■ مرداد ماه قلع و قمع بناهای تاریخی

 

به گزارش خبرنگار مهر، از اول تا هفدهم مردادماه هر روز یک خبر درباره تخریب یکی از بناهای تاریخی ثبت شده در فهرست آثار ملی در رسانه ها منتشر شده است البته اگر قرار باشد اخبار مربوط به آثار در آستانه تخریب را هم در نظر بگیریم وضعیت به مراتب فاجعه بارتر است.

تاریخ 400 ساله خانه نواب صفوی در آتش سوخت

یکی از این خبرها درباره آتش گرفتن خانه نواب صفوی بود. خانه نواب صفوی که به شماره 12124 در سال 1384 به ثبت فهرست آثار ملی رسیده بود در آتش بی توجهی مسئولان میراث فرهنگی سوخت. متاسفانه قبلا هم اهالی محل طی اقدامی شبانه به دنبال عریض کردن کوچه مجاور این خانه تاریخی اقدام به تخریب بخش ساباط این خانه "نواب صفوی" کرده بودند.

تخریب خانه نواب

تخریب خانه قاجاری "صداقت" که در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده بود در محدوده تاریخی سنگلج انجام شد. این بنا در محدوده تاریخی سنگلج تهران در اواخر دوره قاجار ساخته شده و از جمله آثار نادرشهر تهران به لحاظ معماری و تزئینات آجری منحصر به فرد است.

پل قدیمی لالی به زیر آب رفت/ دفن خاطره‌ها در قعر دریاچه

مردادماه امسال به دنبال آبگیری سد گتوند به عنوان بلندترین سد خاکی ایران، پل قدیمی و ارتباطی محور مسجدسلیمان لالی به زیر آب فرو رفت و بخشی از تاریخ 105ساله نفت ایران از بین رفت. از آنجایی که با آبگیری سد گتوندعلیا حدود 20 کیلومتر از جاده مسجدسلیمان به لالی در دریاچه قرار گرفته و مستغرق می شود، احداث پل بزرگ لالی و جاده های طرفین آنها با هدف جایگزین کردن محور موجود و برقراری ارتباط بین شهرهای مذکور و عبور لوله های نفت و گاز در منطقه به مرحله اجرا درآمد.

فرو رفتن این پل فلزی قدیمی که در سال 1329 بر روی رودخانه کارون و به منظور ارتباط دو شهر نفتی لالی و مسجدسلیمان توسط صنعت نفت احداث شد در حالی اتفاق افتاد که ده ها تن از کارکنان بازنشسته و قدیمی صنعت نفت که از این پل خاطرات تلخ و شیرین بسیاری داشتند در لحظه غرق شدن این پل از تپه های مشرف بر جاده این لحظه را تماشا و گریه می کردند.

بزرگترین آبشار کشور در سد خرسان 3 غرق می شود

یکی دیگر از پیامدهای سد سازی در ایران به زیر آب رفتن بزرگترین آبشار ایران است. آبشار آتشگاه در استان چهارمحال و بختیاری به عنوان طولانی ترین آبشار ایران و یکی از جاذبه های اکوتوریستی این استان با اجرایی شدن عملیات ساخت سد خرسان 3 به زیر آب می رود.

وزارت نیرو تا کنون اقدام به مطالعه 3 سد خرسان 1 بارز، خرسان 2 آبچنار اوره ، خرسان 3 آتشگاه بر روی این رودخانه در مسیر شهرستان لردگان کرده است.

برآمدگی 60 سانتی گنبد مسجد امام

کاشیکاری سه ترک از ترک‌های گنبد مسجد امام دارای وضعیت استحکامی نامناسبی است که باید مرمت آن در اولویت دستور کار میراث فرهنگی قرار بگیرد.

کاشی های گنبد این مسجد نیز اکنون برای لانه پرنده ها به محل مناسبی تبدیل شده است. پرندگان در پشت این کاشیکاریها لانه کرده‌اند و برخی از قسمتهای گنبد نزدیک 60 سانتی متر بالا آمده است.

پل تاریخی هوره در میان زباله ها پنهان شده است

خبر نگران کننده دیگر در حوزه میراث فرهنگی این بود که زیبایی پل تاریخی هفت دهنه ای هوره هم اکنون در انبوه زباله مسافران کمرنگ شده است. پل تاریخی هوره یکی از کم نظیرترین ابنیه های تاریخی عهد صفوی در چهارمحال و بختیاری است.

هجوم حفاران غیرمجاز به محوطه پارینه سنگی اندیکا

مصیبتهای آثار تاریخی در این ماه تمامی نداشته است به طوری که محوطه پارینه سنگی دشتگل اندیکا در استان خوزستان هم حال و روز خوبی ندارد و اکنون مورد هجوم حفاران قرار دارد. این محوطه تاریخی در محدوده پشت سد شهید عباسپور بالغ بر 100 هکتار وسعت است که ثبت نشدن آن در فهرست آثار ملی، تعیین نشدن حریم، نفوذ بخش هایی از آب دریاچه سد شهید عباسپور، آب زمینهای کشاورزی و استفاده از سنگهای محوطه در ساخت نشیمنگاههای عشایری، تعدد حفاری های غیر مجاز و عدم هرگونه مراقبت لازم باعث شده است تا این محوطه در شرایط حساسی قرار بگیرد.

قلعه کهن با کاربری مخابراتی / دکل فلزی و ساختمان بتنی در جوار آتشکده

وضعیت میراث فرهنگی در استان کرمان نیز در این ماه چندان رضایت بخش نبوده است چون خبر رسید که قلعه دختر با هزاران سال قدمت در ارتفاعات شهر کرمان درحالی عملا هیچ کاربری گردشگری ندارد که وجود دکل و ساختمان مخابراتی در این قلعه موجب تعجب ناظران می شود.

دکلی مخابراتی بزرگ درست بر روی این بنای کهن و ارزشمند ساخته شده است و دیوارهای بتنی ساختمان این دکل نیز به خوبی قابل مشاهده است و این درحالی است که مسئولان از تعیین حریم این قلعه کهن سخن می گویند.

عملیات ساخت هتل در حریم آتشگاه آغاز شد

با وجود اعتراض و مخالفت سازمان میراث فرهنگی نسبت به هرگونه ساخت و ساز در حریم درجه یک آتشگاه به عنوان کهن ترین اثر تاریخی اصفهان، نه تنها شهرداری از صدور مجوز ساخت هتل و مجتمع تجاری در نزدیکی این اثر ملی خودداری نکرد بلکه شرکت پیمانکار مراحل اولیه ساخت هتل را نیز آغاز کرده است.

چند روزی است که عملیات تخریب خانه قدیمی و مسطح کردن زمین و نصب تابلوی کارگاه ساختمانی در زمین مقابل آتشگاه شروع شده است درحالی که آتشگاه به عنوان یک اثر ملی و ثبت شده؛ دارای حریم مشخص است و طبق ضوابط نباید در حریم درجه یک آن هیچ ساخت و سازی انجام شود.


حفر تونل ۲۰۰ متری زیر بافت تاریخی یزد برای ایجاد موزه قنات!

پرونده ثبت جهانی بافت تاریخی یزد در حالی مراحل نهایی را سپری می کند که مدیرعامل گروه هتلهای مهر در زیر بافت تاریخی و ثبت شده این شهر، تونلی به طول ۲۰۰ متر برای ساخت موزه قنات ایجاد کرده است.

این تونل برای اتصال دو هتل مهر و لب خندق متعلق به مدیرعامل این هتلها ایجاد شده و در این بین برخی از قناتهای موجود در مسیر تونل توسط پیمانکار مسدود شده است. ضمن آنکه این مسیر قدیمی ترین قسمت بافت تاریخی و متعلق به دوره ایلخانی است.

میراث تهران هر دو دقیقه یک بار می‌لرزند

تعداد آثار و بناهای تاریخی تهران که روی خط مترو واقع شده‌اند کم نیست. از عمارت مسعودیه که هر 2 دقیقه یکبار با عبور مترو از ایستگاه ملت تا بهارستان به لرزه می‌افتد. تا آثار متعددی که در بافت تاریخی تهران در منطقه 12 شهری واقع است.

آثارو بناهای تاریخی درمواجهه با مترو سپری ندارند، بخش عمده ای از بناهای تاریخی چون عمارت مسعودیه بین ایستگاه ملت و بهارستان، حریم مسجد فخرآباد در ایستگاه دروازه شمیران موزه علی اکبرصنعی درضلع شمال غربی میدان امام خمینی و مسجد فرازنده جنب متروی شوش قرارگرفته اند این درحالی است که تعداد قابل توجهی اثر از جمله ملک موقوفه قاجاری فرمانیان درتجریش و نابودی قنات آب شاهی و به دنبال آن خشک شدن نیمی از درختان کاخ گلستان قربانیان حضور و عبور مترو محسوب می شوند.

تخریب مجسمه مرمر و پله‌های کاخ اشرف سعدآباد توسط پژو 206

پله های ورودی و مجسمه مرمر نصب شده در ورودی کاخ اشرف یکی از مجموعه کاخ های هیجده گانه سعد آباد به وسیله یک خودرو پژو 206 که با سرعت 120 کیلومتر وارد مجموعه سعدآباد شده بود، تخریب شد. این کاخ هم اکنون محل موزه ظروف سعد آباد است.

کاروانسرای تاریخی دالکی در حال تخریب

حیدر دانافرد بخشدار مرکزی دشتستان هم از تخریب و ریزش کاروانسرای تاریخی دالکی خبر داد و گفت: این کاروانسرا در زمان حیات خود محل اتراق و استراحت کاروان‌های تجاری، بازرگانی و مسافران بوده است. وی افزود: کاروانسرای دالکی در واقع به عنوان شاهراه تجاری جنوب به حساب می‌آمده و همواره از رونق بسیار زیادی برخوردار بوده است.

نصب مخازن آب در حریم دخمه های یزد

هنوز سر و صدای ویراژ موتورسواران یزدی روی سراشیبی دخمه های تاریخی نخوابیده که اداره آب استان، با خاکبرداری زمین کنار دخمه های ثبت شده در فهرست آثار ملی، مخزن آب ده هزار متر مکعبی نصب کرده است.

آب استان یزد در کنار این دخمه های ثبت شده در فهرست آثار ملی، اقدام به نصب مخزنهای آب به اندازه حدود ده هزار متر مکعب کرده است. البته این سومین مخزنی است که اداره آب طی سالهای اخیر در حریم دخمه ها نصب کرده است.

طولانی‌ترین اثر گچ‌بری دوره ساسانی در خطر تخریب

سرپرست گروه کاوش محوطه‌ بندیان درگز از وضعیت نامناسب نگهداری از طولانی‌ترین گچ‌بری دوره ساسانی در این محوطه تاریخی خبر داد.

مهدی رهبر به خبرنگار مهر گفت: در بازدیدی که به تازگی از نخستین سایت موزه‌ دوره‌ ساسانی در شهرستان درگز داشتم متوجه شدم که نورپردازی سالنی که برای نگهداری آثار تاریخی کشف شده در محوطه بندیان معین شده بسیار شبیه به نورپردازی های رنگی و چشمک زن مغازه های میوه فروشی است!

وی با اعلام اینکه در محل حفاری محوطه تاریخی بندیان آب باران جمع می شود گفت: برای پوشش سقف سالن و نورپردازی آن حدود یک میلیارد و دویست میلیون تومان هزینه شده است درحالی که در فصل زمستان روی این پوشش آب جمع می شود و سقف آن چکه می کند.

تبدیل کاروانسرای شاه عباسی شهر ری به انباری!

شاه عباسی در خیابان حرم شاه عبدالعظیم(ع) به انباری برای تولیدی های واقع در این خیابان تبدیل شده است.

شهرری با قدمت هشت هزارساله و بیش از ‪ ۱۶۳‬اثر و بنای تاریخی و وجود دو حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) و امام خمینی(ره) پذیرای جمع کثیری از گردشگران از سراسر دنیاست اما متاسفانه با کمبودهای زیادی در زمینه اسکان و خدمات رفاهی مواجه است درحالی که می توان با تغییر کاربری این کاروانسرا به مرکز اقامتی این کمبود را جبران کرد.

عمارت نواب یزد محل تجمع معتادین و حمام باغ لله در آستانه نابودی

عدم توجه مسئولین میراث فرهنگی در نگهداری و مرمت این بنای تاریخی باعث شده که عمارت نواب محل تجمع معتادان باشد. همچنین حمام باغ لله هم به عنوان یکی از آثار زیبا و تاریخی شهر کرمان در پی بی توجهی در حفظ و مرمت به محل تجمع معتادان تبدیل شده و در آستانه نابودی قرار گرفته است.

فرونشست و ترک های سطح زمین در اطراف حمام باغ لله براحتی دیده می شود همچنین قسمت ورودی و سقف مغازه های حمام نیز دچار ترک خوردگی شدید شده است به طوریکه امکان فرو ریختن آن وجود دارد.

این حمام تا چندی پیش فعال بود ولی بعد از آن به دلیل بالا آمدن آبهای زیرزمینی تعطیل شد و هم اکنون به دلیل انباشته شدن فاضلاب در آن به منشا بیماری های عفونی در منطقه تبدیل شده است. امکان ریزش آن ره گذران را تهدید می کند و به محلی برای تجمع معتادان تبدیل شده است.

با توجه به بررسی اخبار منتشر شده از وضعیت میراث فرهنگی کشور آن هم تنها در نیمی از یک ماه این پرسش مطرح است که سازمان متولی حفاظت و نگهداری از میراث تاریخی کشور( سازمان میراث فرهنگی و گردشگری) کجاست؟

هخامنشيان كه بودند؟

با سلام خدمت همه میهن دوستان عزیز مطلبی که در زیر می خوانید گزیده ای از مطالب سایت زیبا و جالب اطلس تاریخ ایران می باشد.

که توصیه می کنم حتما به این سایت سری بزنید اطلاعات و مطالب مفیدی که توسط دوستان میهن دوست و عزیزمان در مورد تاریخ ایران گردآوری شده جالب و در خور تحسین می باشد.

لینک سایت:البته در قسمت پیوندهای وبلاگ نیز موجود می باشد.

http://www.iranatlas.info

تعداد 2700 صفحه اطلاعات به همراه حدود 4000 تصویر، حاصل 4 سال تلاش حمید صدقی نژاد و پگاه آب آراسته است، که در مجموعه ای مدون به عنوان "اطلس تاریخ ایران از ابتدا تا اسلام" ارایه میشود. کار به روز رسانی این مجموعه همچنان ادامه دارد.

تصاویر مجموعه توسط حمید صدقی نژاد عکسبرداری شده اند و تصاویری که از منابع دیگر گرفته شده دارای نام صاحب امتیاز هستند. همه صفحات دارای نام کتاب مرجعی هستند که اطلاعات از آن برداشته شده و یا برای مطالعه اضافی سفارش میشود.

 

واما مطلب برگزیده از این سایت:

هخامنشيان كه بودند؟

هخامنشيان در ابتدا شاه بومي پارس و انشان بودند. كورش دوم هخامنشي معروف به كورش كبير بر دولت ماد مسلط شد و سپس ليدي و بابل را فتح كرد و امپراتوري هخامنشي را تاسيس كرد. در واقع اين امپراتوري تداوم زندگي دولت ماد بود زيرا هخامنشيان و مادها از يك خانواده و فرهنگ بودند . آنها دويست و بيست سال بر بخش بزرگي از دنياي آن زمان حكمراني كردند كه از رود سند تا دانوب و از آسياي ميانه تا آفريقا گسترده بود. سر انجام با شكستي كه از اسكندر مقدوني خوردند امپراتوري آنها متلاشي شد

 

هخامنشيان كه بودند

سلسله هخامنشی توسط کورش در سال 559 پیش از میلاد تاسيس شد.

 او در سال 550 پ م بر آستیاک شاه ماد و به قولی پدر بزرگ خود غلبه كرد.منطقه دولت ماد کاملا مشخص نیست ولی از غرب شامل کاپادوکیه و

 ارمنستان و از شرق تا هیرکانی گسترده بوده است.کورش در سال 547 پ م لیدی را فتح می کند. او سغد و باکتریا و قسمتهایی از هند را گرفت ودر سال 539 پ م بابل را فتح كرد . او پاسارگاد را به عنوان پایتخت خود در محلی که بر آستیاگ غلبه کرده بود ساخت. کورش درسرزمین ماساگتها در شرق قلمرو خود در سال 530 پ م کشته میشود.

زندگی او در هاله ای از ابهام قرار داردپسر کورش به نام کمبوجیه جانشین

او میشود .در سال 525 پ م مصر را فتح كرد. سه سال بعد وقتی که او در

مصر بود گیوماته خود را شاه نامید و کمبوجیه برای باز پس گیری حکومت

رو به پارس نهاد ولی در راه بازگشت کشته می شود زیرادرحین سوار شدن بر اسب خنجرش وارد تنش میشود. در این زمان جمعی از بزرگان پارسی به رهبری داریوش به گئوماته شاه دروغین حمله می کنند و اورا می کشند.

در این زمان داریوش شاه می شود.او پسر یا برادر کورش نبود و از تیره

دیگری از هخامنشیان است. پس از آن خیلی از استانهای تحت تابعه شورش

 می کنند و مهمترین آنها ماد و بابل بودند. داریوش همه را دوباره مطیع خود

می کند و پس از 19 جنگ در یک سال آرامش به امپراتوری هخامنشیان

بر می گردد.داریوش در دیواره بیستون محلی بر سر جاده باستانی ماد به

بابل دست آوردهای خود را بر دیواره سنگی حک می کند. داریوش با درایت

و قدرت به سلسله هخامنشی روح تازه ای می دهد . او ساتراپی ها را برپا

می کند. کاخهای شوش را می سازد.شاهنشاهی را از مقدونیه تا پاکستان

واز دریای خزر تا شمال لیبی گسترش می دهد. قبل از مرگ خود خشیارشا

پسرش را به شاهی بر میگزینددر زمان خشیارشا گسترش قلمروی حکومت

 پایان می یابدوقندهار و تاکسیلا مستقل می شوند.او درسال 480 پ م نیز

 از آتنی ها شکستی می خورد و این شکست برای آنها خیلی مهم می افتد.بعد از او اردشیر اول به شاهی می رسد و بعد از اردشیر داریوش دوم شاه می شود. تا این زمان امپراتوری هخامنشیان قدرت بلا منازع روی زمین

می باشد وتاثیر مستقیمی بر روی همسایگان خود می داشت پس از مرگ

داریوش دوم اردشیر دوم و کورش صغیر با هم نبرد می کنند و کورش صغیر

که از مزدوران یونانی کمک گرفته بود شکست می خورد و کشته می شود

 و اردشیر دوم بر تخت می نشیند. در این زمان مصر نیز مستقل می شود.

پس از او اردشیر سوم به شاهی می رسد ولی خیلی زود در دربار کشته

می شود و بالاخره داریوش سوم به شاهی می رسد.چند ساتراپی مستقل میشوند ولی داریوش سوم دوباره آنها را مطیع می کند. در این زمان اسکندر پادشاه کشور مقدونیه به آسیای صغیر حمله می کند.او سوریه را میگیرد.داریوش سوم در سال 333 پ م در محلی به نام ایسوس از اسکندرشکست می خورد. سپاه ایران دوباره نوسازی میشود و دو سال بعد در گوگمل شکست نهایی را از مهاجمین می خورد . داریوش سوم در سال330 کشته می شود و سلسله هخامنشی منقرض میشود.اسکندر خود را شاه هخامنشی می نامد و تخت جمشید و دیگر مناطق قدرت هخامنشی را غارت می کند . او برای آنکه روح هخامنشی را نیز از بین ببرد تخت جمشیدرا به آتش می کشد

 

معماري هخامنشي

بارزترين هنر هخامنشي همانا معماري آن است .كاخها و آرامگاههاي

هخامنشي پس از گذشت بيست و پنج قرن همچنان استوار و زيبا هستند.پاسارگاد،هگمتانه،شوش،تخت جمشيد،بابل وگورهاي شاهي نمونه

 هايي ازمعماري هخامنشي هستند. ستونهاي بلند سنگي استوار

حجاريهاي زيبا با نقوشي حاكي از دوستي- بدون خونريزي مانند گذشتگان

 آنها-وساختمانهاي بلند آثاري از هنر معماري هخامنشي هستند .آنان بر

تمامي همسايگان و كشورهاي زير سلطه خود تاثير گذاشتند و نمي توان

هنر معماري دوران باستان را بدون در نظر گرفتن هنر هخامنشي بررسي

كرد. به سبب گستردگي كشور هخامنشيان هنرمندان برتر نيمي از جهان

 باستان در خدمت آنان بودند و آنان با مديريت درست بر آنها توانسته اند از

خود يادگارهايي به جاي گذارند كه هنوز جزو شاهكارهاي معماري به

شمار مي آيند

 

نقشه امپراتوري هخامنشي

نگاهی به وضعیت موزه و موزه داری در ایران

معتقدم که اصولاً در ایران آن چیزی که در عرف جهانی بدان موزه می‌گویند، وجود خارجی ندارد. با تعبیر «موزه مادر» نیز مخالفم؛ چون موزه‌ها زاد و ولد نمی‌کنند و سلسله مراتب ندارند و هر کدام هویتی مستقل و متمایز دارند. آنچه که عملاً در ایران به اسم موزه وجود دارد و به چشم می‌آید، صرفاً جعبه آینه‌های بزرگی است که نبونید پادشاه بابل نیز در خانه خود داشته است. در دوران معاصر، موزه‌ها صرفاً به مکانی اطلاق نمی‌شوند که تعدادی از آثار باستانی یا هنری را در جعبه‌هایی به تماشای عموم بگذارند؛ بلکه موزه‌ها وظیفه حفظ و نگهداری مطمئن، برنامه‌های پژوهشی و کارگاه‌های آموزشی، انتشار نشریات و حامل‌های چند رسانه‌ای، تعامل گسترده با موزه‌ها و مؤسسات پژوهشی، اجرای عملیات باستان‌شناختی بررسی و کاوش، و بسیاری فعالیت‌های فرهنگی دیگر را نیز دارند. موزه‌ها نیازمند کتابخانه‌های غنی و آزمایشگاه‌های تخصصی گوناگونی هستند که ابتدایی‌ترین آنها (که ابزارهای سالیابی و قدمت‌سنجی باشد) در هیچیک از موزه‌های ما و حتی در هیچیک از دیگر سازمان‌ها و مؤسسات ما وجود ندارد.

موزه ایران باستان و همچنین دیگر موزه‌های ما، با هیچیک از یک وظایف امروزی موزه‌داری آشنا نیستند و عملاً به آن نمی‌پردازند. موزه ایران باستان تفاوت چندانی با همان شکل و ترتیبی که گدار در دهه ۱۳۱۰ به اجرا گذاشت، ندارد و حجم کتاب‌های کتابخانه موزه (به‌رغم کتابداران برجسته‌ای که در اختیار دارد) نسبت به سی سال گذشته تفاوت چندانی نکرده است.

بسیار شنیده‌ایم که مسئولان ما با آب و تاب فراوان از افتخار برگزاری نمایشگاه‌های گوناگون در چندین کشور سخن رانده‌اند و این را امتیازی برای خود بشمار آورده‌اند. در حالیکه بردن آثار ایرانی به موزه‌های خارجی افتخارآمیز نیست و دستاورد ارزنده‌ای بشمار نمی‌رود. آنچه که می‌تواند افتخار باشد در این است که بتوانیم متقابلاً آثار دیگران را به موزه‌های خود بیاوریم که تاکنون حتی برای یکبار هم اتفاق نیفتاده است. کجای این کار افتخارآمیز است که آثار برجسته و بی‌بدیل خود را همچون کارناوال و سیرک از این کشور به آن کشور ببریم و در نهایت آنها را با تلفات و تعدادی اثر مفقودشده به میهن بازگردانیم؟ اکنون نمایش جهانی آثار موزه‌ها وظیفه وب‌سایت‌هاست.

امروزه یکی از مهمترین بخش‌های هر موزه، وب‌سایت آن موزه است. در دنیای امروز حجم بازدیدکنندگان مجازی موزه‌ها، صدها و گاه هزاران برابر بازدیدکنندگان حضوری است. امروزه وب‌سایت‌های بسیاری از موزه‌های جهان آکنده از انبوهی از اطلاعات تصویری و نوشتاری هستند. این اطلاعات موجب گسترش فرهنگ و زبان و آیین‌های یک کشور در سراسر دنیا می‌شود و مکمل توانمندی‌های سیاسی و اجتماعی آن کشور خواهد شد. این در حالی است که وب‌سایت موزه ایران باستان، چه از لحاظ ساختار فنی و چه از لحاظ اطلاعات، بسیار ابتدایی است. مطالب موجود در آن بیشتر تبلیغ برای مسئولان و نیز خبرهای داخلی و تشریفاتی موزه است که به درد هیچ کس نمی‌خورد. چند مقاله‌ای نیز که در این سایت دیده می‌شود، مطالب چند خطی‌ای هستند که از مطبوعات گوناگون کپی شده‌اند.

در باره انتقادهایی که به گزینش مدیر فعلی موزه ایران باستان می‌شود، باید عرض کنم که این انتصاب- مثل دیگر انتصاب‌ها- بر مبنای سلیقه و مناسبات شخصی و بی‌توجهی کامل به نظرات اهل خبره و کارشناسان پرتجربه و آگاه، و نادیده گرفتن پیشکسوتان و شخصیت‌های برجسته و دانشمندی بوده که موی خود را در این راه دشوار سفید کرده‌اند. نادرستی چنین گزینشی آشکارتر از آنست که نیازی به بحث و بررسی داشته باشد و نشانه آن است که هم انتصاب‌کننده و هم انتصاب‌شونده، آگاهی چندانی از وظایف گسترده رئیس موزه و جایگاه موزه نداشته‌اند. مدیر جدید نیز در بدو انتصاب خود، با اقدامی حیرت‌انگیز، بر این ناآگاهی صحه گذاردند. با بازکردن درهای انبار دپو به روی دوربین خبرنگاران گلچین‌شده و اینکه به جهانیان بگویند که ببینید بزرگترین موزه ایران چه زباله‌دانی بزرگی است. این عکس‌ها به سرعت در رسانه‌های سراسر جهان منتشر شد.

متأسفانه مسئولانی که قرار بود در این برنامه شرکت کنند، انصراف داده‌اند و نمی‌توانم رو در رو از آنان بپرسم که آیا کی و کجا شنیده یا خوانده‌اید که موزه‌ای در جهان درهای دپو را به روی خبرنگاران باز کرده باشند؟ (در اینجا پخش رادیویی را به پایان رساندند) کجا شنیده‌اید که کسی بجز امین اموال حق ورود به آنجا را داشته باشد؟ کجا شنیده‌اید اشیای تازه‌وارد را که هنوز بلاگ نشده‌اند، هنوز شناسنامه ندارند و هنوز اصالت و هویت آنها تأیید نشده را در معرض دید جهانیان بگذارند؟ آیا فکر می‌کنند که چنین کاری موجب افزایش اعتبار و رفع اتهام از خودشان شد یا موجب تضعیف بزرگترین موزه کشور؟ و به فرض هم که موجب رفع اتهام شده باشد (که نشده)، آیا چنین معامله‌ای که در یک سویش تنها یک شخص و در سوی دیگرش پیشینه هویت یک ملت بود، مطابق با مصالح و منافع ملی بود؟ قدیمی‌ها می‌گفتند که حرمت امامزاده را قبل از همه متولی آن باید نگه دارد.

من کاری به این ندارم که ایشان چه تخصص یا سابقه علمی و اجرایی دارند. لابد اگر داشته باشند، خودشان خواهند گفت. پیشینیان ایشان در سال‌های اخیر نیز فاقد سابقه و صلاحیت لازم بوده‌اند. اما خاطرنشان می‌کنم که رؤسای موزه یا مقامات میراث فرهنگی در جهان از بین بزرگترین و شاخص‌ترین شخصیت‌های کشورها انتخاب می‌شوند. چنانکه در شرح حال آنان می‌توان دید و خواند (برای نمونه بنگرید به شرح‌حال میخائیل پیوتروسکی رئیس موزه ارمیتاژ). هر کدام آنان دستکم دارای ده‌ها سال سابقه فعالیت‌های علمی و اجرایی در عالی‌ترین سطوح بوده‌اند؛ هر کدام آنان دارای چندین مدال علمی از دانشگاه‌های کشورهای دیگر هستند. گاه به اعتبار ریاست موزه، معاون رئیس‌جمهور هستند و ریاست خود بر موزه را با «انتخاب» به دست آورده‌اند و نه با «انتصاب». فی‌نفسه و بدون توجه به سمتی که دارند، نفوذ و اعتبار بین‌المللی چشمگیری دارند و می‌توانند با پشتوانه آن، قراردادها و تفاهم‌نامه‌هایی را امضا کنند که کمترین آنها انتقال امانی آثار از موزه‌های دیگر است. آنان حتی توانسته‌اند تعداد زیادی از آثار ملی خود را برای همیشه از موزه‌های کشورهای دیگر باز پس گیرند.

در هر حال امیدوارم که درستی این گزینش و برخورداری از صلاحیت در عمل دیده شود و نه صرفاً در حرف و شعارهای زیبا که هر کسی می‌تواند سخنان زیبا و مخاطب‌پسند بگوید. نقد کردن پیشینیان نیز کار و وظیفه ایشان نیست، بلکه وظیفه منتقدان مستقلی است که هم پیشینیان ایشان را دیده‌اند و هم دستاوردهای ایشان را در این چند صباح ملاحظه خواهند کرد. مسلم است نام ایشان به نیکی خواهد ماند و هر منتقد دلسوزی از ایشان دفاع خواهد کرد اگر بتوانند جایگاه موزه ایران باستان را دستکم به رتبه موزه‌های درجه سه جهان ارتقاء دهند. بتوانند فعالیت‌های گوناگون پژوهشی و معرفی و هر آن چیزی را که در موزه‌های دنیا متداول است را به شایستگی احیاء کنند. بتوانند لااقل پنج درصد آثار انبارها را به ویترین بیاورند و نیمی از ویترین را با توضیحات دو زبانه و با طبقه‌بندی شایسته در وب‌سایت بگذارند. بتوانند بدون اینکه پیشاپیش خبرهای نادرست و جنجالی بدهند، آثار موزه‌های دیگر را به ایران بیاورند. اگر نمی‌توانند مانند همتایشان آثار ایرانی را از موزه‌های جهان را باز پس گیرند، دستکم بتوانند آثار گمشده یا سرقت‌شده یا مفقودالاثر را بیابند. بتوانند ترتیبی دهند تا دیگر خبر گمشدن و «آب شدن» اشیای دیگری شنیده نشود و اگر هم شد، مانند پیشینیان خود آنرا تکذیب نکنند.

در پایان یادآور می‌شوم که نقدهای بنده (چنانکه پیشتر خوانده یا شنیده‌اند) از جنس بعضی اعتراض‌ها به وضعیت آثار باستانی و محیط زیست که به تازگی مد شده و تبدیل به نوعی ژست فرهنگی شده، نیست. در چنان اعتراض‌هایی، معمولاً از ادعاهایی نادرست در باره خطرات و تهدیدهای موجود سخن رانده می‌شود و در جایی که واقعاً خطر و تهدیدی وجود دارد، سکوت کامل حکمفرماست. چنین اعتراض‌هایی بیشتر در مواقعی اتفاق می‌افتد که قرار است یک عملیات عمرانی بزرگ و پرخرج با رقابت عده‌ای از پیمانکاران انجام پذیرد. اما امیدوارم آقایان مسئولان نیز چنانچه مایل به پاسخگوی بودند، تنها به موضوع نقد بپردازند و اجازه ندهند تا همچون گفتگوهای قبلی ، عده‌ای در رسانه‌های سازمان به تخریب منتقدان بپردازند.

رضا مرادی غیاث آبادی

تخت‌جمشید: انجمن قانون‌گذاری جهان باستان

تخت‌جمشید، بنای نمادین ملی ایرانیان و نشانه اقتدار و شکوه آنان و نماد توانایی‌های علمی و فنی و هنری نیاکان ما بوده است. تخت‌جمشید جلوه‌گاه همیستگی ملی و سرزندگی و بالندگی روان ایرانیست. ایرانیان را اراده بر آن بوده که اگر می‌باید بنایی در نشان شکوه و بزرگی ایران برساخته شود، از آن برای کارکرد یکی از نهادهای ملی کشور بهره‌برداری شود و بهترین نماد ملی میهن، همانا «انجمن همپرسگی ملی» یا «انجمن بهان» می‌بود. همان که امروزه آنرا مجلس شورای ملی یا در گستره‌ای پهناورتر، سازمان ملل می‌نامند.

تخت‌جمشید جایگاهی بوده است که فرستادگان اقوام گوناگون برای سگالش و قانون‌گذاری و تصمیم‌گیری در باره مهمترین نیازهای سرزمینی که از نیل تا سند گسترده بود، گرد می‌آمدند و نه تنها پارسیان، که نمایندگانی از همه سرزمین‌ها و اقوام در آن شرکت می‌جستند. نگاره‌های ۲۳ هیئت نمایندگی ملل که بر نمای خاوری کاخ آپادانا برکنده شده است، نشانه‌ای از حضور آنان است. پوشاک و آرایه‌های ساده، نشان می‌دهد که آنان مردمانی از میان همه گروه‌های اجتماعی و خردمندان هستند و نه تنها از اشراف و بزرگ‌زادگان.

چنین انجمنی، بی‌گمان بجز مجمع عمومی که در تالار آپادانا برگزار می‌شده است، از بخش‌های گوناگون پژوهشی و آموزشی و اداری و مرکز اسناد برخوردار بوده است که با بررسی‌های بیشتر در آینده‌ای که فرصت چنین پژوهش‌هایی فراهم باشد، جایگاه هر یک از این نهادها و نیز کاربری هر یک از دیگر بناهای تخت‌جمشید دانسته می‌آید.

این گردهمایی همگانی مردمانِ شاهنشاهی هخامنشی را خشایارشا در سنگ‌نبشته خود بازگو می‌کند. آنجا که در نبشته‌اش به سه زبان، از دروازه ورودی تخت‌جمشید با نام «دروازه همه کشورها» (دووَرثـیـم ویـسَـه دَهـیـو) یاد می‌کند و نشان می‌دهد که آن دروازه، آمدگاه همه مردمان جهان بوده است.

همچنین واژه «تَـچَـر» که در سنگ‌نبشته داریوش بزرگ برای نامیدن یکی از تالارهای تخت‌جمشید از آن یاد شده است، بنا به پژوهش‌های استاد نصراله برزآبادی فراهانی (نظریه نوین پیرامون معانی حروف الفبای فارسی، تهران، ۱۳۷۶) به معنای «جایگاه گزیدن راه» یا تالار شورا می‌باشد.

از سوی دیگر، شمار بیست و سه گانه اقامت‌گاه‌های مهمان‌خانه تخت‌جمشید (که به اشتباه و بدون هیچ دلیلی «حرمسرا» نامیده می‌شوند) با شمار بیست و سه هیئت نمایندگی ملل که بر نمای آپادانا برکنده شده است، برابری می‌کند و نشانگر این است که آن اقامتگاه‌ها، نه حرمسرای خشایارشا، که مهمان‌خانه تخت‌جمشید می‌بوده است.

دلیل دیگری که کارکرد تخت‌جمشید را به عنوان انجمن همپرسگی ملی و مجلس قانون‌گذاری تأیید می‌کند، گزارش کورتیوس، تاریخ‌نگار یونانی است که آورده است اسکندر بنایی را به آتش کشید که مردمان جهان برای گرفتن «قانون» به آنجا می‌رفتند.

ما از وجود چنین انجمنی، حتی در دوره اشکانیان آگاهی مکتوب داریم. در متن پهلوی «اندرز پوریوت‌کیشان» (بند ۴۴) آمده است: «برای همپرسگی به انجمن بهان فراز شوید» و همچنین در «مادیگان سی‌روزه» آمده است: «در بهمن‌روز، خوب است به درگاه شاهی رفتن، به درگاه دانایان رفتن، عشق و دانش ورزیدن و به انجمن همپرسگی رفتن».

در باره کاربرد تخت‌جمشید، سخنان بسیاری گفته شده است. برخی آنرا پایتخت هخامنشیان یا سکونتگاه دربار دانسته‌اند و برخی دیگر آنرا یک قلعه نظامی یا نیایشگاه دانسته‌اند. اما عجیب‌ترین اظهارنظرها چنین است که تخت‌جمشید، جایگاه برگزاری جشن نوروز بوده است. ادعاهایی که هیچگاه برای آن دلیل و مدرکی به دست نیامده است.

می‌دانیم که هرگونه فرضیه‌ای را می‌باید یا شواهدی قاطع پشتیبانی کند و یا دستکم شواهدی که تنها برانگیزاننده یک گمان باشد. کاربرد تخت‌جمشید به عنوان جشنگاه نوروزی، ادعایی است که تاکنون هیچکدام از دو دسته شواهد لازم برای اثبات آن و یا حتی برای ایجاد یک گمان، به دست نیامده است و تنها بخاطر تکرار فراوان، امری قطعی دانسته شده است.

اما این داستان بدینجا پایان نمی‌یابد و نظرهای دیگری نیز بدان افزوده شد: «شیب ملایم پلکان تخت‌جمشید برای این است که بتوان سوار بر اسب وارد بارگاه تخت‌جمشید شد»، «پلکان سمت راست برای عبور پارسیان و پلکان سمت راست برای عبور مادها است»، «سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید، نشانگر خراج یا هدایای نوروزی است که تقدیم شاه می‌شود». در حالیکه در هیچ‌کجای تخت‌جمشید، جایگاهی به عنوان شاه‌نشین یا سنگ‌نگاره‌ای که پادشاه در حال دریافت هدایا باشد، دیده نشده است.

این نگارنده در چهار سال پیش و در کتاب «تخت‌جمشید، بنای میهنی ایرانیان و انجمن همپرسگی ملی» و همچنین در نوشتارهای متعددی به این جستار پرداخت و از پیروان چنین فرضیه‌ای تقاضا کرد که هنگام بازگویی چنین ادعاهایی، دلایل خود را نیز بیان دارند.

امیدوارم که به این پرسش‌ها پاسخ داده شود که چه دلیل و مدرکی وجود دارد که تخت‌جمشید تنها برای برگزاری مراسم نوروزی برساخته شده است؟ کدام سند مکتوب تاریخی، کدام کتیبه و کدام سنگ‌نگاره چنین فرضیه‌ای را تأیید می‌کند؟ کدام دلیل و مدرک به اثبات می‌رساند که ایرانیان سواره بر اسب وارد بارگاه می‌شده‌اند. کاری که بسیار زشت دانسته می‌شده و همواره در شمار توهین و تحقیر صاحب بارگاه تعبیر می‌شده است. کدام دلیل و مدرک نشان می‌دهد که ایرانیان، پلکان و راه‌های عبور و مرور جداگانه داشته‌اند؟ کدامیک از نگارکندهای تخت‌جمشید که مردمانی پرمهر را نشان می‌دهد که دستان یکدیگر را برگرفته‌اند و گلی به هم تعارف می‌کنند، چنین جدایی و تبعیضی را بازگو می‌کند؟ و نیز اینکه چگونه ممکن است بنایی که نزدیک به دویست سال، ساخت آن به درازا انجامیده تنها برای یک مراسم یکروزه باشد؟

نیاکان ما از انتخاب انجمن همپرسگی ملی برای تکیه زدن بر باشکوه‌ترین بنای میهنی خود، آرمان ویژه‌ای را دنبال می‌کردند و آن اینکه همه ملت‌ها در ساخت آن مشارکت کنند، آنجا را خانه خود بدانند و دوستش بدارند و گرامی‌اش دانند. اگر آنجا بنایی با کاربرد محلی می‌بود، هرگز نمی‌توانست توجه همه ملل را بخود جلب کند. یک بنای شاهی، یک دژ نظامی، یک انبار جواهرات، یک نیایشگاه بزرگ، یک جشنگاه نوروزی، یک سکونتگاه درباری و یا یک حرمسرا، هیچکدام نمی‌توانست احترام و بزرگداشت همه مردمان و همه اقوام و همه ادیان را بخود جلب کند.

کورتیوس، ضمن اشاره به کارکرد تخت‌جمشید، گزارش می‌کند که «لشکریان اسکندر، تخت‌جمشید را ابتدا غارت کردند، پارچه‌های زیبا را تکه‌تکه کردند تا هر کدام پاره‌ای از آنرا بربایند، پیکره‌های سنگین را خرد می‌کردند تا پاره‌ای از آنرا صاحب شوند. صندلی‌های باشکوه را می‌شکستند تا قطعات عاج و سنگ‌های گرانبهای آنرا به یغما برند و هر چه را که نمی‌توانستند ببرند، نابود می‌کردند».

آنان آنگاه مشعل‌های خود را به میان ۸۷۳ ستون تخت‌جمشید انداختند و بنایی که یکصدو نود سال بود که با همفکری و همکاری همگی مردمان شاهنشاهی هخامنشی ساخته می‌شد را به آتش کشیدند. آنهمه سقف‌های چوب سدر، آنهمه پیکره‌هایی که ریزه‌کاری‌های آن نه با قلم و پتک، که به دقت یک جواهرتراش و با سوزن تراشیده شده بودند؛ از بلندای بیست متری بر زمین در می‌غلطیدند و خرد می‌شدند.

آنهمه ایوان و تالار و دیوارهای نگارین، آنهمه مردان با چهره‌هایی آکنده از آرامش و وقار، و آنهمه کتیبه‌هایی که در آنها از راستی، از صلح، از عدالت و از شادی گفتگو شده بود، در میان شعله‌های آتش سوخت و رفت.

رضا مرادی غیاث آبادی

تخت‌جمشید: بنای میهنی ایرانیان و انجمن همپرسگی ملی

بخش نخست

پـیـش‌گـفـتـار

مایلم کتاب تخت‌جمشید را با گفتاری آغاز نمایم که پژوهشگری بنام ویته (S.Witte) اظهار داشته بود. او اعتقاد داشت که تخت‌جمشید و مجموعة بناها و آثار آن محصول اندیشه و توانایی‌های انسان نیست، بلکه دست‌ساخته طبیعت است و بر اثر اتفاق و بدنبال برخی حرکات آتشفشانی و زمین‌ساختی بوجود آمده است. گفتار ایشان شاید شگفت‌انگیز به نظر آید، اما او چنین می‌اندیشید که اگر باور بداریم ساخت‌وساز بناهای تخت‌جمشید بدست انسان صورت گرفته است، بسی شگفت‌انگیزتر از آن است که باور بداریم این آثار عالی، ساخته اتفاقی دست طبیعت است.

این گفتار ما را به این نکته متوجه می‌سازد که در تخت‌جمشید با آثاری خارق‌العاده و حیرت‌انگیز و واقعیت‌هایی غیر قابل‌ باور روبرو می‌شویم. بسیاری از ما از تخت‌جمشید دیدار کرده‌ایم دربارۀ آن کتاب‌ها خوانده‌ایم و عکس‌های بی‌شماری از آن دیده‌ایم. اما گاه بی‌تفاوت از کنار آن گذشته‌ایم و چنانکه باید به شگفتی‌های آن توجه نکرده‌ایم. چون تخت‌جمشید را نشناخته‌ایم، در آن دقیق نشده‌ایم، پی به مجهولات آن نبرده‌ایم و به این نکته مهم توجه نکرده‌ایم که «تخت‌جمشید دیگر هرگز تکرار نشد؛ هرگز بنایی به مانند آن ساخته نشد».

دربارۀ تخت‌جمشید کتاب‌های زیادی منتشر شده است و کتاب‌های بسیار دیگری نیز منتشر خواهد شد. اما نه این کتاب و نه آن کتاب‌ها هیچکدام نتوانسته‌اند و نخواهند توانست تمام مجهولات تخت‌جمشید را حل کنند و پرسش‌های خوانندۀ علاقه‌مند را برآورده سازند؛ چرا که منابع و دانسته‌های ما در این خصوص بسیار اندک و ندانسته‌های ما بسیار زیاد است.

نمی‌توان دربارۀ تخت‌جمشید سخن گفت و از بسیاری مردان بزرگ و پژوهشگران سخت‌کوش که سال‌های بلند از عمر خود را صرف کاوش و تحقیق در بارۀ تخت‌جمشید کردند، یاد نکرد. بخصوص از شادروان استاد علی سامی که بیش از بیست سال در تخت‌جمشید و به عشق آن به کاوش و پژوهش پرداخت و بسیاری از دانسته‌های امروز ما مدیون تلاش آن مرد بزرگ است.

در اینجا در پیشگاه روان نیاکان، غمینم که نتوانسته‌ایم آنگونه که شایسته است، عظمت و بزرگی آنان و دستاوردهای آنان را بنمایانیم و نشان دهیم. همۀ تلاش ما برای دستیابی به این هدف عالیست که بتوانیم از معدود مدارک و شواهد باقیمانده، واقعیت آن روزگار را بازسازی کنیم؛ اما بی‌گمان آگاهی‌های اندک و توهم‌های ناشیانۀ ما در پیشگاه آنان بسی شگرف می‌نماید.

کلیات

تخت‌جمشید کجاست

تخت‌جمشید در استان فارس و در دامنۀ کوه رحمت و در شرق دشت مرودشت قرار گرفته است. دشت مرودشت سرزمین حاصلخیزی است که رودهای کُر و پلوار یا سیوند و همچنین چندین رود کوچک دیگر آنرا سیراب می‌کنند و سرانجام به دریاچه بختگان می‌ریزند. این سرزمین به لحاظ همین موقعیت ممتاز جغرافیایی و آب‌و‌هوای معتدل و وجود آب فراوان و خاک مناسب از دیرباز محل توجه مردمان مختلف بوده است. بطوریکه در دشت مرودشت تپه‌های پیش از تاریخی بسیاری وجود دارد که یکی از مهم‌ترین آنها به نام تل‌باکون در دو کیلومتری جنوب تخت‌جمشید واقع است و کهن‌ترین لایه‌های مسکونی آن به ۶۰۰۰ سال پیش می‌رسد. از این تپه سفال‌های نگارین بسیار زیبایی بدست آمده است که تعدادی از آنها در موزۀ تخت‌جمشید نگهداری می‌شود.

علاوه بر این در نقش‌رستم در شش کیلومتری شمال تخت‌جمشید سنگ‌نگاره‌هایی از ۳۰۰۰ سال پیش یعنی از دوران عیلامی جدید شناخته شده است که بدست سنگ‌تراشان دورۀ ساسانی مخدوش و محو شده‌اند، اما همچنان قسمت‌هایی از آنها قابل تشخیص است و نشان می‌دهد که این سرزمین طرف توجه آنان نیز قرار گرفته است.

امروزه تخت‌جمشید با شیراز ۵۰ کیلومتر و با مرودشت ۱۰ کیلومتر فاصله دارد. جاده آسفالته شیراز به اصفهان از ۲ کیلومتری آن می‌گذرد و راهی فرعی و آسفالته این جاده را به تخت‌جمشید متصل می‌سازد.
همانطور که گفته شد، تخت‌جمشید در استان فارس قرار دارد. جایی که از دیرباز سرزمین مادری هخامنشیان بوده است و کورش بزرگ، شهر پاسارگاد یعنی نخستین پایتخت شاهنشاهی هخامنشی را در این سرزمین بنیاد نهاد.

تخت‌جمشید کی ساخته شد

عملیات ساخت تخت‌جمشید در حدود سال‌های ۵۲۰ پیش از میلاد و به فرمان داریوش بزرگ هخامنشی آغاز شد و بخش اعظم آن پس از هفتاد سال در حدود ۴۵۰ پیش از میلاد در زمان پادشاهی اردشیر یکم ساخته شد و به پایان رسید. اما عملیات ساختمانی بخش‌های دیگری از تخت‌جمشید تا پایان پادشاهی هخامنشیان کماکان ادامه داشت. چنانکه ساختمان «دروازۀ نیمه تمام» گواهی می‌دهد، پس از ۹۰ سال همچنان کار ساخت‌وساز و گسترش بناهای تخت‌جمشید ادامه داشته است.

کاخ آپادانا نخستین بنایی بود که ساخت آن بلافاصله پس از صدور فرمان داریوش آغاز شد و با فاصله کمی پس از آن ساختمان کاخ تَچَر، دروازۀ همه ملت‌ها و پلکان ورودی نیز آغاز شد. ادامه و تکمیل ساختمان بناهای اخیر تا پادشاهی خشیارشا به طول انجامید. در زمان این پادشاه همچنین احداث کاخ هدیش، کاخ «د»، کاخ سه‌دری و کاخ مهمانخانه آغاز و به انجام رسید. اما احداث کاخ صدستون که به احتمال قوی در زمان خشیارشا آغاز شده بود، در زمان پادشاهی اردشیر یکم ادامه پیدا کرد و به پایان رسید، در دورۀ اردشیر یکم همچنین کاخ «هـ» و کاخ «ج» ساخته شدند.

تخت‌جمشید چه نام داشت

ما امروزه مجموعۀ این بناها را به نام «تخت‌جمشید» می‌شناسیم، اما باید دانست که این نام یک غلط مصطلح است و استفادۀ فراوان از این نام آنرا به شکلی مشهور در آورده است که هر گونه نام دیگر باعث پیچیدگی بیشتر خواهد شد. در کتاب‌های جغرافیانویسان و سیاحان سده‌های گذشته از آن با نام‌های «قصر جمشید»، «چهل منار» و «چهل ستون» نیز یاد شده است و یادگار نبشته‌ای از روزگار ساسانیان آنرا «صد ستون» نامیده است. یونانیان و به تبع آن تمام کشورهای مغرب زمین آنرا پرسپولیس (Persepolis) می‌نامند. اطلاق نام تخت‌جمشید توسط مردمی صورت پذیرفته است که در طول قرون و اعصار، تاریخ واقعی کارکرد این جایگاه را فراموش کرده بودند و از دیگر سو در گرامی‌نامه شاهنامه می‌خواندند که جمشید فرمان ساخت کاخی بلند را صادر کرده بود، در نتیجه آنجا را به جمشیدشاه منسوب می‌داشتند. این شیوۀ نامگذاری در چند بنای دیگر همچون «تخت سلیمان»، «تخت رستم»، «تخت بلقیس» و «تخت گوهر» نیز تکرار شده است.

اما این جایگاه در زمان هخامنشیان به چه نام خوانده می‌شده است؟ سنگ نبشتۀ خشیارشا بر دروازه همۀ ملت‌ها (XPa) نشان می‌دهد که تخت‌جمشید را در آن زمان به نام «پارسَه» می‌خوانده‌اند.

تخت‌جمشید چه بوده است

در اینجا به بحث دربارۀ یکی از پیچیده‌ترین و پرگفتگوترین مجهولات تخت‌جمشید می‌پردازیم که دربارۀ آن صدها سال است نظریه‌های گوناگون ابراز می‌شود و هیچکدام نتوانسته راز راستین این پرسش بزرگ را بگشاید که تخت‌جمشید برای چه کاربردی ساخته شده است؟ منظور از ساخت چنین بنایی چه بوده است؟ آیا آنجا دژ یا قلعه بوده است؟ کاخ مسکونی بوده است؟ پایتخت هخامنشیان بوده است؟ معبد و نیایشگاهی بوده است یا چیز دیگر؟

تخت‌جمشید قلعه نیست
نظریه‌ای که به موجب آن تخت‌جمشید یک قلعه نظامی و یا استحکاماتی تدافعی و پدافندی معرفی می‌شود، بیشتر از دیگر نظریه‌ها ناممکن می‌نماید چرا که تخت‌جمشید به هیچوجه، چه از لحاظ وضعیت جغرافیایی، چه از لحاظ نقشه و وضعیت تدافعی، لازمه‌های یک بنای نظامی و استحکاماتی را دارا نیست. پله‌های ورودی که با عرض هفت متر و از دو سو و بدون هیچ دری یا دیواری بسوی دشت گسترده گشوده می‌شوند، به هیچ روی برای در ورودی قلعه‌ای نظامی شایستگی ندارند.

در ساختمان تخت‌جمشید هیچگونه تدابیر حفاظتی یک قلعه اندیشیده نشده است. تخت‌جمشید فاقد هر گونه برج و بارو یا دیوار پدافندی است و دیواری کوتاه که در جناح مشرف به کوه تا بالای ارتفاعات کوه رحمت ادامه دارد، حکم دیواری معمولی را داراست که برای جلوگیری از ریزش سنگ یا آب باران یا تردد حیوانات غیر اهلی و یا حداکثر ممانعت از دزدان متفرق مناسب به نظر می‌رسد و هرگز برای مقاومت در برابر لشکری مسلح کافی نیست. این دیوار همچنین فاقد بعضی امکانات تدافعی همچون جان‌پناه و سنگ‌انداز است. بعلاوه باید این نکته را نیز در نظر داشت که ارتفاع ۱۴ متری ضلع غربی تخت‌جمشید از سطح دشت، نه به دلایل حفاظتی، بلکه به لحاظ تراز کردن سطح سکو با دامنۀ کوه رحمت صورت گرفته است و اصولاً این بلندای سنگی در حکم دیوار نیست، چرا که بالاترین بلندای آن، پایین‌ترین سطح کاخ‌های تخت‌جمشید می‌باشد و مجموعۀ کاخ‌ها از سطح دشت و از دور دست‌ها کاملاً قابل مشاهده است و هیچگونه دیوار حائلی آنها را در میان نگرفته است و در صورت حمله دشمن، براحتی می‌توانست در معرض تیر و منجنیق و دیگر ابزارهای سنگ‌انداز قرار گیرد. همین ارتفاع در جناح جنوبی به بیش از هفت متر بالغ نمی‌شود ( سکو). بدین ترتیب متوجه می‌شویم که بنای تخت‌جمشید نه تنها قلعه‌ای نظامی نبوده است، بلکه اصولاً چنان امنیتی در کشور حاکم بوده است که چنین بنای با شکوهی احتیاج به تدابیر خاص حفاظتی و امنیتی نداشته است و هخامنشیان توان خود را صرف ایجاد جامعه‌ای کرده بودند که حتی جایگاهی همچون تخت‌جمشید مورد تهاجم و سرقت قرار نگیرد، و اگر تخت‌جمشید از این بابت در امنیت بسر می‌برد، پس بی‌گمان بسی جای‌های کوچکتر دیگر، شهرها، خانه‌ها و کارگاه‌ها در امنیتی مضاعف بسر می‌بردند؛ امنیتی که اسکندر نابودش ساخت.

تخت‌جمشید پایتخت نیست
نظریه‌ای دیگر حاکی از آن است که تخت‌جمشید بعنوان پایتخت هخامنشیان یا لااقل یکی از دو پایتخت آنان مورد استفاده قرار می‌گرفته است. این نظریه نیز بعید به نظر می‌رسد، چراکه پایتخت هخامنشیان از زمان داریوش به بعد در شهر شوش بوده است و تخت‌جمشید از نظر موقعیت جغرافیایی برای پایتختی یک شاهنشاهی جهانی که وسعت آن از رود نیل در مصر تا رود سند در هند ادامه داشت، مکان مناسبی به نظر نمی‌رسد. بلکه بالعکس، یافته‌های باستان‌شناختی و تاریخی و نوشته‌های فرستادگان یونانی در دربار هخامنشیان و همچنین اسفار عهد عتیق، نشان از مرکزیت شهر شوش به عنوان پایتخت هخامنشیان دارد. علاوه بر این در هیچیک از هزاران لوحه‌ای که از تخت‌جمشید بدست آمده است به موضوع‌های سیاسی پرداخته نشده و فی‌الواقع حتی از تخت‌جمشید در تاریخ و سفرنامه‌های یونانیان پیش از اسکندر نامی ‌برده نشده است.

تخت‌جمشید نیایشگاه نیست
گروهی دیگر را عقیده بر آن است که تخت‌جمشید معبد یا نیایشگاه بوده است. این نظریه نیز قابل قبول به نظر نمی‌رسد، چراکه مجموعۀ نقشۀ تخت‌جمشید به هیچیک از نیایشگاه‌های شناخته شده شباهت ندارد. در نگاره‌های تخت‌جمشید هیچ نقشی که نشانگر انجام آیینی مذهبی باشد، وجود ندارد و اصولاً همچنان که در بخش دین در زمان هخامنشیان اشاره شده است، در آن زمان بر روی دین بخصوصی اجبار یا تبلیغ صورت نمی‌گرفته است و تساهل و آزادی مذهبی در دوره هخامنشی معروف و متداول بوده است. در این باره مورخان باستانی یونانی نیز اذعان داشته‌اند که پارسیان معبد و پرستشگاه ندارند. این عقیده که تخت‌جمشید را معبد پنداشته‌اند، بیشتر ناشی از آن است که ما عادت کرده‌ایم برای اینکه راز هر بنای ناشناخته‌ای را هر چه زودتر بگشاییم، نام معبد و نیایشگاه و آتشکده و آتشدان بر آن بگذاریم و کار را خاتمه‌یافته بدانیم. کاربری بسیاری از بناها به همین دلیل همیشه ناشناخته مانده‌اند.

تخت‌جمشید سکونتگاه نیست
نظریه‌ای دیگر، تخت‌جمشید را محل مسکونی شاهان هخامنشی می‌داند. پیروان این نظریه بر این عقیده پای می‌فشارند که هر یک از کاخ‌های موجود در تخت‌جمشید سکونتگاه یکی از پادشاهان هخامنشی بوده است. بر این اساس آنان بناهای تخت‌جمشید را با عباراتی مانند: کاخ داریوش، کاخ خشیارشا، کاخ اردشیر و غیره نامگذاری کرده‌اند و حتی از بخش‌هایی به عنوان: حرم، اندرونی، حرمسرا و جز آن یاد کرده‌اند. این عقیده چنان گسترش یافته و دامنگیر شده است که در اغلب کتاب‌ها و نقشه‌ها و عکس‌های تخت‌جمشید، ساختمان‌ها را به این روش نامگذاری می‌کنند.

از آنجا که می‌دانیم پایتخت هخامنشیان در شهر شوش بوده است، پس بی‌گمان محل سکونت آنان نیز در همان شهر بوده است و می‌دانیم که بین شوش و تخت‌جمشید- آن هم با راه‌های آن زمان- فاصله‌ای بس طولانی و کوهستانی و صعب‌العبور بوده است و امکان نداشته است که محل اقامت پادشاه با پایتخت کشور تا این اندازه فاصله داشته باشد. از دیگر سو، اگر تخت‌جمشید صرفاً سکونتگاه پادشاهان بوده است آیا بهتر نبود کاخ‌های شوش با این خصوصیات ساخته شوند؟ در رد این نظریه دلیل دیگری نیز در دست است و آن اینکه زمان ساخت هر یک از بناهای تخت‌جمشید آنقدر طولانی و دراز‌آهنگ بود که عملاً هیچیک از شاهان نتوانستند و نمی‌توانستند پایان آن را نظاره‌گر باشند و از آن مستفیض شوند، بلکه تنها حداکثر می‌توانستند از بناهایی که در زمان شاهان پیشین ساخته شده بود، بهره‌برداری کنند که آن هم با آن حجم عظیم عملیات ساختمان‌سازی و حضور مهندس و معمار و کارگر و پیشه‌وران گوناگون و افزارآلات و مصالح ساختمانی و سروصدا عملاً امکان‌پذیر نبود. دلیل دیگر آنکه هیچیک از سی هزار لوحه تخت‌جمشید اشاره‌ای به سکونت پادشاهان در این محل نمی‌کند.

تخت‌جمشید جشنگاه نوروزی نیست
از دیگر نظریه‌هایی که در باب کاربرد تخت‌جمشید اظهار می‌شود، برگزاری مراسم جشن نوروزی یا جشن مهرگان در تخت‌جمشید است. این نظریه از آنجا ناشی شد که هرتسفلد، باستان‌شناس آلمانی و حفار تخت‌جمشید، در شیراز در منزل فیروز میرزا حاکم شیراز، شاهد برگزاری مراسم نوروز و هدیه‌های اشخاص مختلف به نزد او بود و گمان برد که نقوش کاخ آپادانا نیز در واقع مردمانی هستند که به مناسبت نوروز یا مهرگان هدایایی به پیشگاه شاه می‌برند. این نظریه امروزه بیش از هر نظر دیگری تداول یافته است.

اینکه مراسم نوروزی در تخت‌جمشید انجام می‌شده است، امر ناممکنی نیست و امکان دارد هرگونه مراسم دیگری نیز در تالارهای تخت‌جمشید برگزار می‌شده است. همانطور که امروزه و یا در هر زمان دیگری از خانه‌ها و تالارها و فضاهای بزرگ و سرپوشیده برای مقاصد گوناگون و مراسم مختلف بهره‌برداری می‌شود و می‌شده است. اما اینکه پیرو نظریه فوق تصور کنیم که تخت‌جمشید فقط برای برگزاری جشن نوروزی ساخته شده است، بعید به نظر می‌آید. بسیار نامحتمل است که بنایی را با آن عظمت، با آن وسعت بی‌نظیر۱۲۵۰۰۰ متر مربعی، با آنهمه سنگ‌نگاره‌ها و پیکره‌های غول‌آسا، آنهمه مخارج سرسام‌آور، آنهمه هنرمندان و صنعتگران که از مصر تا هند بدانجا دعوت شده بودند، آنهمه ستون‌های بیست متری و سرستون‌های ده‌ها تنی و مهمتر از همه با یکصد و نود سال عملیات ساختمانی، تنها برای برگزاری مراسم کوتاه‌مدت جشن نوروزی تهیه دیده شده باشند. از دیدگاه ما اشخاصی که در سنگ‌نگاره‌های کاخ آپادانا حجاری شده‌اند، حامل هدایایی برای شاه نیستند، چرا که در سنگ‌نگاره‌ها نقشی از شاه وجود ندارد که در حال دریافت آن هدایا باشد، و اصولاً چنانچه بخواهند هدیه‌ای هم برای پادشاه ببرند، بی‌تردید می‌توانستند اجناسی مناسب‌تر از شیر و شتر و گوسفند و قاطر و پشم و تبر انتخاب کنند. به همه دلایل فوق باید این را هم اضافه کرد که بعید به نظر می‌رسد که بار یافتگان بارعام پادشاه بطور مسلح و با دشنه‌ای بر کمر در برابر او حضور یابند، آنطور که در نقوش گروه نمایندگان سکایی و بعضی دیگر دیده می‌شود (← هیئت‌های نمایندگی ملل). به همه اینها نکته‌ای دیگر نیز می‌توان اضافه کرد و آن اینکه در کاخ آپادانا هیچ جایگاهی وجود ندارد که بتوان از آن به عنوان شاه‌نشین یا جایگاه جلوس شاه استفاده کرد.

همه این دلایل در خوشبینانه‌ترین حالت صورت پذیرفت. اینکه نقش هدایا‌آورندگان بصورت نمادین حجاری شده باشد و هدایای فوق را تحویل اصطبل‌ها و طویله‌های شاهی داده باشند. در غیر این صورت، یعنی اگر بخواهیم تصور کنیم حاملان هدایا همراه با اسب و گاو و شیر و شتر و یابو و گوسفند و ارابه قدم به کاخ آپادانا می‌گذاشته‌اند، وضعیت قبول نظریه فوق‌الذکر را باز هم پیچیده‌تر و غیرممکن‌تر ساخته‌ایم. در این باره، بعضی پا را آنقدر فراتر گذاشتند که تصور می‌کردند پهنای زیاد و بلندای کم پله‌های ورودی تخت‌جمشید بخاطر راحتی عبور اسب و دیگر حیوانات است.

تخت‌جمشید بنای نمادین ملی ایرانیان و انجمن همپرسگی ملی
به گمان و احتمال ما، تخت‌جمشید بنای نمادین ملی ایرانیان و نشانه اقتدار و شکوه آنان و نماد توانایی‌های علمی و فنی و هنری نیاکان ما بوده است. تخت‌جمشید مظهر همبستگی ملی و سرزندگی و بالندگی روح ایرانیست. همانگونه که امروزه نیز چنین بناهایی در کشورهای مختلف وجود دارند که مظهر و سمبل ملی آن کشور محسوب می‌شوند.

اما با اینحال تخت‌جمشید صرفاً بخاطر خاصیت ظاهری و تماشایی درست نشده بود و هنر ایرانی همیشه هنری کاربردی بوده است. ایرانیان را اراده بر آن بوده که اگر قرار است بنایی به عنوان نماد شکوه و عظمت ایرانی ساخته شود، چه بهتر که همچون اهرام مصر فقط حجمی بزرگ و بی‌مصرف نباشد، بلکه از آن به عنوان ساختمانی عام‌المنفعه توسط یکی از نهادهای ملی کشور بهره‌برداری شود و بهترین نهاد ملی کشور برای چنین امری چیزی نبود جز «انجمن همپرسگی ملی» یا «انجمن بهان» یعنی همان که امروزه آنرا مجلس شورا و پارلمان یا در گستره وسیع‌تر سازمان ملل می‌نامند.

اینجا جایگاهی بود که فرستادگان ملت‌های مختلف برای سگالش و اتخاذ تصمیم و وحدت رویه در باره مسائل و مصالح عمومی گرد می‌آمدند و نقوش ۲۳ هیئت نمایندگی ملل که بر جبهۀ شرقی کاخ آپادانا موجود است، نمادی از حضور آنان است. وضعیت ظاهری آنان ثابت می‌کند که آنان مردمانی معمولی از میان خردمندان هستند و نه الزاماً از اشراف و بزرگ‌زادگان.

چنین انجمنی بی‌تردید علاوه بر مجمع عمومی که در تالار آپادانا تشکیل می‌شده است، از بخش‌های متعدد پژوهشی و تحقیقاتی و آموزشی و اداری و خدماتی برخوردار بوده است. امیدوار است که بدنبال بررسی‌های بیشتر، جایگاه هر یک از این نهادها و نیز کاربرد خاص هر یک از بناهای تخت‌جمشید دانسته شود.

این حضور همگانی را خشیارشا در سنگ‌نبشته خود تأکید و تأیید می‌نماید. آنجا که در نبشته‌اش به سه زبان از دروازه ورودی تخت‌جمشید بنام «دروازه ملت‌ها» نام می‌برد و نشان می‌دهد که مردمان اقوام گوناگون به تخت‌جمشید وارد می‌شده‌اند. یعنی از همان جایی که پلکانی با آن طرح گیرا و ویژه‌اش بر روی دشت بیکران آغوش گشوده است؛ و اینان همانطور که گفتیم، نه درباریان و سلاطین، که مردمان معمولی بوده‌اند.
واژۀ تَچَر که در سنگ‌نبشتۀ داریوش برای نامیدن یکی از کاخ‌های تخت‌جمشید از آن یاد شده است، بنا به تحقیقات جدیدی که توسط یکی از پژوهشگران صورت پذیرفته است، به معنای «جایگاه گزیدن راه» یا به عبارتی «تالار شورا» می‌باشد.

در اینجا مایلم به این نکته تأکید کنم که ما از وجود چنین انجمن و مجلسی، حتی در ایران زمان پارتیان آگاهی کتبی داریم. در کتاب پهلوی «اندرز پوریوت‌کیشان» و در بند ۴۴ آمده است: «برای همپُرسگی به انجمن بهان فراز شوید» و نیز همچنین در «مادیگان سی‌روزه» آمده است: «در بهمن روز خوب است به درگاه شاهی رفتن، به درگاه دانایان رفتن، عشق و دانش ورزیدن و به انجمن همپرسگی رفتن». نیاکان ما از انتخاب انجمن همپرسگی ملی برای تکیه زدن بر باشکوه‌ترین بنای ملی خود، هدف خاصی را دنبال می‌کردند و آن چنین بود که همه ملت‌ها آنجا را خانه خود بدانند و دوستش بدارند و گرامی‌اش دانند. اگر آنجا بنایی بود که کاربردی محلی داشت، هرگز نمی‌توانست توجه همه ملل را به خود جلب کند. یک بنای شاهی، یک دژ نظامی، یک انبار جواهرات، یک نیایشگاه بزرگ، یک جایگاه جشن نوروزی، یک سکونتگاه درباری و یا یک حرمسرا؛ هیچکدام نمی‌توانست احترام و بزرگداشت همۀ ملت‌ها و همۀ اقوام و همۀ ادیان را به خود جلب کند.

بخش دوم

بررسی بناها

روش ساخت

برای ساخت تخت‌جمشید تمام اقوام شاهنشاهی ایرانی بسیج شده بودند. از منابع و معادنی در سراسر قلمرو ایران استفاده می‌شد، مرغوب‌ترین مواد و مصالح از دورترین جای‌ها به اینجا حمل می‌شده است. بهترین استادان و دانشمندان از همه جا دعوت شده بودند. داریوش خود در کتیبه‌ای که از پی بنای کاخ آپادانا در شوش بدست آمده است، اظهار می دارد که: «… کندن و پر کردن و خشت‌های قالبی، کار مردمی از بابل بود. تیرهای سدر از کوهستانی به نام لبنان آورده شد. مردم آشور آنها را تا بابل آوردند و مردمی از اهالی کاریه و ایونیه آنرا از بابل به شوش آوردند. الوار درخت یاکا از قندهار و کرمان آورده شد. زر از سارد و بلخ آمد. لاجورد گرانبها و عقیق شنگرف از سرزمین سغد و سنگ گرانبهای فیروزه از خراسان فراهم شد. نقره و آبنوس از مصر آمد. زیورهای دیوارها از ایونیه است. عاج از حبشه، هند و آراخوزیه آورده شد. سنگ ستون‌ها از ناحیه‌ای بنام آبیراد در عیلام بود. سنگ‌بُران و پیکرتراشان ساردی و ایونی بودند. آنان که آجر پخته ساختند، بابلی بودند. درودگران ساردی و مصری بودند. آنان که زرگری کردند، مادی و مصری بودند. آنان که دیوارها را آراستند، مادی و مصری بودند…». سازماندهی و ادارۀ این لشکر بزرگ صنعتگران و هنرمندان که از همه جا گرد آمده بودند، کاری بزرگ و نیاز به اداره‌ای عریض و طویل داشت. در تخت‌جمشید هزاران نفر کار می‌کردند، لوحه‌های بدست آمده حاکی از آنست که تنها در یک دعوت بیش از دو هزار صنعتکار درخواست شده بودند.

در تخت‌جمشید گروه‌های بی‌شماری از دانشمندان، ریاضی‌دانان، فیزیک‌دانان، هنرمندان، مهندسان، محاسبان، معماران، حجاران، بنایان، نجاران، نقاشان، بافندگان، دوزندگان، کاتبان، معدن‌کاوان، گوهر‌تراشان، سنگ‌بُران، آزمایشگران چوب و سنگ، متخصصان حمل و نقل و بالا کشیدن سنگ‌ها، لشکری از کارگران ساده، کارمندان اداری، حسابداران، بایگان‌ها، نگهبانان، آشپزان، نظافت‌گران، گردونه‌رانان، تیمارداران، پزشکان، پرستاران، بازرسان، نامه‌بران و بسیار شغل‌های گوناگون دیگر کار می‌کردند و به گفتۀ داریوش: «در آنجا کاری بزرگ انجام شد.» در کنار هر کدام از این گروه‌ها که برشمرده شد، آموزشگاهی نیز برقرار بوده است؛ چراکه آموختن هر کدام از این پیشه‌ها احتیاج به سال‌ها آموزش و شاگردی داشته است و مدارج استاد و شاگردی مرتباً و در طی نسل‌ها ادامه داشته است. باید توجه داشته باشیم که بر پای داشتن ستونی سنگی به بلندای ۲۰ متر و در چند تکه، و بالا کشیدن آنها و تراز کردن آنها و نصب و پایدارسازی آنها و آنگاه بالا کشیدن و نصب سرستونی با ۱۵ تن سنگینی بر بالای این ستون ۲۰ متری آن هم با امکانات دو هزار پانصد سال پیش تا چه اندازه احتیاج به تخصص و فناوری و محاسبۀ دقیق و نیرویی کاردان و تحصیل‌کرده دارد. و ما امروزه از پس این همه سال همچنان تعدادی از این ستون‌ها را پایدار و پابرجا می‌بینیم. مسلماً محل سکونت این تعداد بی‌شمار از کارکنان تخت‌جمشید باعث ایجاد شهری در دشت مرودشت شده بود.

مایلم بخصوص به این نکته تأکید کنم که ما از عظمت و بزرگی کارهای پیشینیان خود بی‌اطلاعیم. بسیاری از کارهای آنان را با تمام فناوری امروزی هرگز نمی‌توانیم تکرار یا تقلید کنیم و حتی از روش‌های اجرایی بسیاری از حرفه‌های آنان بی‌اطلاع هستیم. در ادامۀ کتاب به بعضی از این نکات اشاره خواهد شد.

پلکان ورودی

مسافری که به تخت‌جمشید می‌رسد، در برابر خود در دو سوی چپ و راست، پلکان وسیع و با شکوهی را می‌بیند که از هر دو طرف بالا می‌روند و از هم دور می‌شوند. هر کدام از این دو پلکان پس از ۶۳ پله به پاگرد بزرگی می‌رسند که پس از چرخش، به سوی همدیگر نزدیک می‌شوند و پس از ۴۸ پله دیگر به سطح وسیع۱۲۵۰۰۰ متر مربعی سکوی تخت‌جمشید می‌رسد. مجموع پله‌ها در هر سو دقیقاً ۱۱۱ پله است.
راه ورودی و پلکان تخت‌جمشید به گونه‌ای است که انگاری به روی شما آغوش گشوده است، انگار دستان پر مهری هستند که به گرمی باز شده‌اند و شما را به خود فرا می‌خوانند. در اینجا هیچ در و یا دیواری دیده نمی‌شود. هیچ مانع باز دارنده، هیچ اتاق نگهبانی و حفاظت و حراست، هیچ برج و بارو و هیچ مستنطق. در اینجا همه طرح و نقشه و طرز بنای پلکان ورودی، دعوت عمومی و اعتماد و امنیت و آرامش و حتی برابری است. چراکه راه ورودی برای کسان مختلف تفاوت نمی‌کند. آنان که بدون هیچ دلیل قاطع پلکان سمت راست را ویژه عبور پارسیان و سمت چپ را ویژۀ مادها می‌دانند، به این آرمان بلند سازندگان بنا آسیب می‌رسانند.

شما از پله‌هایی ۷ متری که ۴۰ سانتی‌متر رویه و ۱۰ سانتی‌متر بلندی دارند، بالا می‌روید. پهنای هفت متری پلکان و ارتفاع کم آن باعث می‌شود تا بدون خستگی و با آرامش و طمأنینه، در حالیکه چند تن از خویشان را در کنار دارید، گفتگوکنان از آن بالا روید و به سطح سکوی تخت‌جمشید برسید.

پیش از اینکه این راه ساخته شود، راه ورودی تخت‌جمشید در جناح جنوبی سکو و در کنار سنگ‌نبشته‌های داریوش بوده است؛ اما به زودی تغییری در نقشه تخت‌جمشید پدید آوردند و در نتیجه راه ورودی مذکور را بسته و این راه جدید را گشودند که از شاهکارهای معماری در جهان محسوب می‌شود.

پلکان تخت‌جمشید از سنگ‌های بزرگ و گاه از دامنۀ اصلی کوه رحمت بطور یکپارچه تراشیده شده است. بر کنارۀ پلکان‌ها، کنگره‌های زیبایی ساخته بودند که هرگز جنبۀ دفاعی نداشته‌اند و صرفاً به ملاحظات آرایشی ایجاد شده بودند. بعضی از این کنگره‌ها و بخصوص آنهایی که بر پلکان کاخ آپادانا قرار دارند، سالم باقی مانده‌اند. از این کنگره‌ها که قریب شصت سانتی‌متر بلندی دارند در بسیاری از بناهای تخت‌جمشید استفاده شده است.

امروزه بر خلاف اراده و آرمان عالی سازندگان تخت‌جمشید، چندین نوع اتاقک نازیبا و موانع ناپسند و مزاحم، در برابر این راه ورودی باشکوه ایجاد کرده‌اند و به اندیشه بلند معماران این بنای رفیع صدمه زده اند.

سکو یا صفه

سکویی که مجموعۀ ساختمان‌های تخت‌جمشید بر روی آن ساخته شده است، چهار ضلعی مضرسی است که میانگین عرض آن ۳۰۰ متر و میانگین طول آن ۴۲۰ متر است که مجموعاً بالغ بر ۱۲۵۰۰۰ مترمربع یا بیش از ۱۲ هکتار مساحت دارد. این سکو از یک سو پشت به کوه رحمت دارد و از سه سوی دیگر دشت فراخ مرودشت را نظاره‌گر است. چه اندیشۀ زیبایی! تکیه بر کوه سرسخت و روان به دشت بیکران.

برای احداث این سکو سنگ‌های بخش‌های وسیعی از دامنۀ کوه را کنده‌اند و با آن آوار، بخش‌های فروتر سطح دشت را بالا آورده‌اند تا سطحی صاف و تراز برای احداث کاخ‌های رفیع فراهم شود. سطح خارجی این سکـو از قطعه سنگ‌هایی تـراش‌خورده و با لبه‌هایی بسیار صاف تشکیل شده است کـه بـدون هیچگونه ملاتی بر روی هم و در کنار هم به دقت چیده شده‌اند و تاکنون نیز به استحکام باقی مانده‌اند. سطوح زیرین سکو را نیز از سنگ و شن‌های محکم و درشت پر کرده و کوبیده اند تا در زیر بار سنگینی که بر روی آن ساخته می‌شود، نشست نکند و فرو نریزد. احتمالاً برای سفت کردن سکو که تمام آن حکم پی ساختمان تخت‌جمشید را نیز داراست، از روش‌های خاصی بهره برداری شده است که امروزه بر ما پوشیده است. در عمق کمی از سطح سکو در چند جا، راه‌آب‌های متعددی برای هدایت آب باران به بیرون از محوطۀ تخت‌جمشید احداث شده است. راه ورود و صعود به سطح سکو یا در اصلی تخت‌جمشید همانطور که گفته شد، دو ردیف پلکان سنگی قرینه در شمال جبهۀ غربی تخت‌جمشید است.

سطح سکو در همه جای آن برابر نیست، بطوریکه در بعضی بخش‌ها ۵/۵ متر از سطح دشت ارتفاع دارد و در جایی دیگر این ارتفاع به ۱۸ متر بالغ می‌شود. بدین ترتیب سطح سکو در حدود ۱۳ متر بین بخش‌های گوناگون تفاوت سطح دارد. بلندی سطح سکو از سطح دشت در بخش قابل رؤیت جبهۀ غربی بیش از ۱۴ متر و در جبهۀ جنوبی قریب ۷ متر می‌باشد.

جناح اصلی سکو و به تبع آن تمام ساختمان روی آن به سوی جنوب غربی متمایل هستند. این شیوۀ تعیین سمت ساختمان که در اکثر قریب به اتفاق بناهای باستانی مشاهده می‌شود و یا به قول امروزی‌ها رو به قبله بودن بناها توجیهی منطقی دارد و آن اینکه بر ساعات تابش نور آفتاب به داخل ساختمان افزوده می‌شود و هم اینکه هر چهار ضلع ساختمان و هر کدام در ساعتی از روز در معرض پرتو آفتاب قرار می‌گیرد و هیچ نقطه‌ای بی‌نصیب از آن نمی‌ماند. این پدیده همچنین نور مهتاب را نیز شامل می‌شود.

با اینکه اضلاع تخت‌جمشید دقیقاً رو به چهار جهت اصلی نیست، اما عموم نویسندگان برای راحتی کار اضلاعی را که رو به جنوب غربی و شمال شرقی دارد به ترتیب اضلاع غربی و شرقی نام می‌برند و از تمایل آنها صرفنظر می‌کنند.

بناهایی که بر روی سکوی تخت‌جمشید واقع شده‌اند، علیرغم نزدیکی آنها به یکدیگر به شکلی کاملاً مشخص از هم تفکیک شده‌اند. بطوری که در نقشه ملاحظه می‌شود، در سوی غربی تخت‌جمشید، کاخ‌های آپادانا، تَچَر، هَدیش، و سه‌دری، خود مجموعه‌ای را تشکیل می‌دهند که از ورودی‌های متعدد به یکدیگر راه دارند. در سوی شرقی، دروازۀ نیمه تمام با کاخ صدستون و اتاق‌های مجاور آن یک بخش کاملاً مجزا را تشکیل داده‌اند که جز از دروازۀ نیمه تمام راهی دیگر برای ورود به آنجا وجود نداشته است. در سوی جنوبی نیز مجموعه اتاق‌ها که تا میانۀ تخت‌جمشید و کاخ مهمانخانه ادامه پیدا می‌کند با دیوارهای طولانی محصور شده است. در سوی جنوب شرقی نیز بنای کاخ خزانه یا اداری با دیوارهای وسیع و خیابان‌های جانبی به شکلی کاملاً مشخص از دیگر بخش‌های تخت‌جمشید تفکیک شده است.

دروازۀ همۀ ملت‌ها

نخستین بنایی که بلافاصله پس از ورود به تخت‌جمشید به چشم می‌خورد، «دروازه همة ملت‌ها» نام دارد. این بنا را به نام‌های دروازۀ ملت‌ها، دروازۀ ملل، دروازۀ کشورها، دروازۀ خشیارشا و کاخ دروازه نیز می‌شناسند. به دلیل اینکه ساختمان این دروازه در زمان خشیارشا به پایان رسیده است و سنگ‌نبشته‌هایی از این پادشاه بر دیوار دروازه وجود دارد، اینجا را بنام خشیارشا نامبر کرده‌اند و از سوی دیگر در سنگ‌نبشته خشیارشا از این بنا بعنوان دروازۀ همۀ ملت‌ها نام برده شده است.

دروازۀ همۀ ملت‌ها، کاخی چهار گوش است که طول هر ضلع آن نزدیک به ۲۵ متر است و در مجموع بالغ بر ۶۰۰ متر مربع مساحت دارد. این کاخ، چهار ستون ۱۷ متری داشته است که دو تای آن تا به امروز باقی مانده و یکی دیگر مرمت و پا برجا شده است. بر دو سوی درگاه ورودی این کاخ که قریب ۱۲ متر بلندی دارد، نقش موجودی با هیبت و با عظمت تراشیده شده است که مستقیماً اشخاص وارد شده به تخت‌جمشید را می‌نگرد. بدن این جاندار در جناح غربی مانند گاو و در جناح شرقی تلفیقی است از سر انسان و بدن گاو و بال‌های عقاب (← جانوران خیالی و واقعی). اما متأسفانه صورت آن دوتایی که رو به سوی پلکان ورودی تخت‌جمشید دارند، آسیب دیده و متلاشی شده‌اند.

در ضلع داخلی درگاه‌های دروازۀ همه ملت‌ها سنگ‌نبشته‌ای از خشیارشا وجود دارد که به سه خط و زبان فارسی باستان و عیلامی و بابلی کنده شده‌اند که مجموعۀ این متن و ترجمه‌ها در بالای هر یک از درگاه‌ها تکرار شده‌اند (← نبشته‌های میخی).

کاخ دروازۀ همه ملت‌ها در واقع سالن ورودی یا اتاق انتظار یا به عبارتی هشتی تخت‌جمشید بوده است. کسانی که به تخت‌جمشید می‌آمدند، پیش از هر چیز به اینجا وارد می‌شدند و آنگاه از یکی از دو در جنوبی یا شرقی آن خارج می‌شدند. احتمالاً در داخل این کاخ رفت‌وآمد اشخاص ثبت می‌شده است و نمایندگان و اشخاصی که از کشورهای گوناگون می‌آمدند، در اینجا تشریفات لازم برای ورود را به عمل می‌آورده اند.
در پایین درگاه غربی دروازۀ همه ملت‌ها نام اشخاصی کنده‌گری شده است که در آنجا یادگاری نوشته‌اند. نام و تاریخ بازدید بعضی از سیاحان اروپایی و نیز بعضی ایرانیان مانند میرزادۀ عشقی در اینجا دیده می‌شود.

دروازه نیمه‌تمام

در تخت‌جمشید دروازۀ دیگری نیز وجود دارد که در فاصله ۱۲۰ متری شرق دروازۀ همه ملت‌ها قرار گرفته و در واقع حکم دروازه‌ای داخلی را دارد و هیچ سوی آن به بیرون از تخت‌جمشید راه ندارد. وضعیت قرار گرفتن این بنا نشان می‌دهد که دروازه‌ای اختصاصی برای کاخ صدستون و اتاق‌های مجاور آن بوده است.

عملیات ساختمانی این دروازه هیچگاه به پایان نرسید و هنوز متولد نشده، بر اثر لهیب آتش اسکندر ناکام شد.

ساختمان دروازه نیمه‌تمام برای بررسی روند ساخت بناهای تخت‌جمشید ارزش فراوانی دارد. با دقت در دروازه نیمه‌تمام در می‌یابیم که بخشی از کار تراش سر‌ستون‌ها و پیکره‌ها پیش از نصب انجام می‌شده است و بخشی دیگر پس از نصب. به این ترتیب که ابتدا طرح کلی و اضلاع و زوایای اصلی موضوع نهایی را می‌تراشیدند و آنگاه آنرا بر درگاه یا بر بالای ستون قرار می‌دادند و محکم می‌ساختند و پس از آن کار تراش جزئیات و ریزه‌کاری‌ها و تزئینات آنرا ادامه می‌دادند.

دروازه نیمه تمام قریب ۵۰ متر طول و ۴۰ متر عرض و مجموعاً بالغ بر ۲۰۰۰ متر مربع مساحت داشته است. این دروازه همچون دروازه همه ملت‌ها از چهار ستون متشکل بوده است که در طرفین تالار مرکزی آن، دو اتاق طویل به طول ۲۸ و عرض ۴ متر واقع بوده است.

کاخ آپادانا

کاخ آپادانا اصلی‌ترین و رفیع‌ترین بنای تخت‌جمشید است. این نخستین جایی بود که بلافاصله پس از فرمان داریوش بزرگ و پس از بر آوردن سکو، ساخت آن آغاز شد و در سال‌های آغازین پادشاهی خشیارشا یعنی پس از قریب سی سال ساختمان آن به پایان رسید.

آپادانا محل اصلی برگزاری گردهمایی‌ها و تالار مجمع عمومی هیئت‌های نمایندگی ملل بوده است. این کاخ از یک تالار مرکزی و سه ایوان تشکیل شده است. هر یک از ایوان ها ۱۲ ستون و تالار مرکزی به تنهایی ۳۶ ستون ۲۰ متری دارند که مجموعاً ۷۲ ستون سنگی با شکوه، سقفی را بر سر دارند که از دوردست ها و از دشت مرودشت بدون هیچگونه حائلی دیده می‌شوند (← ستون).

هر یک از اضلاع کاخ چهارگوشة آپادانا قریب ۱۱۰ متر است که مساحت آن به بیش از ۱۲۰۰۰ مترمربع بالغ می‌شود. ارتفاع این بنا از سطح دشت قریب ۳۸ متر بوده است و ورود به آن از طریق پلکان‌های جناح‌های شمالی و شرقی صورت می‌پذیرفته است. در هر جناح، دو پلکان دو سویه، جمعاً ۸ ردیف پلکان موجود است که بر روی سطح خارجی آنها یکی از عالی‌ترین و شگفت‌انگیزترین سنگ‌نگاره‌های جهان نقش بسته است. این نقوش در فصل سنگ‌نگاره‌ها بررسی خواهد شد. همانطور که گفته شد، ورود به تالار آپادانا از ایوان‌های شمالی و شرقی انجام می‌شده است و ایوان غربی جایگاهی دلپذیر برای تماشای دشت به نظر می‌رسیده است.

میان تالار با ایوان‌های ورودی، درهای دو لنگه و چوبی بوده است که امروزه محل پاشنۀ آنها به طرز زیبایی در محل دیده می‌شود. بی‌تردید در جایی که سنگها را چنین ریزنقش می‌تراشیده‌اند، باید اندیشید که با چوب نرم چه کارها که نمی‌کردند و چه نقش‌ها که بر آن نمی‌زدند.

تالار اصلی کاخ آپادانا مربعی است که طول هر ضلع آن به بیش از ۶۰ متر بالغ می‌شود. در این محوطۀ ۳۶۰۰ متر مربعی تعداد ۳۶ ستون ۲۰ متری برافراشته بودند که از بالای هر کدام از آنها، سرستونی با هیبت و پر ابهت اشخاص حاضر در تالار را می‌نگریستند. در این تالار هیچ قسمتی وجود ندارد که نشان‌دهندۀ جایگاهی خاص برای پادشاه یا شخص برتر باشد. نقشه این تالار به نوعی طراحی شده است تا هیچ نقطه والاتر و فروتری در آن مفهوم نداشته باشد و هیچ بخشی نباشد که باشندگان آن خود را برتر از دیگران بدانند. شواهد بدست آمده حاکی از آن است که تمام دیوارها و کف تالار آپادانا از گچی به رنگ سبز ملایم پوشیده بوده است و فرش‌هایی عالی و پرده‌هایی نفیس آنرا می‌پوشانده است.

در ضلع جنوبی و نیز در هر یک از چهار گوشۀ کاخ آپادانا اتاق‌های بسیاری وجود داشته است که بی‌گمان محل کار کارمندان و پرسنل داخلی کاخ و همچنین اتاق‌هایی برای بایگانی، انبار، دبیرخانه، کتابخانه، پذیرایی و بخش‌های دیگر مورد لزوم بوده است. این اتاق‌ها در چهار گوشۀ کاخ آپادانا بیش از یک طبقه داشته‌اند و بقایای پلکان داخلی آنها نشان از وجود طبقات دیگر دارد. در جلوی در ورودی این بخش‌ها، چنانکه در نقشه ملاحظه می‌شود، یک جفت پیکرۀ سگ از سنگ سیاه وجود داشته است که دو تای از آنها تا کنون بدست آمده است (← پیکره).

در کاخ آپادانا نبشته‌های متعددی بدست آمده است که مهمترین آنها لوحه‌هایی از زر و سیم است که از پی بنای آپادانا کشف شده‌اند. به دستور داریوش در چهار گوشۀ تالار آپادانا و در زیر دیواری که بیش از پنج متر ضخامت داشته است، صندوقی سنگی کار گذارده‌اند و در هر یک از صندوق‌ها چند سکه طلا، یک لوحه زرین و یک لوحه سیمین هر کدام حاوی متنی به زبان فارسی باستان و با ترجمه عیلامی و بابلی قرار داده‌اند. تفصیل این نوشته‌ها در بخش نبشته‌های میخی آمده است.

کاخ صدستون

کاخ صدستون که به نام کاخ تختگاه نیز معروف است، دومین بنای بزرگ تخت‌جمشید پس از کاخ آپادانا می‌باشد. ساخت آن در زمان پادشاهی خشیارشا آغاز شد و در زمان اردشیر یکم به پایان رسید. این نکته بر اساس آجرنبشته‌ای که در گوشه‌ای از کاخ بدست آمده است، تأیید می‌شود.

تالار کاخ صدستون مربعی است که طول هر ضلع داخلی آن نزدیک به ۷۰ متر است و در مجموع مساحتی نزدیک به ۴۷۰۰ متر را در بر می‌گیرد. در این وسعت، تعداد یکصد ستون سنگی ۱۴ متری در ده ردیف ده تایی قـد برافراشته بودند و پیکره‌هـای زیـبایی از گـاو سنگی بر بالای هر یک از آنها نهاده شده بود.

دور تا دور تالار صدستون را دالانی باریک و طولانی فرا گرفته است که بجز به درون تالار به جای دیگری راه ندارد. مابین تالار اصلی و این دالان ها، در هر سو، دو درگاه سنگی با نگاره‌هایی جالب توجه وجود دارد که مجموعاً ۱۶ تابلوی سنگی را شامل می‌شود (← سنگ‌نگاره‌ها).

بر خلاف کاخ آپادانا، کاخ صدستون تنها از یک ایوان بهره‌مند است که در ضلع شمالی و رو در روی دروازه نیمه تمام واقع شده است. این ایوان دو ردیف هشت ستونی دارد که با احتساب ستون‌های تالار جمعاً شاهد ۱۱۶ ستون در کاخ صدستون هستیم. امروزه بجز یک ستون در ایوان، متأسفانه هیچیک از دیگر ستون‌های این کاخ بر پای نیستند و پاره‌های فرو افتادۀ ستون‌ها و سرستون‌ها در سطح تالار پراکنده‌اند.

مجموعۀ کاخ صدستون و دروازۀ نیمه‌تمام با دیوارهای قطوری از دیگر بخش‌های تخت‌جمشید منفک شده است و ورود به کاخ تنها از طریق دروازۀ نیمه‌تمام و به تبع آن از دروازۀ همه ملت‌ها صورت می‌پذیرفته است.

در جوار کاخ صدستون و در سوی شرقی آن (همانند کاخ آپادانا) اتاق‌های بسیاری وجود دارد که بی‌تردید برای استفاده کارکنان داخلی این کاخ و دبیران و کارمندان و دفترداران و بایگان‌ها و نیز همچنین اقامتگاه مهمانان بوده است. تفاوت این اتاق‌ها با اتاق‌های کاخ آپادانا اینست که اینها بطور مستقیم دری رو به تالار ندارند، بلکه با واسطۀ عبور از ایوان، رفت‌وآمد امکان‌پذیر می‌شده است.

کاخ تَچَر

تچر نامی است که داریوش بزرگ در سنگ‌نبشته‌ای در درگاه جنوبی کاخ آنرا به این نام خوانده است و اکنون آنرا کاخ داریوش نیز می‌نامند. کاخ تچر در سمت غربی ضلع جنوبی کاخ آپادانا قرار گرفته است و همچون آپادانا مشرف به دشت مرودشت است. این کاخ مربع مستطیلی است با ۱۲ ستون و با عرض و طول تقریبی ۳۰ متر و ۴۰ متر که مجموعاً وسعتی ۱۲۰۰ مترمربعی را در بر می‌گیرد. در ساخت این کاخ بیش از هر بنای دیگر از سنگ استفاده شده است، بطوری که تمام درگاه‌ها و تاقچه‌ها از تخته‌سنگ‌هایی یکپارچه تراشیده شده‌اند. ورود به کـاخ از طریق پلکان‌هایی کـه در سمت غـرب و جنوب بنا قرار دارد، صورت می‌پذیرد. این راه‌ها به تالاری مرکزی و مربع شکل ختم می‌شوند که قریب ۲۵۰ متر مساحت دارد و از سه سو به چهار اتاق و این چهار اتاق به نُه اتاق دیگر ختم می‌شود. هیچیک از این اتاق‌ها جز به تالار مرکزی راه دیگری به بیرون ندارند. ضلع جنوبی این تالار به ایوانی گشوده می‌شود که از هشت ستون سنگی تشکیل شده است و در دیواره‌های داخلی این ایوان سنگ‌نبشته‌ای از خشیارشا وجود دارد که نشان می‌دهد این ایوان و پلکان‌های روبروی آن در زمان این شاه ساخته شده‌اند (← نبشته‌های میخی). پلکان‌ها و سنگ‌نگاره‌های جناح غربی کاخ تچر در زمان پادشاهی اردشیر سوم ساخته شده‌اند و از آخرین ساخته‌های تخت‌جمشید می‌باشد.

در کاخ تچر نیز همانند دیگر کاخ‌های ذکر شده، سنگ‌نگاره‌های جالبی وجود دارد که در بخش سنگ‌نگاره‌ها از آنها یاد خواهد شد.

دیوارهای تالار تچر و ایوان آن از ۱۸ تاقچه سنگی یکپارچه تشکیل شده‌اند که همه آنها حاوی کتیبه‌ای تکراری هستند که به سه زبان نوشته شده‌اند (← نبشته‌های میخی).

کاخ هدیش

هَدیش نامی است که خشیارشا در سنگ‌نبشته‌اش بر این کاخ آنرا به این نام خوانده است. خشیارشا نه تنها این کاخ بلکه کاخ تچر را نیز بنام هدیش نامیده است. امروزه این بنا را بنام کاخ خشیارشا نیز می‌شناسند. این ساختمان در سمت جنوب شرقی تچر واقع است و از بناهایی است که ساخت آن در زمان پادشاهی خشیارشا آغاز و در زمان همین پادشاه به پایان رسیده است. کاخ هدیش مستطیلی است با عرض و طول تقریبی ۴۰ متر و ۵۵ متر که تمام سطح زیر بنای آن قریب ۲۲۰۰ مترمربع می‌باشد. تالار مرکزی این کاخ با وسعت نزدیک به ۷۰۰ متر مربع از ۳۶ ستون تشکیل شده است. مجموع ستون‌های کاخ هدیش و ستون‌های اتاق‌ها و ایوان و دروازه جمعاً به ۶۰ عدد می‌رسید که امروزه حتی یکی از آنها برپا نیست. تالار هدیش از جانب شرقی و غربی به ۱۳ اتاق تودرتو راه دارد که هیچیک از این اتاق‌ها جز به درون تالار راه به جایی دیگر ندارند. تعداد این اتاق‌ها با اتاق‌های کاخ تچر برابر است. تالار هدیش از سمت شمال با دو درگاه به تنها ایوان کاخ گشوده می‌شود که به محوطه روبازی راه پیدا می‌کند. ورود به کاخ از پلکانی که در دو سوی همین محوطه قرار دارد، انجام می‌شود. در سوی شرقی، علاوه بر پلکان، بقایای دروازه‌ای همچون دروازه همه ملت‌ها و دروازه نیمه‌تمام شناخته شده که امروزه چیزی از آن باقی نمانده است.

کاخ هدیش علاوه بر پلکان‌های شرقی و غربی از سمت جنوب نیز دو راه پله دیگر داشته است که امروزه تنها یکی از آنها که در سمت غربی قرار دارد، باقی مانده است. این راه پله‌ها کاخ را به ساختمان مهمانخانه که سطح آن ۹ متر پایین‌تر از سطح کاخ است، می‌رساند. در ضلع جنوبی کاخ هدیش همچنین یک در و شش پنجره وجود دارد که از میان آنها دشت مرودشت تا دوردست قابل تماشاست. در این کاخ نیز همچون دیگر کاخ‌ها، کنده‌کاری‌های متعددی وجود دارد که در فصول مربوطه بررسی خواهند شد.

کاخ سه‌دری

کاخ سه‌دری را کاخ شورا و کاخ مرکزی نیز می‌گویند. این کاخ در مرکز تخت‌جمشید ساخته شده است و علیرغم کوچک بودنش سنگ‌نگاره‌های زیبا و بـاشکوهی را داراست. این کاخ در جنوب شرقی آپادانا با راه‌ها و راه‌پله‌های متعدد با بسیاری از کاخ‌ها مرتبط است: از شمال غربی با آپادانا، از غرب با کاخ «ج»، از جنوب غربی با کاخ هدیش، از جنوب شرقی با کاخ مهمانخانه و از شمال با کاخ صدستون.

تالار مرکزی کاخ سه‌دری قریب ۲۵۰ متر مربع وسعت دارد. یعنی مربعی متشکل از چهار ضلع ۱۶ متری که سقف آنرا چهار ستون نگاه می‌داشته است. در سمت شرق و غرب کاخ سه‌دری، اتاق‌ها و دالان‌های متعدد و تودرتویی وجود دارند که پرسش برانگیز و ناشناخته‌اند.

از دیگر دیدنی‌های کاخ سه‌دری تخته‌سنگی است به طول و عرض قریب ۷۰ سانتی‌متر که درست در وسط تالار قرار گرفته است. در میانه این تخته‌سنگ حلقه کوچکی تراشیده شده است که قطری نزدیک به ۷ سانتی‌متر دارد. بعضی پژوهشگران این سنگ و به تبع آن کاخ سه‌دری را ابزار زمان‌سنجی و محل تابش نور خورشید در نوروز دانسته‌اند. اما این فرض درست نیست و به نظر می‌رسد این تخته‌سنگ یک بنچ‌مارک Benchmark یا ترازسنگ به عنوان نقطه صفر و شاخص ترازگیری تخت‌جمشید باشد..

در کاخ سه‌دری هیچگونه کتیبه‌ای وجود ندارد و نگاره‌های جالب آن در بخش سنگ‌نگاره‌ها بررسی خواهد شد. عملیات ساختمانی این کاخ در زمان خشیارشا آغاز و به پایان رسیده است. اما پلکان شمالی و سنگ‌نگاره‌های آن در زمان اردشیر یکم ساخته شده‌اند.

کاخ‌های «هـ»، «ج»، «د»

از کاخ‌هایی که به موجب نامگذاری اشمیت، حفار پیشین تخت‌جمشید نام‌های: «هـ»، «ج»، «د»(H, G, D) بر خود دارند، اثر چندانی باقی نمانده و یا حفاری نشده است.

کاخ «هـ» در غرب هدیش، کاخ «د» در شرق هدیش و کاخ «ج» در شمال هدیش واقع بوده‌اند. از کاخ «هـ» باقیمانده و طرح بعضی از دیوارها و ستون‌ها بجای مانده است و تنها اثر قابل توجه آن سنگ‌نگاره و نبشته‌های جناح شمالی آن می‌باشد که محل واقعی آن مورد تردید است و بعضی پژوهندگان اعتقاد دارند که این نقوش در واقع در ضلع جنوبی کاخ «ج» واقع بوده‌اند و در جای فعلی آنها پلکان و نگاره‌های زیبای دیگری وجود داشته است. در سمت جنوب غربی کاخ «هـ» که به دشت مرودشت مشرف است، کنگره‌های خاصی هست که در جای دیگری از تخت‌جمشید دیده نمی‌شود.

از کاخ «ج» امروزه جز تل کوتاهی وجود ندارد و محلی که به نام کاخ «د» معروف شده است، به حدی تهی از هرگونه آثاری است که بعید به نظر می‌رسد در آن محل بنایی بیش از چند اتاق موجود بوده باشد.

کاخ و ساختمان‌های مهمانخانه

در اینجا راجع به کاخی سخن می‌داریم که تاکنون به نام‌های کاخ ملکه، کاخ اندرونی، حرم و حرمسرا نامیده شده است. ما پیش از این به این موضوع پرداختیم که تخت‌جمشید یک پایتخت و یا یک سکونتگاه نبوده و در نتیجه نیازی به چنین بناهایی نبوده است. این پندار از آنجا ناشی شده که مجموعه‌ای که بنام حرمسرا نامیده می‌شود از اتاق‌های کوچک و فراوان و راه‌های ارتباطی محدود و تحت کنترل متشکل بوده است.

از دیدگاه ما به احتمال زیاد اینجا کاخ و ساختمان‌های مهمانخانۀ هیئت‌های نمایندگی ملل بوده است؛ چرا که در اینجا ۲۳ واحد مسکونی یعنی دقیقاً به تعداد ۲۳ هیئت نمایندگی ساخته شده است.

این مجموعه را تعداد زیادی اتاق کوچک و بزرگ تشکیل می‌دهد که در ضلع جنوبی تخت‌جمشید واقع شده و قریب ۹ متر از سطح سکو پایین‌تر هستند. این اتاق‌ها از غربی‌ترین جناح جنوبی آغاز شده و ۱۵۰ متر به طرف شرق ادامه دارند. آنگاه تغییر جهت داده و قریب ۱۳۰ متر به سمت شمال و تا دیوار کاخ صدستون ادامه پیدا می‌کند. این بنا در مجموع بیش از ۹۰۰۰ مترمربع وسعت دارد که از یک کاخ زیبا در بخش علیای آن و از ۲۳ واحد اقامتی تشکیل شده است. این مهمانخانه مجموعاً متجاوز از ۹۰ اتاق کوچک و بزرگ تنها در طبقه اول دارد و احتمال می‌رود که این ساختمان بیش از یک طبقه داشته و در طبقات بالایی بعضی خدمات یا تأسیسات دیگر وجود داشته است.

همانطور که در نقشه ملاحظه می‌شود، هر واحد مسکونی از یک اتاق کوچک یا بزرگ ستوندار تشکیل شده است که به یک یا دو اتاق کوچکتر راه دارد، هر اتاق ۸ تا ۱۲ تاقچه یا کمد دیواری نیز دارا بوده است. وسعت هرکدام از این واحدهای اقامتی بسته به تعداد نفرات هیئت‌های نمایندگی متفاوت بوده و اندازه اتاق اصلی آنها از۸۴ متر تا ۱۷۰ مترمربع و اندازه اتاق‌های جانبی آنها از ۱۲ تا ۲۲ مترمربع متغیر می‌باشد. در قسمتی از این مجموعه اتاق‌های متعدد کوچک و مستقلی دیده می‌شود که احتمالاً محل بخش‌های بهداشتی و خدماتی مختلف بوده است.

بخش شمالی این مجموعه مسکونی با بنایی که همچون کاخ‌های دیگر از درگاه‌های سنگی و سنگ‌نگاره‌های زیبا ساخته شده، تشکیل شده است. درگاه‌های ورودی این کاخ از دو تخته‌سنگ یکپارچه که قریب ۷۰ تن وزن دارند، ساخته شده‌اند. این کاخ از ۷ اتاق و یک ایوان ۸ ستونی تشکیل شده است. تالار مرکزی کاخ را ۱۲ ستون و ۴ درگاه زیبا شامل می‌شود که امروزه بطرز زیبایی با ستون‌ها و سقف چوبی بازسازی شده و بعنوان موزه تخت‌جمشید استفاده می‌شود.

روبروی ایوان کاخ، محوطه روباز و بدون سقفی وجود دارد که با دیوارهای بلند محاط بوده است. در روبروی این محوطه تعدادی اتاق‌های دیگر، اما با نقشه‌ای متفاوت وجود داشته است که احتمالاً جایگاه میزبانان و خدمتکاران و بخش‌های اداری مهمانخانه بوده است.

دورتادور این مجموعه وسیع را دیواری قطور احاطه کرده است که امروزه مقداری از آنها باقی مانده است. همچنین در دو سوی ایوان کاخ اتاق‌هایی دیده می‌شود که با توجه به سنگ‌نگاره‌های آن که نقش نگهبانانی را نشان می‌دهد، احتمالاً محل اقامت نگهبانان مهمانخانه بوده است.

سخن خود را در باره این بخش خلاصه کنم: در اینجا ۲۳ واحد مسکونی به تعداد ۲۳ هیئت نمایندگی ملل که در تخت‌جمشید حضور پیدا کرده‌اند، ساخته شده است. این مهمانان از طریق دو پلکان از کاخ هدیش به راهروها و آنگاه به اتاق‌های بزرگ و ستوندار خود می‌رسیده اند که از یک یا دو اتاق خواب و تعداد زیادی کمد دیواری برخوردار بوده است. همۀ راهروها با یک دالان به بخش با شکوه مهمانخانه که ما آنرا کاخ مهمانخانه نامیده‌ایم، می‌پیوندد و اینجا در واقع تالار عمومی و اتاق نشیمن و محل ملاقات و گفتگوهای دوستانه بوده است. یعنی همان جایی که در هتلداری امروزه به آن لابی (Lobby) می‌گویند.
در شمالی‌ترین بخش مجموعه و در آنسوی محوطه مجاور کاخ، اتاق‌ها و ساختمان‌های اداری و محل کارکنان و خدمتکاران مهمانخانه واقع بوده است. این کارکنان برای اینکه برای انجام کارهای روزمره و در رفت‌وآمدهای مکرر خود، با مهمانان حاضر در کاخ مواجه نشوند، راه جداگانه‌ای داشته‌اند که از پشت دیوار شرقی و جنوبی کاخ می‌گذشته و به دالان اصلی مهمانخانه راه می‌یافته است.

کاخ خزانه یا اداری

در جنوب شرقی تخت‌جمشید مجموعه‌ای از بناها قرار دارد که با دیوارهای قطور و دو خیابان، کاملاً از بخش‌های دیگر تخت‌جمشید تفکیک شده‌اند. این قسمت نزدیک به ۸۰ متر عرض، ۱۳۰ متر طول و بیش از ۱۰۰۰۰ متر مساحت دارد. کاخ خزانه در دورۀ داریوش بزرگ ساخته شده اما در زمان خشیارشا و اردشیر یکم در ساختمان آن تغییراتی صورت گرفته است. این کاخ از ۹ تالار ستوندار کوچک و بزرگ تشکیل شده است. کوچکترین آنها ۴ ستون و بزرگترین آنها به ترتیب یکی ۹۹ ستون و دیگری ۱۰۰ ستون داشته است. پایه این ستون‌ها از سنگ و بدنه آنها از چوب بوده است که تمام بخش‌های چوبی آن در آتش‌سوزی از بین رفته است. این کاخ همچنین از دو محوطه چهار ایوانی برخوردار است که در نوع خود بی‌نظیر است.

در این کاخ همچنین سنگ‌نگاره‌ای وجود دارد که بعضی را عقیده بر این است که این نگاره از جای دیگری و احتمالاً از جناح شرقی کاخ آپادانا به این محل تغییر مکان یافته است (← مجلس شاهانه). با توجه به لوحه‌های گلی و اشیای مختلفی که از این کاخ بدست آمده است (← لوحه‌های گلی)، به نظر می‌رسد که این ساختمان محل انجام امور اداری و خزانه‌داری و حسابداری و انبارداری تخت‌جمشید بوده است.

دخمه

بر ارتفاعات شرقی مشرف به تخت‌جمشید و در سینه کوه رحمت، سه دخمه سنگی وجود دارد که دو تای آنها که بزرگتر است و از داخل تخت‌جمشید کاملاً به چشم می‌آید، متعلق به دو تن از آخرین پادشاهان هخامنشی یعنی اردشیر دوم و سوم است. اما هیچگونه دلیلی در دست نیست تا بدانیم هر دخمۀ بخصوص به کدامیک از این دو منسوب است. دخمۀ سوم که از درون تخت‌جمشید دیده نمی‌شود و در چند صد متری جنوب بقیه قرار گرفته است، دخمه نیمه تمامی است که به داریوش سوم، پادشاه ناکام و آخرین شاه هخامنشی تعلق دارد. این دخمه‌ها نیز همچون تخت‌جمشید رو به جانب جنوب غربی دارد. نمای ظاهری این آثار جالب توجه است. این نما با سنگ‌نگاره‌هایی که شکل ظاهری کاخ‌های تخت‌جمشید را تداعی می‌کند، ساخته شده‌اند. چهار ستون که در میان آنها درگاهی شبیه به درگاه‌های کاخ تچر قرار گرفته است و از طریق آن می‌توان به دخمه راه یافت و دخمه‌ای که درون آن متشکل از یک اتاق سنگی تاریک است. در بالای ستون‌ها نقش‌های جالبی وجود دارد که به موجب همین نقوش توانسته‌ایم طرح سقف کاخ‌ها را بازسازی کنیم و بدانیم که سقف‌ها قبل از سوختن به چه شکلی بوده است و چه نقوشی داشته است.

در بخش بالاتر نمای دخمه نگارۀ سنگی ۲۸ تن از نمایندگان ملل دیده می‌شوند که اورنگی را بر دوش دارند و شخص دیگری در کنار یکی از پایه های اورنگ ایستاده است. این نقش نشانه‌ای از همبستگی و همدلی و وحدت ملی اقوام گوناگون بوده است و می‌باشد (← اورنگ داران). از طریق نبشته‌های میخی بر این نگاره‌ها که ملیت هر یک از این اشخاص را بازگو می‌کند، به شناسایی صاحبان نگاره‌ها موفق می‌شویم و نیز از طریق مقایسه همین اشخاص و وضع ظاهری و لباس آنها می‌توانیم ملیت دیگر نقوش تخت‌جمشید، همچون نقوش پلکان شرقی و شمالی کاخ آپادانا را متوجه شویم.

در بخش علیای نمای دخمه‌ها، کسی (شاید شاه) بر روی سکویی با سه پله ایستاده است. این شخص که کمانـی در دست چپ دارد و دست راست را تا نیمه بلند کرده است، در برابر قرص خـورشید و آتشدانی از آتش فروزان (نمادی از دو منبع مهم و اصلی نور و گرما و زندگی) ایستاده و نشان گوی بالدار (← نگاره گوی بالدار) در بالای همه آنها قرار گرفته است.

در شش کیلومتری شمال تخت‌جمشید و در محلی موسوم به نقش‌رستم، چهار دخمه دیگر به همین سبک وجود دارد که قدیمیترین این دخمه‌ها متعلق به داریوش بزرگ است.

ستون

تخت‌جمشید با ۸۷۳ ستون، جنگلی از ستون‌های سر به فلک کشیده بوده است. اگر بقایای این ستون‌ها امروزه در دیدرس ما نبود، وجود آنها را افسانه‌ای خیالی و غیر قابل باور می انگاشتیم. ما در تخت‌جمشید می‌بینیم که سازندگان آن، ستون‌های سنگی کاخ آپادانا را در سه تکه و قریب ۱۸ متر ارتفاع با صلابت و استحکامی بی‌نظیر برافراشتند و آنگاه سرستونی با ۱۵۰۰۰ کیلو وزن را بر افراز آن بالا بردند و استوار ساختند. اینکار امروزه با هیچ توجیهی امکان‌‌پذیر نیست. ما به هیچ صورت نتوانسته‌ایم بدانیم که آن مردان و زنان چه تخصصی در ریاضیات و مکانیک و چگونه امکانات و ابزاری داشته‌اند که توانسته‌اند ستون‌ها و سرستون‌هایی چنین سنگین را بر چنین بلندایی و بر چنین قاعدۀ کوچکی بر پای سازند؟ کدام قرقره تحمل چنین وزنی را داشته است و این قرقره به کجا آویخته شده است؟ ادعای بالا بردن آنها با دست، جواب را باز هم پیچیده‌تر می‌کند: کدام داربست تحمل صدها نفری را می‌کند که باید وزنه‌ای پانزده تنی را بالا ببرند؟ طرح این داربست چگونه بوده است؟ این صدها نفر باید به کجای این گاو سنگی بیاویزند؟ آیا می‌توان از خاکریز بهره برد؟ این خاکریز با چند درجه شیب و با چه طولی؟ به چه تعداد و به چه ارتفاع و به چه پهنایی؟

از ۸۷۳ ستون تخت‌جمشید امروزه تنها ۱۸ تای آن بر پای هستند: ۱۴ ستون در کاخ آپادانا، ۳ ستون در دروازه همه ملت‌ها و یک ستون در ایوان کاخ صدستون. اکثر ستون‌های باقی‌مانده، از زمان هخامنشیان تا کنون علیرغم نشست زمین و زمین‌لرزه‌ها و طوفان‌های بسیار بر پای مانده‌اند؛ اما چند تای آنها اخیراً و با قطعات پراکنده آنها بازسازی شده است که بهترین آنها یکی از ستون‌های دروازه همه ملت‌هاست که تنها ستون سرستون‌دار تخت‌جمشید است.

ستون‌ها همگی مدور و از چند بخش مجزا، که سر هم شده‌اند، تشکیل شده است. بدنه این ستون‌ها همگی خیاره‌دار و بر روی ته‌ستونی پایدار شده‌اند که در بعضی جاها همچون تالار آپادانا، چهار گوش و مطبق و در جاهای دیگر مدور و زنگوله‌ای شکل هستند. ته‌ستون‌های مدور از تزئینات گلدار زیبایی بهره می‌برند که در بخش گل و گیاه به آن اشاره خواهد شد.

هر چند بیشتر از ۹۸% ستون‌های تخت‌جمشید فرو غلطیده‌اند، اما شمار بسیاری از ته‌ستون‌ها همچنان بر جای خود باقی مانده‌اند که راهنمای خوبی برای پی بردن به جای ستون‌ها و نقشه کاخ‌ها بوده است. ته ستون‌های کاخ خزانه و ساختمان‌های مهمانخانه کوچک و ساده‌اند و از ستون‌های چوبی برخوردار بوده‌اند.

بلندترین ستون‌ها با ارتفاعی قریب به ۲۰ متر و قطر ۲ متر به کاخ آپادانا تعلق دارند که همانگونه که گفته شد، چهارده تای آنها به شکل ناقص بر جای هستند. ستون‌های آپادانا که قریب ۹ متر از هم فاصله دارند، در زمان آبادانی بدون هیچگونه حائل یا دیواری از دوردست‌های دشت مرودشت دیده می‌شده‌اند.

از لحاظ تعداد، تالار صدستون و ایوان آن جمعاً با ۱۱۶ ستون بیشترین تعداد را در میان کاخ‌ها داراست. ارتفاع سـتون‌های کاخ صدستون ۶ متر کمتر از کاخ آپادانا است و به ۱۴ متر می‌رسد. از این ستون‌ها همانطور که گفته شد، تنها یکی از ستون‌های ایوان بر جای مانده است اما اکثر قریب به اتفاق ته‌ستون‌ها در جای خود باقی هستند.

ستون‌های تخت‌جمشید در بخش‌های علیایی، تزئینات و آذین‌هایی دارند که با الهام از گیاهان و گل‌ها انجام شده است. بر بالای این بخش و در آخرین قسمت، سرستونی از دو گاو که پشت به هم دارند و با جدیت و سیمایی با شکوه به پایین می‌نگرند، قرار داده شده است. بجز این، سه نوع سرستون دیگر به شکل شیر و گوپت و دیگری به شکل شاهین بدست آمده است که در بخش پیکره‌ها معرفی خواهند شد.

در قسمت میانی و بالایی سرستون‌ها، شکاف یا فرورفتگی‌ای وجود دارد که جای قرار گرفتن تیرهای حمال سقف است. این تیرها به اظهار داریوش در کتیبه شوش، از چوب درخت سدر تهیه شده است که بنا به گفته‌اش از کوهستانی بنام لبنان آورده شده است. حمل آن به عهده مردمانی از آشور و کاریه و ایونیه بوده است. با اینکه سقف‌ها همگی و به کلی در آتش از بین رفته‌اند اما بازسازی آنها با نگرش به بنای دخمه‌ها تا حدی ممکن است. اینکار با بازسازی بدنه و سقف کاخ مهمانخانه، تا اندازه‌ای صورت پذیرفته است.

پیکره

پنج نوع پیکره در تخت‌جمشید دیده شده است: گاو، شیر، شاهین، گوپت و سگ.

گاو بیشترین تعداد پیکره‌ها را گاو تشکیل می‌دهد. هر ستون از دو پیکره گاو که پشت به هم دارند، ساخته شده است. این گاوها ساختی بسیار عالی و سنگی مرغوب دارند. بعضی از آنها که بهتر باقی مانده اند، چنان صیقل یافته‌اند که مانند آینه تصویر را منعکس می‌کند و ما بدنبال ابزاری هستیم که در آن زمان می‌توانسته سطحی چنان صیقلی ایجاد کند. پیکرۀ گاو با توجه به محل نصب از ۹۰ تا ۲۲۰ سانتی‌متر بلندی دارد. این گاوها به بهترین شکل زینت داده شده‌اند: گردنبندی از گل‌های متداول دوازده گلبرگی بر گردن دارند که یکی از آنها در اندازه‌ای بزرگتر و شانزده گلبرگ بر سینه‌اش نشانده شده است. حیوان دست‌های خود را از زانو خم کرده و بر روی آن نشسته است. شاخ‌هایش اگر سالم مانده باشد، قوس زیبایی دارد که به بالا و جلو متوجه است. این گاو در همه جا گوش‌هایش را به جلو خم کرده و با هیبتی تمام حضار را می‌نگرد.

از پیکره گاو نه تنها برای سرستون، بلکه در دو طرف ایوان کاخ صدستون، در دروازه نیمه تمام و در دو سوی درگاه غربی دروازه همه ملت‌ها بکار رفته است.

شیر از شیر تنها یک سرستون دو سویه با بلندای بیش از دو متر در تخت‌جمشید بدست آمده است که اکنون به محوطه ایوان شرقی کاخ آپادانا منتقل شده است و از قصد سازندگان آن اطلاعی در دست نیست. این شیر بر روی پنجه‌های قوی‌اش نشسته و آنها را به سوی جلو گرفته است. دهانش را با هیبتی تمام باز کرده و می‌غرد. در داخل دهان او زبان و همه دندان‌ها به دقت تراشیده شده‌اند.

شاهین سرستون دیگری نیز که تعداد معدودی از آن در تخت‌جمشید بدست آمده متعلق به شاهین/ عقاب است. این سرستون نیز بطور دوسویه ساخته شده اما مشخص نیست که قرار بوده است در کجا نصب شوند. آنها هر کدام بیش از دو متر بلندی دارند و ظاهر آنها نشان می‌دهد که هنوز عملیات ساخت آنها کاملاً به پایان نرسیده است. شاید بعد از نصب، کارهای پایانی آنرا انجام می‌داده اند. این شاهین نیز همچون گاوان گوش‌های خود را به جلو گرفته و با منقار نیمه باز و نسبتاً هراسناکش به پایین متوجه است.

گوپَت این پیکره‌ای است که بر درگاه‌های شرقی دروازه همه ملت‌ها و نیز بر ستون‌های کاخ سه‌دری به چشم می‌خورد. ما در بخش جانوران خیالی به شرح و توصیف آن پرداخته‌ایم.

از گوپت که تنها مجسمه جانوری خیالی در تخت‌جمشید است، نمونه دیگری نیز در دست است که در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود و در اصل یکی از سرستون‌های کاخ سه‌دری بوده است.
سگ دو پیکره از سگ در تخت‌جمشید بدست آمده است که در اصل شمار آنها به هشت می‌رسیده است. از این دو پیکره که یک متر بلندی دارند، یکی در موزه تخت‌جمشید و دیگری که سالم‌تر است در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود.

این سگ‌ها در دو طرف ورودی مجموعه اتاق‌های چهار گوشه کاخ آپادانا جای داشته‌اند و از سنگ سیاه بسیار براق و صیقل یافته تراشیده شده‌اند.

این سگ نر بر روی پاهای عقب خود نشسته، دستهایش را عمود کرده و سینه ستبرش را به جلو داده است. او قلاده‌ای که دو بار به گردنش پیچیده به گردن دارد و دم خود را از زیر پا خمانده و بر روی ران پای راست انداخته است.

پیکره سازی ایرانیان با این حد از توانایی و دقت، دیگر هرگز تکرار نشد.

رضا مرادی غیاث آبادی

تخت‌جمشید: بنای میهنی ایرانیان و انجمن همپرسگی ملی

بخش سوم

سنگ‌نگاره‌ها

کلیات

ساخت سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید از فناوری و تخصص خاصی بهره‌مند بوده است که دیگر هیچگاه در تاریخ ایران تکرار نشد و امروز هرگز نمی‌توان کوچکترین بخشی شبیه آنها را ساخت و یا بازسازی کرد. ما از جزئیات این تکنولوژی و شیوه‌های ساخت‌و‌ساز و پرداخت دقیق آن بی‌اطلاعیم. سالیان بس طولانی است که این سنگ‌نگاره‌ها طرف توجه مردمان جهان قرار گرفته است و ما تلاش می‌کنیم تا توسط آنها که از منابع مهم مطالعات هخامنشی می‌باشند، آگاهی‌هایی راجع به زندگی و اجتماع و هنر در زمان هخامنشی بدست آوریم.

سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید وقار و بزرگی و اقتدار را عرضه می‌دارند، همه چهره‌ها آکنده از احساس وقار و شرم و آزرم و متانت است، همه نقش‌ها شکوه و عظمت و بزرگی را می‌نمایانند و در آنها اراده و آرامش و جدیت کاملاً هویدا است (← جامعه هخامنشی). در سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید (جز نقش مبهم زنی بر محور چرخ گردونه‌ها) نقشی از زن وجود ندارد (← زن در تخت‌جمشید).

هیئت‌های نمایندگی ملل

همانطور که در بخش کاخ آپادانا گفته شد، جناح شرقی این کاخ از نگاره‌های متعددی پوشیده شده است. بخش جنوبی این جناح از نگاره ۲۳ هیئت نمایندگی ملل گوناگون متشکل شده است. این نقوش همچنین در بخش غربی جناح شمالی این کاخ مجدداً تکرار شده‌اند. هر یک از این هیئت ها از ۳ تا ۹ نفر فراهم شده‌اند که هر کدام از آنها کالا یا حیوانی را به همراه دارند. جلوترین شخصی که در هر هیئت دیده می‌شود، احتمالاً سرپرست و سرگروه است، این شخص چیزی به همراه ندارد و توسط راهنما یا آجودانی محلی به سوی کاخ هدایت می‌شود. در همه جا راهنمایان دست سرپرست هیئت نمایندگی را به گرمی در دست گرفته‌اند. هیئت‌های نمایندگی با درخت سروی که نماد سرسبزی و سربلندی و سرزندگی همیشگی است، از هم تفکیک شده‌اند.

بعضی محققان این نقوش را حاملان باج یا هدیه نوروزی برای شاه می‌دانند، اما همانطور که پیش از این گفته شد، این نظر را نمی‌توان بی‌گمان دانست چراکه در هیچ کجا شخص شاه نمایانده نشده است که در حال گرفتن پیشکشی‌ها باشد و علاوه بر این کالاهایی همچون شیر و شتر و قاطر و گوسفند و پشم و تبر، که هیئت نمایندگان به همراه دارند، پیشکشی‌های مناسبی برای پادشاه به نظر نمی‌رسند و در مجموع دلایلی کافی برای اثبات این نظریه فراهم نشده است.

از طریق این نقوش به ما نشان داده می‌شود که صاحبان آنها از کدام دیارند و محصولات و پیشه های آنان در آن سرزمین چیست. همانطور که امروزه نیز برای نشان دادن شخص گیلانی، دختر یا پسری را در لباس گیلکی می‌نمایانند که سبدی از چای بر دوش دارد. یا برای نشان دادن مرد بختیاری او را با لباس آن دیار و با اسب و تفنگ می‌نمایانند.

اما با این همه، این نمایندگان، بعضی از کالاها را واقعاً به همراه داشته‌اند، چراکه آوردن سوغاتی، آیینی پسندیده و بایسته و از رسوم بسیار کهن ایرانیان است و اینها در واقع ارمغان‌هایی است که نمایندگان مختلف برای همدیگر و برای دیگر مردمان می‌آورده‌اند.

۱- هیئت نمایندگان ماد
این گروه از ۹ نفر تشکیل شده است که پر شمارترین گروه نماینگان در بین ۲۲ گروه دیگر می‌باشد. سرزمین مادها در سمت غرب ایران امروزی که استان‌‌های کردستان، لرستان، کرمانشاهان، همدان و مرکزی را در بر می‌گیرد، بوده است.

داریوش در لوحۀ آجری آپادانای شوش (DSf) از زرگران مادی یاد می‌کند. بدین ترتیب حلقه های زیبایی که در دست دو نفر از نمایندگان است، احتمالاً از جنس طلا می‌باشد. کارایی این حلقه‌ها که به دفعات در سنگ‌نگاره‌ها دیده می‌شود، معلوم نشده است. امروزه گاهی این حلقه‌ها را گردنبند، بازوبند و یا دستبند می‌نامند؛ اما شکل، اندازه، محل خم‌ها و از همه مهم‌تر، طرز در دست گرفته شدن آنها چنین انتسابی را تأیید نمی‌کند (← افزارآلات).

مادی‌ها در این نگاره کلاهی بر سر دارند که علاوه بر روی سر، پشت گردن و گوش و چانه آنان را نیز پوشانده است. آنان بجز آن حلقه‌ها، حامل چند ظرف، یک دشنه و چند جامه هستند. کلاه سرپرست گروه با بقیه تفاوت دارد و از نوع کلاه‌های نمدی و گرد شکل است که هنوز هم امروزه در نواحی مرکزی و غرب ایران بر سر می‌گذارند. این شخص همچنین از معدود کسانی است که دشنه به کمر دارد. نگاره هیئت نمایندگی ماد، بالاتر و جلوتر از همۀ گروه های دیگر حجاری شده است.

۲- هیئت نمایندگان عیلام (خوز)
سرزمین عیلامیان، ناحیه جنوب غربی ایران امروزی و استان‌های خوزستان، ایلام و کهگیلویه و بویراحمد است. هیئت عیلامی از شش نفر که جامه بلند و چین‌دار بر تن و چکمه‌ای بنددار بر پای دارند، تشکیل شده است. این گروه، کلاهی کوتاه و لبه‌دار یا همراه با سربند بر سر گذاشته‌اند. اینان یک ماده شیر با دو توله، دو کمان که هر سوی آنها به شکل سر اردک یا مرغابی ساخته شده است و دو دشنه به همراه دارند. بخش بالایی نیام این دشنه از یک سو بلندتر از سوی دیگر است و فایده آن در اینست که هنگامی که دشنه در پر شال قرار دارد، قسمت بلندتر آن در روی شال قرار می‌گیرد و در برابر سقوط استحکام بیشتری پیدا می‌کند. هیئت نمایندگی عیلام به دنبال مادها قرار گرفته‌اند.

۳- هیئت نمایندگان ارمنیه
گروه ارمنیان از کم‌شمارترین هیئت‌های اعزامی است که تنها از سه عضو تشکیل شده است. سرزمین ارمنیان بسیار وسیعتر از ارمنستان امروزی بوده و بخش‌هایی از شرق آسیای صغیر را نیز در بر می‌گرفته است.

هیئت ارمنی اسبی بسیار خوش‌هیکل و آراسته و مزین به آذین‌های جالب و نیز کوزه‌ای با دسته‌های زیبا و فاخر به همراه دارند. دستۀ سمت راست این ظرف لولۀ آن نیز می‌باشد.

این گروه در پایین نگاره عیلامیان نقش شده‌اند و نخستین نقش ردیف میانی است. نمایندگان ارمنی کلاهی مخصوص بر سر و کفشی بند‌دار بر پای دارند.

۴- هیئت نمایندگان پارت
پارتیان چهار نفرند و شتری دو کوهان و زنگوله‌دار و دو ظرف به همراه دارند. آخرین نفر پوست جانوری از نژاد گربه‌سانان را بر روی خود انداخته و می‌آید.

سرزمین پارتیان در شمال خراسان امروزی و بخش جنوب شرقی دریای کاسپین/ مازندران بوده است. نمایندگان پارتی دستاری بر سر دارند که خراسانیان هنوز هم امروزه دستاری شبیه به آن بر سر می‌گذارند. داریوش در لوحة پی بنای آپادانای شوش اشاره کرده است که سنگ گرانبهای فیروزه را از خراسان و از پارت فراهم کرده است. این فیروزه‌ها بی گمان از معادن فیروزه نیشابور استخراج شده است، چراکه جز این معدن، جای دیگری برای استخراج فیروزه در این منطقه و حتی مناطق مجاور آن شناخته نشده است.

هیئت پارتی در پشت سر عیلامیان نقش بسته شده‌اند.

۵- هیئت نمایندگان بابل
بابلیان شش نفرند که چهار کاسه، قواره‌ای پارچه یا شال و گاوی کوهان‌دار حمل می‌کنند. اینان کلاهی که نوک بلند و منگوله‌دار آن به پایین خم شده است، بر سر دارند و ادامه جامۀ بلندشان را بر روی شانه راست خود انداخته‌اند. کفش‌های اینان کوتاه و دو نفری که گاو کوهان‌دار را می‌رانند، هر کدام یک تعلیمی بر دست دارند. گروه نمایندگان بابل که از سرزمین میانردان/ بین‌النهرین آمده‌اند، در پشت سر هیئت ارمنی نمایانده شده است.

۶- هیئت نمایندگان لیدی(سارد)
این گروه شش نفره که از غرب آسیای کوچک آمده‌اند، گرودونه‌ای زیبا که با دو اسب کشیده می‌شود به همراه دارند. دم و یال اسب‌ها به شکل برازنده ای آراسته شده است و نقش نیم‌تنۀ انسانی که دست به سینه است بر بخش بیرونی محور میانی چرخ گردونه دیده می‌شود. دیگران، گلدان‌هایی زیبا با دسته‌هایی به شکل گاو بالدار و همچنین کاسه و دو حلقه با نقوش جالب توجه در دست دارند. از آنجا که داریوش از زر سارد یا لیدی نام برده است، احتمالاً ظروف و حلقه‌های فوق از جنس طلا بوده است.

کلاه چهار تن از لیدیایی‌ها بلند و موج‌دار است و باریکه‌ای از موی سر خود را از پشت بر گردن آویخته‌اند. دو نفر آخر که گردونه را هدایت می‌کنند، از معدود کسانی هستند که هیچگونه کلاه و دستاری بر سر ندارند. سنگ‌نگاره هیئت لیدیایی در زیر نقش بابلیان قرار گرفته است و نخستین نقش ردیف پایینی است.

۷- هیئت نمایندگان هرات (آریا)
اینان از هرات یعنی همین سرزمین هرات امروزی در غرب افغانستان امروزی می‌آیند. نام هرات ظاهراً همان شکل تغییر کرده آریا است.

نمایندگان هراتی شباهت زیادی به همسایه غربی خود یعنی پارتیان دارند. اینان نیز یک شتر دو کوهانة زنگوله‌دار و دو کاسه و پوست حیوانی با دم بلند به همراه دارند که قسمت علیای این بخش اخیر از بین رفته است. این گروه چکمه‌های بلند و شلوار مخصوصی ‌پوشیده‌اند و دستاری که چند دور به دور سر و گونه‌ها پیچیده شده است به سر دارند. این نوع دستار هنوز هم در افغانستان و جنوب خراسان استفاده می‌شود.
هیئت هراتیان به دنبال گروه پارتیان روان هستند.

۸- هیئت نمایندگان آشور(سوری)
آشوریان از بخش علیای بین‌النهرین آمده اند و هفت نفرند. اینان دستار متشکل از چند رشته باریک بر سر و شالی بر کمر پیچیده‌اند و چهار کاسه و دو مشک یا پوست بره و یک قواره پارچه یا شال در دست دارند. سردار گروه دست خود را تا نیمه بلند کرده است و تمام گروه نیم‌چکمه‌هایی به پا کرده‌اند که بند آنها را به شکل مزینی گره زده‌اند. دو نفر انتهایی این هیئت، دو قوچ بزرگ و زیبا را هدایت می‌کنند. نقش نمایندگان آشور در پایین هیئت هراتی حجاری شده است.

۹- هیئت نمایندگان کاپادوکیه
کاپادوکیه سرزمینی بوده است در جنوب دریای سیاه و مجاور ارمنستان، نمایندگان کاپادوکیه پنج نفرند که یک دست لباس همانند ارمنیان، یک اسب آراسته و تزئین‌شده به همراه دارند. این گروه کلاه‌های خاصی بر سر دارند که بی‌شباهت به کلاه ارمنیان نیست. اینان ردای موقری به دوش انداخته‌اند که دو گوشه این ردا در سمت شانة راست به همدیگر سنجاق شده‌اند. هیئت نمایندگان کاپادوکیه به دنبال هیئت لیدیایی قرار دارد.

۱۰- هیئت نمایندگان مصر
از این سنگ‌نگاره که پس از هراتیان جای گرفته است، چیز زیادی باقی نمانده است و اکثر قسمت‌های آن و بخصوص بخش علیای آن مخدوش شده است. از بخش‌های پایینی آن معلوم می‌شود که نمایندگان مصری شش نفر بوده‌اند و با پای برهنه گام بر می‌داشتند. جامه بلندی بر تن دارند که پایین آن ریشه‌دار است و از همین خصوصیت است که به ملیت مصری آنان پی می‌بریم. تنها کالای همراه آنان که دیده می‌شود یک گاو است که از پاهایش شناخته می‌شود.

۱۱- هیئت نمایندگان سکاهای تیز خود
این گروه به خاطر شکل خاص کلاهشان که ظاهراً فلزی بوده است، به سکاهای تیزخود معروفند و در کتیبه‌های داریوش نیز به همین نام یاد شده‌اند. اینان از سرزمین‌های شمالی دریای مازندران و دریاچه خوارزم (آرال) می‌آیند و هیئت نمایندگی آنان که در پشت سر آشوریان واقع است، از شش عضو تشکیل شده است. همه اینان دشنه به کمر دارند و نیام این دشنه را به پای راست خود محکم کرده‌اند. نیام سرپرست این گروه منقش به نقوش جالبی است که این برای سکاییان فلزگر دور از انتظار نیست.

گروه نمایندگی سکاهای تیزخود یک دست لباس کامل، دو حلقه و یک اسب که همچون اسبان ارمنی و کاپادوکیه به طرز باشکوهی آراسته شده است به همراه دارند.

۱۲- هیئت نمایندگان ایونیه
سرزمین ایونیه در غرب آسیای کوچک و در همسایگی با لیدی بوده است. هیئت ایونیان از هشت عضو تشکیل شده است که پارچه‌ای شنل‌مانند و بلند بر روی جامه خود پوشیده‌اند و بالعکس بابلیان، ادامه آنرا بر شانه چپ انداخته‌اند. اینان از معدود کسانی هستند که کلاه بر سر ندارند.

این گروه شش ظرف و چند قواره پارچه تا شده و چهار گلوله پشم به همراه دارند. جای قرار گرفتن ایونیان در پایین هیئت نمایندگی سکاهای تیزخود و به دنبال هیئت کاپادوکیه است.

۱۳- هیئت نمایندگان بلخ (باکتریا)
سرزمین بلخ، همین بلخ امروزی در شمال افغانستان و جنوب رود آمودریا می‌باشد. نمایندگان بلخ چهار نفر هستند. همانند دیگر نمایندگان سرزمین‌های شمال شرقی ایران‌زمین (پارتیان، هراتیان و رخجی‌ها) شتری دو کوهانه و زنگوله‌دار به دنبال دارند و جز این چهار ظرف نیز در دست دو نمایندۀ دیگر دیده می‌شود. داریوش در کتیبه‌اش همچنین از زر بلخ نیز یاد کرده است. بلخیان پوشاکی ساده و موقر بر تن دارند و سنگ‌نگاره آنان در ردیف بالایی و در پشت سر نمایندگان مصر است.

۱۴- هیئت نمایندگان گنداره و سَتَه (ثَتَه) ‌گوش
این گروه که در پایین بلخیان منقور شده‌اند، از سمت شرقی افغانستان امروزی هستند. هیئت نمایندگی گنداره (قندهار) مرکب از شش نفر است که دو نفر پیشین گاوی کوهان‌دار را هدایت می‌کنند و نفر بعدی مسلح به یک نیزه و سپری بزرگ است. دو نفر انتهایی هر کدام دو نیزۀ بدون سپر را حمل می‌کنند.

گنداریان و سته‌گوشیان ردایی بر دوش افکنده‌اند و کلاه کوتاهی بر سر دارند که موهای مجعدشان از زیر آن بیرون آمده است. شلوار آنان تا پایین‌ترین قسمت مچ پا ادامه یافته است. ممکن است که گنداره همان قندهار امروزی باشد.

۱۵- هیئت نمایندگان زرنگ و رُخَج (آرخوزیا)
این گروه چهار نفره از سیستان و از جنوب افغانستان امروزی آمده‌اند. همچون همسایگان پارتی و بلخی و هراتی، شتری دو کوهان و جرس‌دار به دنبال خود دارند و دو نفر جلوتر، دو کاسه و دو جام نگارین زیبا و ریزنقش به همراه دارند. اینان گوشواره‌ای جالب بر گوش دارند و به جای کلاه با سربندی موهایشان را بسته‌اند. این گروه شلوارهایی گشاد و چین‌دار و کوتاه پوشیده‌اند که تا روی چکمه‌های بلندشان می‌رسد. جای این هیئت در پایین نمایندگان گنداره است.

۱۶- هیئت نمایندگی ساگارتیه
ما امروزه از جای حتمی سرزمین ساگارتیه اطلاع نداریم. بعضی آنرا با سرزمین کرمان برابر می‌دانند؛ اما زینت‌افزار اسب و کلاه نمایندگان به هیئت‌های نمایندگی ارمنی و مادی شباهت دارد و بعید نیست که از ناحیه‌های شمال غربی ایران و جایی حدود آذربایجان امروزی بوده باشند. این هیئت که در پشت سر بلخیان واقع شده‌اند، از پنج نفر شامل می‌شود که سه نفر از آنها لباس‌هایی در دست دارند و آخرین نفر اسبی را با خود حمل می‌کند که همچون اسبان ارمنی یال و دمش تزئین شده است.

هیئت نمایندگان ساگارتیه تنها گروهی است که کلاه آنان سه شکل مختلف دارد. نفر نخست یا سرگروه و همچنین نفرهای دوم و چهارم، کلاهی شبیه کلاه مادی و نفرهای سوم و پنجم کلاهی شبیه به ارمنیان و ساکنان کاپادوکیه بر سر دارند.

۱۷- هیئت نمایندگی سغد و خوارزم
هفدهمین هیئت نمایندگی از سرزمین سغد واقع در پیرامون رود زرافشان در ماوراءالنهر و از سرزمین خوارزم واقع در پیرامون رود آمودریا در جنوب دریاچه خوارزم (آرال) آمده‌اند. اینان پنج نفرند و به ادوات متعددی مجهزند. چهـار نـفر جلویی اسبابی که شاید کمـان‌دان باشد به شانه آویخته‌اند و دشنه‌ای در زیر ردا به همراه دارند که نوک نیام آن از جامه بیرون زده است و مشخص است که آنرا با تسمه‌ای به ران پا محکم کرده‌اند. نفر دوم دشنه‌ای بر روی دست گرفته است که احتمالاً از همان نوعی است که به کمر آویخته است. نفر سوم از همان دو حلقه ای که پیشتر یاد شد، به همراه دارد و چهارمین نفر دو ابزاری را به دست گرفته است که شباهت به تبرزین دارد. آخرین نفر، اسبی زنگوله‌دار به پیش می‌راند که دمی بلند دارد.

تمام اعضای این گروه کلاه مخصوص به سر دارند که با کلاه هیئت نمایندگی اسکودرا شباهت دارد. داریوش در کتیبه شوش اعلام می‌کند که لاجورد و عقیق شنگرف را از سرزمین سغد و خوارزم فراهم کرده‌اند. شکل ظاهری و ابزار نفر چهارم بی‌شباهت به این معدن‌کاوان لاجورد و عقیق نیست.

نقوش هیئت نمایندگی سغد و خوارزم در پایین گروه ساگارتیه تراشیده شده است.

۱۸- هیئت نمایندگی هند
هندیان پنج نفرند و بجز سرگروه که پوشاکی پوشیده و کفش ساده‌ای به پا کرده است، بقیه افراد با پای برهنه‌اند و تنها لنگی به کمر بسته‌اند. نفر جلو، سبدی دو سویه و ترازو مانند به دوش نهاده که محتوی کیسه‌های کوچکی است که احتمالاً در آنها خاکۀ طلای رود سند یا ادویه‌های هندی قرار دارد. دو نفر بعدی قاطر و یا یابویی را پیش می‌آورند که هر کدام یک تعلیمی به دست گرفته‌اند. آخرین نفر دو ابزار به دست دارد که به تبری دو‌سویه شباهت دارند. هندیان همچنین سربندی ساده به سر دارند. این سنگ‌نگاره در پایین نگارۀ نمایندگان سغد و خوارزم کنده‌کاری شده است.

۱۹- هیئت نمایندگان اسکودرا
سنگ‌نگاره‌های این گروه و بقیه گروه‌ها بطور مورب در لبه پلکان قرار گرفته‌اند. بالاترین آنها متعلق به هیئت نمایندگی اسکودرا است که چهار نماینده دارد. اینان کلاه‌هایی به سر دارند که شبیه کلاه سغدیان و خوارزمیان است. ردایی بلند و بی‌کمر به دوش انداخته‌اند و نیزه و سپرهایی بزرگ و گرد در دست دارند. آخرین نفر افسار اسبی را در دست دارد که دم بلندش بافته نشده است.

۲۰- هیئت نمایندگان تازی(عرب)
سه مرد بدون کلاه که افسار شتری کوچک و تک کوهان را در دست گرفته‌اند، هیئت نمایندگی تازیان را فراهم ساخته‌اند. نفر میانی پارچه یا عبایی را در دست دارد که احتمالاً از پشم شتر بافته شده است. تنها پوشاک این سه تن، پارچه بلندی است که بخود پیچیده‌اند و دست‌ها و شانه‌هایشان از آن بیرون است. دنبالۀ این پارچه بدون اینکه بسته یا محکم شود، به حال خود رها شده است. اینان پای‌افزارهایی چوبی دارند که با ریسمانی بر روی پا بسته شده است.

۲۱- هیئت نمایندگی کاری
ما تاکنون نتوانسته‌ایم اطلاعاتی از سرزمین کاری‌ها به دست آوریم. این گروه چهار نفره که گاو نری با شاخ‌های بلند به همراه دارند، پوشاکی بر تن کرده‌اند که به جامه هیئت نمایندگی عرب شباهت دارد؛ اما تا اندازه‌ای مرتب‌تر و آراسته‌تر که کلاه گردی نیز بر سر دارند. اینان به جز گاو نر، یک نیزه و یک سپر نیز به همراه دارند.

۲۲- هیئت نمایندگان لیبی
هیئت لیبیایی‌ها از سه عضو فراهم شده است که جامه‌ای بلند و دندانه‌دار بر تن دارند. این هیئت یک بز با شاخ‌های بلند و تابدار و یک گردونه دو اسبه و دو نیزه به همراه دارند و سر و موی آنان آرایشی مخصوص دارد.

۲۳- هیئت نمایندگان حبشه (اتیوپی)
آخرین نقوش این بخش که مردانی کوتاه قد و پهن‌بینی هستند، متعلق به هیئت نمایندگی حبشه‌ای‌هاست که جامه‌ای بلند بر تن دارند و موهای مجعدشان هیچ کلاه و پوششی ندارد. اینان جانوری زرافه مانند بنام «اوکاپی» و یک ظرف و یک عاج فیل همراه دارند. داریوش در کتیبه شوش ذکر کرده است که حبشه از جمله جاهایی بوده است که عاج از آنجا فراهم شده است.

نگاره شاهان

در جاهای مختلف تخت‌جمشید، سنگ‌نگاره‌هایی وجود دارد که احتمالاً نقش شاه یا شاهزادگان یا بزرگان را نشان می‌دهد. صاحبان این نقوش در اندازه‌ای بزرگ‌تر از دیگر کسان نشان داده شده‌اند و معمولاً بر دو جانب درهای ورودی بعضی کاخ‌ها ساخته شده‌اند.

از مهمترین اینها می‌توان از نگاره‌هایی نام برد که شاه یا بزرگی را نشان می‌دهد که در حال ورود یا خروج از کاخ است و دو ملازم چتردار او را همراهی می‌کنند. از نکات جالب توجه این نقوش اینست که لباس شاه با ملازمان خود تفاوتی ندارد و همه لباس‌هایی بلند و چتردار با آستین‌های فراخ بر تن دارند. ممکن است و احتمال می‌رود که آنان داریوش و خشیارشا باشند. این نکته را نبشتۀ میخی کوچکی مشخص می‌دارد که بر روی چین لباس این دو وجود داشته است که بر اثر ضربه و آسیب تا حد زیادی محو شده‌اند. اما بعید نیست که این کتیبه‌ها در زمان پادشاهان مؤخر هخامنشی به تصویر الحاق شده باشند. احتمال اینکه این نگاره‌ها متعلق به مینویان باشد نیز وجود دارد. این نقوش در دو جانب درگاه ورودی کاخ تچر قرار دارند. در این نقوش حفره‌هایی بر گردن و دو سوی مچ دست و نیز بر اطراف سر دیده می‌شود که نشان می‌دهد برای تزئین سنگ‌نگاره از گردنبند و کلاه و دستبند استفاده می‌شده است.

چنین نقوشی بر درها و درگاه‌های کاخ تچر، کاخ هدیش، کاخ سه‌دری و کاخ مهمانخانه دیده می‌شود.

مجلس شاهانه

دسته بعدی نگاره‌های شاهان را نقشی تشکیل می‌دهد که در آنها شاه بر صندلی منبت‌کاری شده‌ای که بخشی از پایه‌های آن به پنجه‌های حیوان قدرتمندی شباهت دارد، نشسته است. او پای خود را بر چهارپایۀ کوتاه زیبایی نهاده است و عصای بلندی در دست راست و گلی با دو غنچۀ نشکفته در دست چپ دارد. در برابر او و در دو طرف، دو شیء پایه‌دار که شاید عود‌سوز یا اسپند‌سوز باشند، قرار دارد. سرپوش سوراخ‌دار این دو اسپند‌سـوز با زنجیر به بـدنه آن متصل شده است. در برابر شـاه شخصی با کـلاه نمدی شبیه به نقوشی که در پلکان آپادانا دیدیم، ایستاده است. این شخص که کمی به جلو خم شدنه است، دست راست خود را به نشانۀ گفتگو یا به نشانۀ بوییدن عطر خوش عود یا اسپند تا جلوی دهان و بینی بالا آورده است و چوب یا عصایی در دست چپ و دشنه‌ای به کمر دارد. این شخص گلی با دو غنچه، شبیه گل قبلی در دست چپ دارد و دست راست را تا نیمه بلند کرده است. گروهی اعتقاد دارند که این شخص ولیعهد پادشاه می‌باشد و گاه نام‌هایی را نیز برای آنان ذکر می‌کنند. اما به گمان ما هیچ دلیل محکمی مبنی بر انتساب هر یک از آنان به پادشاه یا شاهزاده‌ای بدست نیامده است.

دو نفر بعدی کسانی هستند که یکی از آنها کلاه یا دستاری مخصوص به سر گذاشته و چیزی مانند پارچۀ تا شده به دست دارد. نفر بعدی شیئی به دوش انداخته و ابزاری تبرزین مانند که شکل خاص و ناشناخته‌ای دارد، به دست گرفته است. تیغه این تبرزین از میان دهان اردکی بیرون آمده است. این شخص دشنه‌ای به کمر دارد که غلافی زیبا و مزین به نقوش فراوان آنرا در بر گرفته است. در هر دو سوی این مجلس دو نفر در هیئت نگهبانان و ملازمان با جامه‌ای شبیه به جامه شاه ولی با کلاهی متفاوت، با نیزه و با ظرفی مخصوص که احتمالاً جای عود یا اسپند است، ایستاده‌اند.

چند نسخه از این سنگ‌نگاره در تخت‌جمشید وجود دارد. بزرگترین آنها که یک جفت قرینه یکدیگر هستند، قریب شش متر طول و دو متر بلندی دارند. یکی از این دو که سالم‌تر است، اکنون در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود و دیگری که بیشتر آسیب دیده است در محل خود واقع در کاخ خزانه تخت‌جمشید قرار دارد. گمان می‌رود که این نقش در واقع برای میانۀ جبهۀ شرقی کاخ آپادانا ساخته شده باشد. نسخه‌های دیگری از این سنگ‌نگاره در بخش اورنگ‌داران معرفی خواهد شد.

درباره این تابلو مجموعه‌ای وسیع از پرسش‌های بی‌پاسخ در برابر ما قرار دارد. ما اصولاً نمی‌دانیم که در این مجلس چه اتفاقی روی می‌دهد و اشخاصی که حضور دارند چه کسانی هستند و چه سمت‌هایی دارند. ما نمی‌دانیم که گل‌هایی که در دست آن دو نفر است و همچنین عصایی که در دست دیگر گرفته شده است، چه توجیهی منطقی دارد. ما نمی‌دانیم که چرا کسی که در برابر شاه یا شخصیت مینوی ایستاده است، همچنان دشنه و میله‌ای در دست دارد و همچنین از کاربرد ابزارهای دیگری که در دست بقیه اهل مجلس است، بی‌اطلاعیم (← افزارآلات).

اورنگ‌داران

نسخه‌های دیگری از سنگ‌نگاره مجلس شاهانه که در بخش پیشین به آن پرداخته شد ولی در اندازه‌هایی کوچکتر و گاه ساده‌تر، در بخش‌های بالایی درگاه‌های شمالی و جنوبی کاخ صدستون به چشم می‌خورد. در اینجا همچنین به دفعات صندلی شاه بر اورنگی نهاده شده است که نمایندگان ملل گوناگون آنرا بر روی دست گرفته‌اند. این نقش در نمای ظاهری دخمه‌ها نیز بکار رفته است (← دخمه).

این نقش بی‌گمان نشانۀ آن نیست که در واقع اورنگ شاهی بر روی دست مردمان حمل می‌شده است؛ بلکه نشانه آنست که شاه قدرت خود را از ارادۀ مردمان ملت‌های گوناگون دریافت می‌کرده است و آنان هستند که شاه را برای این جایگاه مشروعیت می‌بخشند و او را پشتیبانی می‌کنند و آنان هستند که موجب استحکام و پایداری تخت پادشاهی و قدرت فرمانروایی‌اش هستند.

این نقش در درگاه شمالی تالار صدستون به گونه دیگری عرضه شده است. اینجا مردمان در سنگ‌نگاره‌ای از پنج طبقه و هر طبقه از پنج نفر که از دو سو رو به جانب هم کرده‌اند، تشکیل شده است. در این نگاره مجموعاً پنج نفر ایستاده‌اند.

نبرد پهلوان

نقش بعدی شاه یا به گمان بیشتر پهلوانی را نشان می‌دهد که در چند جای گوناگون با چهار جانور نبرد می‌کند. یکجا با گاوی بسیار آراسته و زیبا، یکجا با شیری خشمگین، یکجا با همایی که بدن پستانداران را دارد و در جای دیگر با یکی از عجیب‌ترین جانوران تخت‌جمشید، جانوری که بدنش از شیر و شاخ‌هایش از گاو الهام گرفته شده است و بال‌هایش مانند بال شاهین و دمش شبیه دم عقرب است. پهلوان ما در همه جا با چهره‌ای آرام و مصمم و پر اراده آستین‌های فراخش را بالا زده و چین‌های جامه بلندش را به کمر زده است و با این جانور خشمگین نبرد می‌کند. او با یک دست مسلح به شاخ‌شکن، شاخ حیوان را گرفته و با دست دیگر دشنه‌ای را به او فرو کرده است. این جانور دست و گریبان پهلوان را گرفته و با پای فشردن به گام‌های استوار او قصد سرنگونی او را دارد، اما در هیچ کجا موفق به این کار نشده است. بعضی نویسندگان این جانوران را نماد اهریمن و مظهر بدی و شر دانسته اند. اما شیر و گاو و شاهین یا عقاب در ایران باستان هرگز بدین صفات متصف نبوده‌اند و به نیکی و با احترام فراوان از آنان یاد می‌شده است.

به نظر می‌رسد که این نگاه‌ها اشاره به باورهای اسطوره‌ای ناشناخته‌ای باشد که هنوز رمز آنان آشکار نشده است. از سوی دیگر، احتمال باورهایی کیهانی نیز می‌رود. در هر حال این نقش می‌تواند بطور نمادین مقاومت و مبارزه و ایستادگی را به نمایش گذارد و نشان‌دهنده پایداری و اراده در برابر هر نیروی زورمندی باشد که مانع پیروزی و سربلندی و موفقیت است. این سنگ‌نگاره بر درگاه‌های شرقی و غربی تالار صدستون و کاخ تچر و نیز بر درگاه‌های کاخ مهمانخانه دیده می‌شود.

جانوران واقعی

در سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید تعداد زیادی جانوران واقعی و خیالی دیده می‌شوند. حیوانات واقعی در اکثر مواقع به همراه اشخاصی هستند که آنها را هدایت یا حمل می‌کنند؛ اما گاهی نیز مانند شیرها و گاوهای نمای دخمه‌ها به تنهایی و بدون حضور انسان نقش شده‌اند.

فهرست جانوران واقعی تخت‌جمشید که در گسترۀ بزرگی از تخت‌جمشید و تقریباً در همه جای آن به چشم می‌خورد عبارت است از: اسب، گاو، گاو کوهان دار، قاطر یا یابو، شیر، مرغابی یا اردک، شتر دو کوهان و یک کوهان، شاهین، قوچ، اوکاپی، بز، بزغاله، گوزن، بز کوهی و شیر.

نبرد شیر و گاو

در بخش جانوران واقعی، یورش بی‌دریغ شیری خشمگین و قوی‌بنیه به گاوی گریزپا و زیبا را می‌بینیم که گردنبندی از گل‌های دوازده گلبرگی معمول هخامنشی را بر گردن دارد. این شیر پنجه‌هایش را بر پشت گاو نهاده و آنرا به دندان گرفته است. گاو نیز سر را به عقب برگردانده و با شگفتی او را تماشا می‌کند. این نقش به دفعات و در بسیاری از جاهای تخت‌جمشید به چشم می‌خورد.

نگاره یورش شیر به گاو، خاستگاهی در پدیده‌های کیهانی دارد. به وضعیت حرکات برج‌های شیر و گاو در آسمان باستان توجه می‌کنیم: از آغاز تابستان تا میانه مهرماه، نه شیر در آسمان دیده می‌شود و نه گاو. از میانه مهرماه تا آغاز زمستان، یعنی در زمانی که سرما و تاریکی شب رو به فزونی است، گاو در نبود شیر، یکه‌تاز آسمان است و هر شب بالاتر آمده است. انگاری که پیوندی میان سرما و تاریکی با اوج‌گیری گاو وجود دارد. در آغاز زمستان، شیر پس از شش ماه غیبت طلوع می‌کند و درست از همین زمان، روزها رو به بلند شدن می‌گذارند. انگاری که اکنون شیر برای دفع سرما و تاریکی به یاری خورشید آمده است.

در تمام طول زمستان، هر شب ابتدا گاو طلوع می‌کند و پس از حدود چهار ساعت، شیر از دنبال او طلوع می‌کند. هر چه شیر بالاتر می‌آید، گاو پایین‌تر می‌رود. در میانه‌های فروردین‌ماه، یعنی در زمانی که هوا گرم شده و روزها به اندازه کافی بلند شده‌اند، گاو به آسمان روزانه می‌رسد و دیگر دیده نمی‌شود. انگاری که از آغاز زمستان، شیر با یورش خود گاو را از میدان تاریکی و سرما بدر کرده است. سپس از میانه فروردین‌ماه تا آغاز تابستان، شیر یکه‌تاز آسمان در روزهای بلند و گرم سال است.

از دیگر جانوران واقعی تخت‌جمشید دو گاو بزرگ با سرهای تخریب‌شده است که در دو سوی درگاه ورودی غربی دروازه همه ملت‌ها نقش بسته است. هر یک از آنها بلندایی در حدوددی ۶ متر دارند.

جانوران خیالی

در تخت‌جمشید نگاره‌هایی از جانوران خیالی دیده می‌شوند. بزرگترین و یکی از جالب‌ترین این جانوران سنگ‌نگاره موجودی است که بدن گاو و بال شاهین و سر انسان دارد. ما با الهام از کتاب پهلوی «مینوی خرد» جانوری که بدن گاو و سر انسان دارد را فعلاً به نام گوپت نامبردار می‌کنیم.

بر درگاه شرقی دروازه همه ملت‌ها، پیکره دو گوپت نقش بسته است. گوپت‌ها قریب ۸ متر بلندی دارند و از بزرگترین و شکوهمند‌ترین نقوش تخت‌جمشید بشمار می‌روند. بدن گاو‌مانند آنان از موهایی مجعد و بافته‌شده تشکیل شده و دمی آراسته و مزین به دنبال دارند. این گوپت‌ها هر کدام بالی همچون شاهین دارند که آنها را با شکوه هرچه تمامتر و با قوسی چشمگیر به سوی آسمان بلند کرده‌اند. این بال‌ها از پرهایی ریز و درشت پوشیده شده‌اند. سر انسان‌مانند گوپت با آرامش و جدیت افراد را می‌نگرد. آنان ریش بلند اما بسیار آراسته‌ای بر صورت و گوشواره‌ای بر گوش دارند. کلاه آنان بلند و از کنگره‌های بسیاری تشکیل شده است. از زیر این کلاه موهای بلند و بافته شده‌ای بیرون آمده است که تا روی شانه‌ها می‌رسد.

نگاره بعدی موجودات خیالی، شباهت زیادی به نقش گوپت دارد. بدن این جانور عبارت از شیری است که بالی از شاهین و سری از انسان دارد. این سنگ‌نگاره که در اندازۀ نسبتاً کوچکی تراشیده شده است، قریب ۶۰ سانتی‌متر بلندی دارد و دو تا از آنها بطور قرینه در قسمت علیایی و میانی جناح شرقی آپادانا و نیز جناح شمالی کاخ سه‌دری تراشیده شده است. بدن این جانور، شیری را در حالت نشسته نشان می‌دهد که پنجه‌ها و بازوهایی ستبر و قوی دارد. این شیر یک دست خود را تا نیمه بالا آورده است. بال‌های این جانور از پرهای کوچک و بزرگ بسیاری پوشیده شده است که با قوسی زیبا همانند نقش گوپت، به سوی بالا باز شده است. این موجود سری همچون سر انسان دارد که شباهت زیادی به چهره گوپت دارد. او موها و ریش‌های بلند و فردار و آراسته‌ای دارد که گوشی بلند و رو به جلو از میان آنها بیرون آمده است. بر این گوش، گوشواره‌ای چند تکه و زیبا آویخته شده است.

نگاره بعدی جانوران خیالی از دو جانور تشکیل شده است که اولی شاهینی است که بدنی مانند پستانداران دارد و دومی شیری است که بال شاهین و شاخ گاو دارد. او دمی به دنبال دارد که به کژدم شبیه است. ما در درگاه‌های غربی و شرقی کاخ صدستون و نیز در کاخ تچر، زورآزمایی این جانور با پهلوانی را می‌بینیم که نتیجه آن فروشدن دشنه‌ای در شکم این جانوران است. در بعضی جاها بجای این جانوران خیالی از شیر و گاو برای صحنه‌آرایی استفاده شده است. این سنگ‌نگاره در بخش نبرد پهلوان نیز بررسی شد.

گل و گیاه

نقوش گل و گیاهان مختلف در تخت‌جمشید چه از لحاظ تعداد و چه از لحاظ جنس، شمار زیادی را در بر می‌گیرند. بطوری که از هر فضایی برای نشاندن شاخه‌ای گل و یا کاشتن درختی و یا برآوردن گیاهی دیگر بهره‌برداری شده است و در دستان بسیاری از مردمان شاخه‌ای گل به نشان مهر و محبت و صلح و تفاهم و دیده می‌شود. تخت‌جمشید در واقع باغی است سنگی و گلستانی است از گل‌های سنگی و بسیار زیبا.
مشهور‌ترین این گل‌ها، گل گردی است که از دوازده گلبرگ تشکیل شده و در واقع نه تنها گل، بلکه نمادی از خورشد هم هست. در بعضی جاها این گل چنان از میان برگ‌ها و ساقه‌های خود بالا آمده است که بلافاصله سپیده‌دم و سرزدن خورشید را در اذهان تداعی می‌کند.

مایلم به جای سخن بیشتر در این باره، شما را به تماشای گوشه‌ای از این گلزار وسیع در پایان این کتاب دعوت کنم.

پوشاک

سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید مهمترین مأخذ برای آگاهی از چگونگی پوشاک در میان ملل مختلف در ۲۵۰۰ سال پیش است. سنگ‌نگاره‌ها طرح ده‌ها نوع مختلف، از جامه گرفته تا کفش و کلاه را به ما می‌نمایاند.
به موجب این نگاره‌ها متوجه شده‌ایم که در زمان هخامنشیان لباس‌هایی که مردمان مختلف می‌پوشیده‌اند، تنها به لحاظ وضعیت آب‌وهوایی و جغرافیایی و همچنین بخاطر پیشه و شغل هر شخص تفاوت می‌کرده است و موقعیت اجتماعی، چندان موجب تفاوت پوشاک مردم نمی‌شده است. صحت این نکته با دقت در نگاره‌های تخت‌جمشید به تأیید می‌رسد. بطور نمونه در سنگ‌نگاره‌ها می‌بینیم که حتی پوشاک شاه یا شخصیت مینوی با خدمتکارانش تفاوتی ندارد و همگی جامه‌ای ساده که بلند و گشاد و چین‌دار است، پوشیده‌اند. کلاه شاه فاقد هرگونه گوهر و جواهر و بدون هرگونه تزئینات خاص است و به همین دلیل نمی‌توان به آن نام تاج اطلاق کرد.
بجز جامه‌های مختلفی که هیئت‌های نمایندگی ملل به تن دارند، بقیه نگاره‌های تخت‌جمشید عمدتاً دو نوع جامه به تن دارند: نخست همان جامه متداول و بلند و گشاد که چین‌های بسیار و آستینی فراخ دارد و کلاهش دندانه‌دار و کفش‌هایش بعضاً از سه بند تشکیل شده است و صاحب آن دشنه‌ای در میان دارد؛ و دومی جامه‌ای کوتاه‌تر و تنگ‌تر و بدون چین با آستین‌های تنگ و کمربندی چرمین که دشنه‌ای بر آن آویخته شده است.

صاحبان این جامه گاهی ردایی آستین دار نیز بر دوش انداخته‌اند که دست خود را در داخل آن آستین‌ها نکرده‌اند.

صاحبان این دو نوع پوشاک در همه جا در موقعیتی برابر و گاه بطور یک در میان نمایانده شده‌اند که نشان می‌دهد هیچکدام وجه امتیازی نسبت به دیگری ندارند. طرز آرایش سر و صورت و همچنین گردنبند و دستبندهای آنان نیز شبیه یکدیگر است.

با توجه به نقوش هیئت‌های نمایندگی ملل اینطور حدس زده شده است که صاحبان جامۀ نخست را پارسیان و صاحبان جامه دومی را مادی‌ها تشکیل می‌دهند. این گمان بعید به نظر نمی‌رسد، اما این احتمال را نیز نباید از نظر دور داشت که ای بسا پوشاک نوع نخست جامه‌ای رسمی و درباری و تشریفاتی باشد و جامه نوع دوم برای استفاده روزمره و متداول و برای سوارکاری و امور مختلف روزانه مناسب بوده باشد. واضح است که جامه بلند و چین‌دار به هیچ روی برای سواری و کارهای دیگر مناسب به نظر نمی‌آید و نمی‌تواند پوشاک دائمی و همیشگی پارسیان بوده باشد.

توجه در پوشاک گروه‌های نمایندگی ملل ما را با طرح‌های متنوعی از جامه و کلاه و کفش آشنا می‌کند (← هیئت‌های نمایندگی ملل).

آرایش و زیورآلات

وجه غالب آرایش قسمت عقبی موی سر در تمام سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید موهای و بلند و فر داده‌ای است که تمام پشت سر و بخش وسیعی از گوش را می‌پوشاند. تنها در نگاره‌های هیئت‌های نمایندگی ملل بطور معدود طرز آرایش دیگری دیده می‌شود. آرایش ریش گونه‌های متعدد و متنوعی دارد. گاه تمام ریش فر داده شده است و گاه بخش کوچک یا بزرگی از پایین و نوک آن فر داده نشده است. گاهی تنها یک ردیف از ریش در محل خط گونه تاب داده نشده و بقیۀ آن تابدار است، و گاه تنها ردیفی از پایین ریش و زیر فک تاب داده نشده است. تعداد ردیف فرها از۳ تا ۷ متغیر است، اما وجه غالب آن ۵ ردیف است. ریش‌های شاه بلندتر و جالب‌تر است، بطوریکه به شکل مطبق و یک در میان، چهار بار فر خورده و سه بار به شکل صاف آذین شده است. گوشواره‌ای به شکل حلقه، زینت متداولی است که همه کس اعم از بزرگان یا خدمتکاران بر گوش دارند.

در سنگ‌نگاره‌های ضلع شرقی آپادانا بطور استثنایی چند تن دیده می‌شوند که هیچیک موی ریش و سر خود را تاب نداده‌اند.

سبیل در همه جا صاف و کوتاه است و گوشۀ آن تا پایین لب آمده و آنگاه به طرف بالا تاب خورده است. این طرح دربارۀ شاه نیز صادق است.

موهای جلوی سر در همه جا بلافاصله پس از بیرون آمدن از کلاه در یک ردیف فر خورده‌اند و آنگاه بطور صاف تا بالای پیشانی ادامه پیدا کرده‌اند.

اکثر اشخاص دستبندهای زیبایی بر هر دست و گردنبندی بزرگ بر گردن دارند. دکمه‌های کمربند و حلقه‌های اتصال نیام دشنه از قطعاتی هستند که گاه چشمگیرند. تا آنجا که دقت کرده‌ایم در هیچیک از نقوش انگشتر دیده نشده است.

آرایش هیئت‌های نمایندگی ملل اقسام متفاوتی را عرضه می‌دارد. لیدیایی‌ها تنها بخش جلویی ریش خود را صاف گذارده‌اند و باریکه‌ای از موی سر خود را از پشت گوش تا روی شانه آویخته‌اند. اینان از دو جهت از چهره‌های استثنایی نقوش تخت‌جمشیدند؛ نخست از این بـابت که دو نفر انتهایی هیـئت، همچون ایـونیان هیچگونه کلاه یا پوششی بر سر ندارند و دیگر اینکه گوش‌های همه آنان کاملاً پیداست و در زیر مو پنهان نشده است. بلخی‌ها نه موی خود را تاب داده‌اند و نه ریش خود را؛ سکاهای تیزخود، مو و ریش بلند و صاف دارند و ایونیان نیز مانند لیدیایی ها با سر برهنه معرفی شده‌اند که فقط قسمت کمی از جلو و عقب موی سر خود را فر داده‌اند و ریش را به حال خود رها کرده‌اند.

زرنگیان و رخجی‌ها گوشواره‌ای زیبا و چند تکه به گوش آویخته‌اند و هندیان نیز مو و ریش کوتاه و صاف دارند.

ما در تخت‌جمشید کسانی را می‌شناسیم که نه ریش دارند و نه سبیل، و این سنگ‌نگارۀ خواجه‌سرایانی است در درگاه‌های بخش شمالی کاخ تچر و کاخ هدیش و کاخ مهمانخانه که حوله و احتمالاً عطردانی در دست دارند.

در تخت‌جمشید حتی جانوران نیز به آراسته‌ترین حالت ممکن تصویر شده‌اند. موهای گاوها به شکل برازنده‌ای تزئین و فر داده شده و گردنبندی از گل‌های دوازده گلبرگی خورشید مانند بر گردن آنان آویخته شده است. موهای گونۀ گاوها ابتدا به دقت شانه شده و آنگاه فر داده شده‌اند. موهای پیشانی و سینه و دم آنان نیز تزئین داده شده است و در میان موهای سینه گل زیبایی نصب شده است. یال شیرها به دقت دسته‌بندی شده و نوک هر دسته تاب داده شده است. نگارۀ گوپت، گوشوارۀ چند تکه و مجللی بر گوش دارد، این گوشواره همچنین بر گوش شیر بالدار نیز خودنمایی می‌کند.

در واقع تمام تخت‌جمشید با کمال نظم و دقت هر چه تمامتر تزئین و آذین شده است و هیچ چیز در آنجا از این اصل مهم فرو گذارده نشده است.

رزم‌افزار

در هیچیک از نقوش، رزم‌افزارها مورد استفاده قرار نگرفته‌اند. هیچ نیزه‌ای به سوی جلو گرفته نشده است و بجز در صحنه نبرد پهلوان، در هیچ کجا هیچ دشنه‌ای از نیام بیرون نیامده است. در تخت‌جمشید هیچ دستی قبضۀ دشنه‌ای را نگرفته است و اگر لازم بوده است که دشنه‌ای به دست گرفته شود، آنرا از سمت تیغه در دست گرفته‌اند که آیینی غیرجنگی و دوستانه بوده است. همان رسمی که امروزه برای دادن کارد و شیء برنده به دست کسی اعمال می‌کنیم.

نگاره‌های رزم‌افزار در تخت‌جمشید نشانۀ آمادگی و هوشیاری مردمان ایرانی در برابر دشمنان است و هیچگاه این سلاح‌ها را به سوی یکدیگر نشانه نرفته‌اند.

در اینجا ما با شمار زیادی جنگ‌افزار روبرو هستیم که تعداد آنها بیش از تنوع آنهاست. آنها منحصر به دشنه، نیزه و کمان هستند، سه جنگ‌افزاری که بیش از هر سلاح دیگر در تشریفات شرکت داده می‌شوند.
شناخته‌شده‌ترین این سلاح‌ها، دو دشنه‌ای است که هنگام بررسی پوشاک به آن پرداختیم. یکی از آن دو دشنه در پر شال کسانی است که جامه‌ای گشاد و چین‌دار پوشیده‌اند. بخش علیای نیام دشنۀ این اشخاص در یک طرف بلندتر و دندانه‌دار است. این باعث می‌شود تا قسمت بلندتر روی شال قرار گیرد و پایداری بیشتری یابد. دشنه دوم بر کمربند چرمی اشخاصی است که جامه‌ای کوتاه و نسبتاً تنگ پوشیده‌اند و کلاه نمدی گردی بر سر دارند. قسمت بالایی این دشنه با قلاب جالبی به کمربند متصل شده است و بخش پایینی آن توسط ریسمانی به ران محکم شده است. در بعضی نگاره‌ها همچون سنگ‌نگاره مجلس شاهانه نیام این دشنه به طرز زیبایی منقش شده است (← نگاره شاهان). این دشنه به علاوه بر کمر هیئت نمایندگی سکاییان تیزخود نیز به چشم می‌خورد.

در تخت‌جمشید همچنین نیزه‌داران فراوانی دیده می‌شوند. شکل غالب این نیزه‌وران از همان پوشاک تشریفاتی و چین‌دار بر تن و کلاهی دندانه‌دار بر سر دارند. اینان نیزه‌ای بر دست راست و سپری بیضوی که شکل ویژه آن معروف‌ترین نقش سپرهای تخت‌جمشید است، به دست چپ گرفته‌اند. بخش زیرین این نیزه از سیب یا اناری تشکیل شده است. این نقش معرفی‌کننده سربازی رزمنده و جنگجو نیست. جامه و کلاه این شخص به هیچ روی برای میدان هماوردی و نیزه‌افکنی مناسب نیست و به نظر نمی‌رسد.

به گمان ما این نیزه‌وران صرفاً نگاره‌ای نمادین از آمادگی در برابر دشمن را عرضه می‌دارند و احتمالاً چنین کسانی در چنین هیئتی واقعاً در تخت‌جمشید حضور داشته‌اند. این نیزه‌وران گاه از دو سو به سوی هم در حرکتند. اما حالت آنان هرگز نشان دهندۀ قصد رویارویی و درگیری آنان نیست و بیشتر حالتی احترام‌آمیز و نشانه‌ای از همبستگی را ارائه می‌کنند.

در میان هریک از سربازان، سربازی نیز دیده می‌شود که پوشاک نوع کوتاه و تنگ را بر تن دارد. این سرباز با هر دو دست نیزه‌ای را گرفته است و بجای سپر، دشنه‌ای بر کمر دارد.

علاوه بر این در سنگ‌نگاره مجلس شاهانه، نیزه‌دارانی را می‌بینیم که کلاه آنان کوتاه‌تر و نیزه‌های آنان بسی بلندتر است. در این مجلس سه نفر از این نیزه‌وران، هر سه بدون سپر حضور دارند (← نگاره شاهان).
از نیزه و سپر، نمونه‌هایی دیگر در بین اعضای هیئت‌های نمایندگی ملل سراغ داریم. در نگاره گنداریان و سته‌گوشیان نیزه‌ورانی را می‌بینیم که هر کدام دو نیزه به دست دارند و شخص دیگر یک نیزه با سپری گرد و بزرگ به همراه دارد. اسکودراها، کاری‌ها و لیبیایی‌ها نیز نیزه و گاه سپری مخصوص به همراه دارند.

کمانداران تخت‌جمشید بطرز چشمگیری بر گیرایی سنگ‌نگاره‌ها افزوده‌اند. اینان بخصوص در دو سوی بعضی سنگ‌نبشته‌ها دیده می‌شوند و همگی جامه‌ای تشریفاتی بر تن دارند. دو گوشۀ کمان آنان به شکل پرنده‌ای منقاردار همچون مرغابی یا اردک ساخته شده است. این مرغابی سر خود را به شکلی مغرورانه به پایین خم کرده و زه کمان تا پشت سر او می‌رسد. ترکش بر پشت این کمان‌داران جای گرفته است و درپوش چرمی آن نشان می‌دهد که تمام یا لااقل بخش علیای آن از چرم ساخته و دوخته شده است. این سرپوش با بندهایی که حتی در گره‌های آن دقت و سلیقه بکار رفته است، به بدنه ترکش بسته شده است. از پشت این ترکش‌ها، بندها و منگوله‌های خاصی آویزان است که هنگام حرکت به هر جانب می‌جنبیده‌اند. برای خالی نبودن عریضه و بیکار نماندن دست‌ها، هریک از کمانداران نیزه‌ای را نیز با هر دو دست گرفته‌اند که این بر وجه تشریفاتی و نمادین این سربازان صحه می‌گذارد.

کمان بدون تیر و ترکش را همچنین در دست شاه و بر نمای دخمه‌های مشرف به تخت‌جمشید می‌بینیم.

ما در بررسی هیئت‌های نمایندگی ملل نیز با کمان و ترکش یا تیردان مواجه شده‌ایم. یک گونه کمان در دست نخستین فرد عیلامی که در پشت سر رئیس گروه حرکت می‌کند، دیده‌ایم اما نشانی از ترکش در بین آنان مشاهده نشده است و این کمان بدون تیر بر جنبۀ حرکت صلح‌آمیز و مسالمت جویانه آنان تأکید می‌کند.

در سنگ‌نگاره‌ها با شیئی مواجه می‌شویم که گمان رفته است کمان‌دان باشد، اما نباید از احتمال‌ها و بررسی‌های دیگری راجع به آن غافل بود. اینان که هیچکدام ترکشی به همراه ندارند، بیشتر در سنگ‌نگاره‌های بخش شمالی جناح شرقی آپادانا و نیز در نگاره‌های درگاه شمالی کاخ صدستون دیده می‌شوند. یکی از این کمان‌دان‌ها بر پشت یکی از حاضران مجلس شاهانه دیده می‌شود که طرز آویختن و حمل آن با دیگران تفاوت دارد (← نگاره شاهان).

از این شیء دو بار در نقوش نمایندگان ملل یاد شده است. یک بار بر کمر رئیس گروه نمایندگان سکاییان تیزخود و بار دیگر بر کمر رئیس و سه تن دیگر از نمایندگان سغدیان و خوارزمیان. هیچکدام از این اشخاص ترکش به همراه ندارند.

بررسی رزم‌افزار‌ها را با گردونه یا ارابه دو اسبه به پایان می‌رسانیم. عالی‌ترین نوع این گردونه‌ها در بخش شمالی جبهه شرقی آپادانا و نیز در جبهه شمالی این کاخ دیده می‌شود. این گردونه‌ها از بدنه‌ای تشکیل شده‌اند که دور تا دور آن نگاره چندین شیر که بدنبال هم در حرکتند، نشانده شده است. در سوی بیرونی آنها یک کمان‌دان با پوششی پولک مانند و در جلو تیردانی قرار دارد. در قسمت عقبی گردونه دستگیره‌ای نصب شده است که سوار شدن به آنرا تسهیل می‌کند.

هر گردونه دو چرخ و دو اسب دارد. چرخ‌های این گردونه از دوازده پره ساخته شده و ساختی بسیار عالی و مرغوب دارد. بطوری که شکل ظاهری عاج‌های سطح خارجی آن با بهترین تایرهای امروزی رقابت می‌کند. این چرخ حتی طوقه‌ای داخلی هم دارد و برای ما بسیار جالب است اگر می‌دانستیم جنس واقعی آنها از چه چیز بوده است.

کیفیت مرغوب این چرخ‌ها از ساخت عالی و روکش بسیار خوب راه‌های هخامنشی حکایت می‌کند.

در میان محور این چرخ نقش کسی (به احتمال زنی باردار) نشان داده شده است که دست‌ها را بر سینه گذارده است. این گردونه را دو اسب خوش‌هیکل با افسار و یراقی عالی و یال و کاکلی آذین شده و آراسته بدنبال می‌کشند. گردونه‌ران بر بالای آن ایستاده و آن را هدایت می‌کند.

گردونه را بار دیگر در هیئت اعزامی لیدیایی‌ها و لیبیایی‌ها می‌بینیم. در اینجا گردونه‌ها از ساختی کم و بیش یکسان سود جسته‌اند و گردونه‌ران سوار بر گردونه نشده بلکه در کنار آن حرکت می‌کند.

افزارآلات

اسپندسوز یا عودسوز

از جالب‌ترین افزارآلات تخت‌جمشید می‌توان از دو ظاهراً اسپندسوزی نام برد که در برابر شاه یا شخصیت مینوی و در مجلس شاهانه که در پیش ذکر آن رفت، قرار دارد. این دو اسپندسوز از پایه‌ای‌ چوبی یا فلزی و آذین‌شده برخوردارند که کلاهکی بر سر دارد که شکاف هایی به شکل پیکان بر آن دیده می‌شود. سرپوش بالایی عودسوز با زنجیر به بدنه پایینی آن وصل شده است.

در همین مجلس ظرفی ظاهراً فلزی و شیاردار در دست شخص دیگری دیده می‌شود که گمان می‌رود جای نگاهداری عود یا اسپند و یا مواد معطر است.

عصای شاهی

ابزار جالب دیگر در این مجلس عصای بلندی است که شاه به دست گرفته و نوک آنرا بر زمین حائل ساخته است. این عصا شاید از جنس نقره یا آبنوس بوده است.

اورنگ و صندلی

اورنگ شاهی را در نمای بیرونی دخمه‌ها و نیز در درگاه‌های جنوبی کاخ صدستون و کاخ سه‌دری دیدیم. اینها همچون صندلی ساختی عالی و مرغوب دارند. صندلی را چند بار در نگارۀ مجلس شاهانه و نیز همچنین بر بالای نقوش اورنگ در درگاه‌های صدستون و سه‌دری دیدیم. هم اورنگ و هم صندلی و هم چهارپایۀ کوچک و ظریفی که در زیر پای شاه قرار دارد، احتمالاً از چوبی مرغوب ساخته شده‌اند که تزئینات و منبت‌کاری‌های دقیق و زیبایی در آن بکار رفته است. طرح ساخت اینها بسیار به هم شبیه است و در قسمت میانی، پایه به شکل پنجه‌های حیوان قدرتمندی طراحی شده است. نقش چهارپایه را یکبار دیگر در سنگ‌نگاره‌های کاخ آپادانا می‌بینیم که کسی آن را به پشت خود بسته و حمل می‌کند.

تبرزین و تبر

تبر دو لبه را یکبار در دست آخرین نفر از فرستادگان سرزمین هند دیدیم. اما تبرزین را که شکل عجیبی دارد، یکبار در دست یکی از نمایندگان سغد و خوارزم و از آن جالب‌تر و عجیب‌تر، در دست یکی از حاضران در مجلس شاهانه می‌بینیم. در اینجا تیغه تبرزین از داخل دهان یک اردک یا مرغابی بیرون آمده است و سوی دیگر آن شبیه یک آچار است و اطلاعی از کاربرد آن نداریم.

حلقه

این شیء را بنام دستبند و بازوبند نیز نامیده‌اند و از آنجا که کاربرد آن مشخص نشده است، مایلم نامی بر آن نگذارم. در نگاره‌های تخت‌جمشید این نگاره را در دست و بازوی هیچکس ندیده‌ایم و اصولاً شکل و اندازۀ آن مناسب این بهره‌برداری نیست. از دیگر سو، طرز خاص در دست گرفتن آن و قوسی که سهولت در دست گرفتن را افزایش می‌دهد، نشان می‌هد که کاربردی ویژه داشته است.

از آنجا که از کهن‌ترین روزگاران تا به امروز حلقه نماد پیمان بوده است، بعید نمی‌دانیم که در اینجا نیز بعنوان ابزاری برای پیمان بستن و عقد قرارها و ایجاد اتحاد و همدلی و راستی و راستگویی استفاده می‌شده است. کاری که امروزه در میان ملل مختلف با دست گذاردن بر کتب آسمانی انجام می‌شود.

فرش

بر درگاه غربی جناح شمالی تالار صدستون نشانه‌ای از یک فرش وجود دارد که نقش‌های آنرا تیلیا باستان‌شناس ایتالیایی با استفاده از خراشیدگی بسیار کمرنگ آن بازسازی کرده است. این نگاره شباهت زیادی به فرش مشهور پازیریک دارد و تفاوت آن در استفاده از نقش شیر به جای گاو است. این شیرها مانند بدنۀ گردونۀ دو اسبه در دور تا دور فرش به دنبال هم حرکت می‌کنند. در میان فرش نقوش زیبایی از گل‌های ستاره مانند بافته شده است.

علاوه بر این شکل تاشدۀ فرش در زیر بغل کسانی در پلکان شرقی آپادانا دیده می‌شود. اینان بجز فرش چیزی شبیه تازیانه نیز به همراه دارند.

حوله و عطردان

در درگاه‌های شمالی کاخ تچر و نیز کاخ هدیش و در دست کسی که گفتیم از ریش و سبیل عاری است، حوله‌ای بلند را می‌بینیم که با احترام پیش می‌آورد. در دست دیگر این شخص که تا نیمه بلند شده است، ظرفی دیده می‌شود که احتمالاً باید عطردان یا گلاب‌پاش باشد.

دیگر چیزها

سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید نقوش دیگری از افزارآلات را عرضه می‌دارد. در این میان می‌توان از آتشدانی که شاه یا شخصیت مینوی در برابر آن ایستاده است، از ابزار شاخ‌شکن در نگاره نبرد پهلوان، از سبدی دو جانبه که شخص هندی پیش می‌برد، از چتری که در درگاه‌ها بالای سر شاه گرفته‌اند، از مشک آب یا شرابی که میزبانان حمل می‌کنند، از ظرف‌های متعدد و متنوع و نیز بخصوص از کوزه‌ها و تنگ‌ها و جام‌های زیبایی که هیئت‌های نمایندگی در پیش گرفته‌اند، از زنگوله‌ها و جرس‌هایی که به گردن اسبان و شتران آویخته شده است، از دکمه‌های زیبای جامه‌ها و نیز بخصوص از یراق باشکوه اسب‌ها نام برد.

نگاره گوی بالدار

بررسی سنگ‌نگاره‌ها را با آخرین بخش آن ادامه می‌دهیم. در اینجا بحث دربارۀ گرامی‌ترین و ارجمندترین نگارۀ تخت‌جمشید را پیش می‌کشیم. این نقش چیزی نیست جز نگارۀ گوی بالدار.

در تخت‌جمشید نگاره گوی بالدار در هر گوشه و کنار نمایانده نشده است. هرگز آنرا در جایی فرودست و در دسترس نگذاشته‌اند. نگاره گوی بالدار در چند جای معدود اما در جایگاهی والا و بالا قرار گرفته است؛ بطوریکه بر تمام نقوش اشراف دارد و برتری خود را می نمایاند. گوی بالدار ابتدا تنها در بالاترین بخش داخلی درگاه کاخ سه‌دری نگاریده شد و بعدها بر جبهه غربی پلکان کاخ هدیش در بالای سنگ‌نبشته خشیارشا و بر درگاه جنوبی کاخ صدستون تکرار شد.

در بخش زیرین نگاره گوی بالدار در کاخ سه‌دری و کاخ صدستون، نشان کهن‌تر همین نقش بصورت گوی بالداری بدون نقش مرد میانی آن که اهورامزدا باشد، تراش داده شده است. این نوع از گوی بالدار همچنین به طرزی بزرگ و غالب و به تنهایی بر پیشانی میانۀ جبهۀ شرقی کاخ آپادانا دیده می‌شود.

ما نگاره گوی بالدار را در دو جای دیگر نیز می‌بینیم و آن در بالاترین بخش نمای دخمه‌های مشرف به تخت‌جمشید است. در اینجا این نگاره اندک تفاوت‌هایی در بخش طراحی بال‌ها با گوی بالدارهای داخلی تخت‌جمشید دارد.

نشان باستانی گوی بالدار، برای همگان شناخته شده است. در متداول‌ترین گونه این نگاره، یک گوی با دو بال در طرفین و ایزد/ خدایی در میانه آن دیده می شود که گاه حلقه یا گلی را در دست و نقش ستاره‌ای را بر بالای سر دارد. نگاره گوی بالدار از حدود سده نهم پیش از میلاد در سراسر سرزمین‌های آسیای غربی و از جمله در نیمه غربی ایرانی روایی داشته، اما هر یک از اجزای اصلیِ آن، یعنی گوی، بال و ایزد/ خدا، پیش از ترکیب نهایی آن، از زمان های دورتر کاربرد داشته است.

نقش گوی یا چنبره میانه، از خورشید الهام گرفته شده است که خاستگاه بسیاری از باورهای آیینی مردمان باستان بوده و تا امروز نیز تأثیر فراوان خود بر آیین‌های نیایشی را حفظ کرده است. نشان خورشید، به گونه مستقل و بدون بال در نگاره‌های باستانی فراوانی دیده شده است که شاخص‌ترین آن نگارکندهای پنج‌گانه لولوبیان در سرپل ذهاب است.

نقش بال و دم در پیرامون گوی، از پرنده بلندآوازه و گرامی مردمان باستان، یعنی شاهین برگرفته شده است. نقش شاهین نیز خود به تنهایی و پیش از اینکه در این ترکیب نهایی راه یابد، در آثار هنری مردمان خاورمیانه به فراوانی دیده شده است. مردمان باستان شباهت‌هایی میان خورشید و شاهین را احساس می‌کردند و آن دو را از آن یکدیگر می‌دانستند. از یک سو، خورشید به هنگام طلوع و غروب در افق و یا در پشت ابرها، آشکارا همراه با دو بال به دیده می‌آید و از دیگر سو، شاهین نیز به عنوان بلندپروازترین و دورپروازترین پرندگان، نزدیکترین موجودات زمینی به خورشید دانسته می‌شده است. نقش خورشید و شاهین، پس از مدتی در یکدیگر ادغام می‌گردند و نگاره گوی بالدار را بر می‌سازند. در هنر مصر باستان، نگاره «هُـروس» (خدای خورشید) با سری به مانند شاهین نشان داده می‌شده است.

اما دیگر عضو اصلی این نشان، یعنی نگاره ایزد/ خدا نیز پیش از ترکیب نهایی، به شکل مستقل در آثار هنری مردمان شرق باستان به فراوانی بکار رفته است. در این نگاره‌ها، مردی نمایانیده شده است که تاج یا کلاهی سـتاره آذیـن بر سـر و یک حلقه یا گلی را در دسـت دارد در حـالی که دست دیگر خود را به نشانه شناخته شده درود و تهنیت، تا نیمه بالا آورده است. در سراسر سرزمین‌هایی که این نگاره در آنها فرادست آمده است، آشکارا بر اینهمانی آن با سیاره مشتری و خدا یا خدای بزرگ تأکید شده است و می‌دانیم که در باورهای کهن، سیاره مشتری تجلی‌گاه و نماد کیهانی خداوند بوده است. این خدای بزرگ که در سیاره مشتری متجلی می‌شده است در میان اقوام گوناگون یکسان می‌بوده، اما نام‌های متفاوتی داشته است. ایرانیان او را با نام «اهورامزدا/ اورمزد/ هُـرمزد» می‌شناخته‌اند و بابلیان نام «مَـردوک/ اَمَـر اوتو» را بر آن نهاده بودند که ظاهراً با واژه اوستایی «اَمِـرِتات» و پهلوی «اَمورداد» و فارسی «مرداد» اینهمانی دارد. همچنین یونانیان او را «زئوس»، اورارتوییان «خالدی»، کاسیان «اَشوریاش- مَـزوتاش» و آشوریان او را «آشور» می‌نامیدند که گونه‌ای دیگر از نام اهورا است. نام اورمزد یا هرمزد در متون پهلوی و ادبیات فارسی به فروانی برای سیاره مشتری بکار رفته است.

نگاره گوی بالدار را گاه عضو دیگری نیز همراهی می کند که همانا نقش ستاره‌ای هشت پر است. ستاره هشت پر از دیرباز در آثار هنری شرق، سیاره «آناهید/ ناهید/ زهره» و ایزدبانوی منسوب به آنرا افاده می‌کرده است که برای نخستین بار توسط اقوام «کاسی» از ایران به میاندورود/ بین‌النهرین برده شد. بجز این در مواردی معدود، در نگاره گوی بالدار نمادهای دیگری نیز بکار رفته است که از آن میان می‌توان به نقش چلیپا یا صلیب شکسته، نماد برگرفته از ستاره قطبی و صورت‌های فلکی پیراقطبی و نشان دیرینه آیین میترا، اشاره کرد.

به نظر می‌آید که ترکیب تمامی نشان‌های نیایشی در شرق باستان و فراهم دیدن نگاره‌ای که حامل نشان‌های ویژه بسیاری از اقوام و ادیان در آن زمان بوده، کوششی برای همبستگی و یگانگی مردمان بوده است. به ویژه که در بسیاری از نسخه‌های این نگاره، گل یا حلقه پیمانی نیز در دست اهورامزدا دیده می‌شود.

نگاره گوی بالدار در دوران هخامنشیان به نهایی‌ترین شکل خود دست می‌یابد که در سنگ‌نگاره داریوش بزرگ در بیستون و نیز در سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید به فراوانی دیده شده و عملاً به عنوان نشان ویژه و ملی و فراگیر هخامنشیان به کار بسته می‌شود. اما پس از عصر هخامنشی، استفاده از این نشان برای همیشه و در همه سرزمین‌ها فراموش می‌شود و در واقع نگاره گوی بالدار نیمه تمام بر آرامگاه صخره ای داریوش سوم در نزدیکی تخت‌جمشید، آخرین نمونه این نشان و نماد دیرینه باستانی است.

در اینجا توضیح یک نکته نیز ضروری به نظر می‌آید که در سالیان اخیر، گاه از این نگاره با نام «فروهر» و نشان دینی زرتشتیان یاد می شود و برای رمزگشایی اجزای آن، سخنان نادرست فراوانی بازگو می‌شود. از آنجا که هیچ نشانه‌ای از کاربرد این نگاره در عصر ساسانی (زمان رسمیت و گسترش آن دین) تا به دوران معاصر به دست نیامده است؛ آشکارا دانسته می‌شود که نگاره گوی بالدار ارتباطی با دین زرتشتی نداشته است. همچنین می‌دانیم که علیرغم کاربرد فراوان این نگاره در آثار هخامنشی، حتی برای یکبار هم نام فروهر یا مفهوم آن، در هیچیک از کتیبه‌های هخامنشی و حتی در «گاتها»ی زرتشت دیده نشده است. توصیف و تفسیرهایی که امروزه در باره این نگاره و با نام «فروهر» گفته می‌شود، تنها ناشی از ذوق و قریحه است. (بخش گوی بالدار در ویرایش دوم به این کتاب افزوده شده است).

تخت‌جمشید: بنای میهنی ایرانیان و انجمن همپرسگی ملی

بخش چهارم

نبشته‌های میخی

بخش اعظم کتیبه‌های موجود در تخت‌جمشید علاوه بر اینکه به زبان و خط میخی فارسی باستان نوشته شده‌اند، به زبان و خط عیلامی و بابلی نیز ترجمه و در همانجا نویسانده شده است. این کار بجز اینکه نشان دهندۀ حضور مردمانی از سرزمین‌های گوناگون است، نشانۀ ارزش و احترامی است که هخامنشیان برای صاحبان دیگر فرهنگ‌ها و تمدن ها قائل بوده‌اند.

داریوش، کاخ تچر، D pa

این سنگ‌نبشته در شش سطر کوتاه و در بخش علیایی جناح داخلی درگاه جنوبی کاخ تچر نویسانده شده است:

«داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ویشتاسپ، هخامنشی، آنکه این تچر را ساخت».

داریوش، کاخ تچر، D pb

بر چین جامه سنگ‌نگاره‌های درگاه جنوبی تچر نوشته‌های کوتاهی بوده است که امروزه بخش وسیعی از آن بر اثر ضربه و آسیب نابود شده است. نسخه‌برداری‌هایی که قبلاً از آن صورت پذیرفته است، متن زیر را ارائه می‌دهند:

«داریوش ، شاه بزرگ، پسر ویشتاسپ، هخامنشی».

داریوش، کاخ تچر، D pc

از داریوش کتیبه دیگری نیز در کاخ تچر موجود است و آن نوشته کوتاهی است که در بالای ۱۸ تاقچه سنگی دیده می‌شود و ترجمه عیلامی و بابلی آن در دو سوی همین تاقچه نوشته شده است. تمام آنها یک متن را عرضه می‌دارند:

«آستان سنگی در کاخی که داریوش شاه ساخت».

داریوش، کاخ تچر، D pi

این کتیبه بر روی دسته در لاجوری کاخ تچر نوشته شده و اکنون در موزه ایران باستان است:

«دسته در از سنگی گرانبها در کاخی که داریوش شاه ساخت».

داریوش، جبهه جنوبی سکوی تخت‌جمشید، D pd,e

بر دیواره جنوبی صفه تخت‌جمشید یعنی همان جایی که در آغاز ساختمان، مدت کوتاهی در ورودی تخت‌جمشید بوده است، چهار کتیبه موجود است که دو تای غربی آنها به فارسی باستان، دیگری به زبان و خط عیلامی و آنکه در سوی شرقی است به زبان و خط بابلی نویسانده شده است و تنها کتیبه‌های تخت‌جمشید هستند که متون عیلامی و بابلی آنها ترجمه برابر متن فارسی باستان همجوار خود نیستند:

متن نخست فارسی باستان

«اهورامزدای بزرگ که خدای بزرگ است، داریوش شاه را آفرید، او را شهریاری بخشید. به خواست اهورامزدا، داریوش شاه است. گوید داریوش شاه: این کشور پارس که اهورامزدا مرا ارزانی داشت، زیباست و دارای اسبان خوب و مردم خوب است. به خواست اهورامزدا و من، داریوش شاه، این کشور از دشمن نمی‌هراسد. گوید داریوش شاه: اهورامزدا و ایزدان مرا یاور باشند. اهورامزدا این کشور را بپاید از: دشمن، از خشکسالی و از دروغ. به این کشور نیاید نه دشمن، نه خشکسالی، نه دروغ. این را من از اهورامزدا خواهانم. اهورامزدا با ایزدان این بخشش را بهره من سازد».

متن دوم فارسی باستان

«من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای بسیار، پسر ویشتاسپ، هخامنشی. گوید داریوش شاه: به خواست اهورامزدا اینهایند کشورهایی که من به یاری مردم پارس فرمان راندم، اراده مرا پذیرفتند و مرا خراج گذاردند: عیلام، ماد، بابل، عربستان، آشور (سوری)، مصر، ارمنستان، کاپادوکیه، سارد، یونان خشک و آنکه در جزایر است، کشورهای آن سوی دریا، ساگارتیا، پارت، زرنگ (سیستان)، هرات، بلخ، سغد، خوارزم، سَتَه (ثَتَه) گوش، رُخَج، هند، گنداره، سکا، مکا. گوید داریوش شاه: اگر تو چنین اندیشه کنی که از دشمن نمی‌ترسم، آنگاه این کشور را بپایی، اگر این کشور پارس پاس داشته شود، اهورامزدا شادی بیکران بر این کشور ارزانی خواهد داشت (بشود که شادی از اهورا فرو رسد.)».

متن عیلامی

«… آنگاه که این بنا در اینجا ساخته شد، در اینجا بنایی ساخته نشده بود، بخواست اهورامزدا من این بنا را ساختم. اهورامزدا و دیگر ایزدان خواستند که این بنا ساخته شود. پس من آن را ساختم. من آن را بزرگ و زیبا ساختم. آن طور که اراده من بود. گوید داریوش شاه: اهورامزدا و ایزدان مرا بپایند. این بنا را بپایند. مبادا که آنچه در اینجا ساخته شده به چنگ بدخواه و بداندیش افتد».

متن بابلی

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که آسمان و زمین را آفرید، که مردم را آفرید، که برای مردم شادی آفرید. که داریوش را شاه کرد و او را شهریاری بزرگی بخشید. که دارای سرزمین‌های بسیار است: پارس، ماد و دیگر کشورها. با زبان‌های گوناگون. یک جا کوهستانی، یک جا دشت. هم در این سویش دریاست و هم در آن سویش دریا. هم در این سویش بیابان و هم در آن سویش بیابان. گوید داریوش شاه: اینهایند کشورهایی که آنچه در اینجا تصمیم گرفته شده و به تأیید اهورامزدا رسیده است، انجام دادند. همانگونه که فرمان داده شد: پارس و ماد و سرزمین‌هایی که مردم زبان‌های گوناگون دارند. هم کوهستان دارند و هم دشت دارند. هم این سوی دریا هستند، هم آن سوی دریا. هم این سوی بیابانند و هم آن سوی بیابان. هر آنچه کردم به پشتیبانی اهورامزدا بوده است. بادا که اهورامزدا و دیگر ایزدان مرا به آنچه که بنا می‌کنم، بپایند» (نگاره ص۱۹).

داریوش، کاخ آپادانا، D ph

در چهار گوشه تالار مرکزی کاخ آپادانا و از درون جعبه‌ای سنگی که در زیر پی دیوار کار گذاشته شده بود، لوحه‌هایی زرین و سیمین بدست آمد که تا چند سال پیش یکی از نسخه‌های آن در موزه ایران باستان نگهداری می‌شد. اما اکنون اعلام شده که دزدیده شده و طلای آن آب شده است. این لوحه‌ها به فارسی باستان، عیلامی و بابلی بوده‌اند. داریوش در آن زمان بی‌تردید به امروزی که چیزی از آپادانا باقی نمی‌ماند اندیشه کرده است و می‌دانسته که این الواح پس از هزاران سال به دست فرزندان آینده ایران خواهد افتاد:

«داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین‌ها، پسر ویشتاسپ، هخامنشی. گوید داریوش شاه: این است شهریاری که من دارم: از سکاهایی که آن سوی سغدند تا حبشه از هند تا اسپارت. این است که اهورامزدا مرا فرا داد، او که خدای بزرگ است. اهورامزدا مرا و شاهنشاهی مرا بپاید».

داریوش، سنگ توزین

از داریوش همچنین کتیبه‌ای بر روی سنگ وزنه بدست آمده که در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود:

«من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه این سرزمین، پسر ویشتاسپ».

داریوش، شوش، D sf

لوح آجری که از پی بنای کاخ آپادانا در شوش بدست آمده است، متضمن نکاتی است که در چند جا در این کتاب از آنها یاد شد و ما در اینجا ترجمه این کتیبه را می آوریم:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی برای مردم آفرید، که داریوش را شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه در این زمین، پسر ویشتاسپ، هخامنشی. داریوش شاه گوید: اهورامزدا که بزرگ‌ترین خدایان است مرا آفرید. او مرا شاه کرد. او به من این شهریاری را ارزانی نمود. کشوری که بزرگ، که دارای اسبان خوب و دارای مردان خوب است. به خواست اهورامزدا، پدر من ویشتاسپ و نیای من اَرشام هر دو زنده بودند آنگاه که اهورامزدا مرا شاه در این زمین کرد.

اهورامزدا را چنین کام بود. در همه این زمین مردی چون مرا برگزید. مرا در همه این زمین شاه کرد. من اهورامزدا را پرستش کردم. اهورامزدا مرا یاری داد. آنچه به انجام آن از سوی من فرمان داده شد، انجام آن را برای من نیک گردانید. آنچه من کردم همه را به خواست اهورامزدا کردم.

این کاخ که در شوش بنیان گذاردم، مصالح و زیورهایش از جای‌های دور آورده شد. خاک زمین به ژرفی کنده شد تا آنجا که به زمین سخت و سنگ رسیدم. یک آبگذر ساخته شد و آنگاه به جای خاک، شن و سنگ‌ریزه در آن انباشته شد. گاه به ژرفای ۴۰ اَرَش و گاه ۲۰ اَرَش. کاخ را بر این سنگ‌ریزه‌ها بنا کردم. کندن و پر کردن و خشت‌های قالبی کار مردمی از بابل بود. تیرهای سدر از کوهستانی بنام لبنان آورده شد. مردم آشور آنها را تا بابل آوردند و مردمی از اهالی کاریه و ایونیه آن را از بابل به شوش آوردند. الوار درخت یاکا از قـندهار و کرمان آورده شد. زر از سارد و بلخ آمد و در اینجا بکار رفت. لاجورد گرانبها و عقیق شنگرف از سرزمین سـغد و سنگ گرانبهای فیروزه از خراسان فراهم شد. نقره و آبنوس از مصر آمد. زیورهای دیوارها از ایـونـیه است. عـاج از حـبشه، هند و آراخوزیه آورده شد. سنگ ستون‌ها از ناحیه‌ای بنام آبیرادو در عیـلام بود. سنگ‌بران و پیکرتراشان سـاردی و ایـونی بودند. آنان که زرگری کردند، مادی و مصری بودند.

درودگران ساردی و مصری بودند. آنان که آجر پخته ساختند، بابلی بودند. آنان که دیوارها آراستند، مادی و مصری بودند. داریوش شاه گوید: فرمان دادم تا کاری بزرگ در شوش انجام شود و این کار به خواست من انجام شد. اهورامزدا مرا و ویشتاسپ پدر مرا و سرزمین مرا بپاید».

خشیارشا، دروازه همه ملت‌ها، X pa

از خشیارشا سنگ‌نبشته‌های بیشتری در تخت‌جمشید دیده می‌شود. مهم‌ترین این نبشته‌ها بر بخش علیایی جناح داخلی درگاه‌های شرقی و غربی دروازه ملت‌ها نویسانده شده است و ترجمه‌های عیلامی و بابلی آن نیز در دو سوی نبشته فارسی باستان افزوده شده است. به موجب این کتیبه بوده است که ما از نام واقعی تخت‌جمشید مطلع شدیم. خشیارشا در این کتیبه از تخت جمشد بنام «پارسَه» یاد کرده است (← تخت‌جمشید چه بوده است؟).

«خدای بزرگ است اهورا مزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که خشیارشا را شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی که مردم بسیار دارند، شاه این کشور بزرگ، دور و گسترده، پسر داریوش شاه، یک هخامنشی. گوید خشیارشا شاه: به اراده اهورامزدا این دروازه همه ملت‌ها را من ساختم. بسیار ساختمان‌های زیبای دیگری که من برای پارسه ساختم و پدرم ساخت. هر بنایی که زیبا است ما به یاری اهورامزدا ساختیم. گوید خشیارشا شاه: مرا اهورامزدا پایدار دارد و کشورم را. هر آنچه پدرم ساخته آن را اهورامزدا بپاید». (نگاره صص ۱۵ و ۷۳)

خشیارشا، کاخ آپادانا، X pb

این سنگ‌نبشته دو بار در جبهه شمالی و شرقی کاخ آپادانا نویسانده شده است:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را داد، که آن آسمان را داد، که مردم را داد، که شادی داد مردم را، که خشیارشا را شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی با مردم گوناگون، شاه در این زمین بزرگ و فراخ، پسر داریوش شاه، هخامنشی. گوید خشیارشا، شاه بزرگ: آنچه من در اینجا ساخته‌ام و آنچه دورتر ساخته‌ام، همه را به پشتیبانی اهورامزدا کردم. مرا اهورامزدا بپاید با دیگر ایزدان و کشور مرا و هر آنچه من ساخته‌ام».

خشیارشا، کاخ تچر، X pc

در این نبشته که بر نمای جبهه جنوبی کاخ تچر و نیز بر ایوان این کاخ نوشته شده است، از کاخ تچر بنام هدیش نام برده شده است:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی برای مردم آفرید. که خشیارشا را شاه کرد، یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای دارای همه گونه مردم. شاه در این زمین بزرگ، دور و پهناور. پسر داریوش شاه، هخامنشی. خشیارشا، شاه بزرگ گوید: به خواست اهورامزدا این هدیش را داریوش شاه، که پدر من بود، ساخت. باشد که اهورامزدا با دیگر ایزدان مرا و آنچه را که ساخته‌ام و آنچه را که پدرم داریوش شاه ساخته است، بپایند».

خشیارشا، کاخ تچر، X pk

این نبشته نیز بر چین جامه سنگ‌نگاره‌های کاخ بوده است که بر اثر ضربه نابود شده است:

«خشیارشا، پسر داریوش شاه، یک هخامنشی».

خشیارشا، کاخ هدیش، X pd

این سنگ‌نبشته سه بار در کاخ هدیش تکرار شده است. یکبار بر نمای پلکان غربی، یکبار بر نمای پلکان شرقی و بار دیگر بر جناح داخلی ایوان این کاخ:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که شادی برای مردم آفرید، که خشیارشا را شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی که ملل گوناگون دارند. شاه در این زمین بزرگ، دور و گسترده، پسر داریوش شاه، هخامنشی. گوید خشیارشا، شاه بزرگ: به خواست اهورامزدا این هدیش را من ساختم، باشد که اهورامزدا با ایزدان دیگر مرا و کشور مرا و هرچه من ساخته‌ام را بپاید».

خشیارشا، کاخ هدیش، X pe

در اینجا نیز همچون نبشته نابود شده کاخ تچر، قطعه کوتاهی بر چین جامه سنگ‌نگاره‌های درگاه ورودی کاخ هدیش دیده می‌شود:

«خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، پسر داریوش شاه، هخامنشی».

خشیارشا، لوح سنگی، X pf

این لوح سنگی اکنون در موزه تخت‌جمشید نگهداری می‌شود:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی برای مردم آفرید، که خشیارشا را شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی که مردم گوناگون دارند، شاه این سرزمین دور و پهناور، پسر داریوش شاه هخامنشی. گوید خشیارشا شاه: پدر من داریوش، پدر داریوش ویشتاسپ، پدر ویشتاسپ اَرشام بود. هم ویشتاسپ و هم آرشام هردو زنده بودند آنگاه که اهورامزدا را اراده بر آن شد که پدر من داریوش را بر این جهان فرمانروایی دهد. آنگاه که داریوش، شاه شد، بناهای بسیار شکوهمند ساخت. گوید خشیارشا شاه: داریوش شاه را پسران دیگر هم بود، اما اراده اهورامزدا چنان بود که داریوش پدر من، مرا جانشین خود کرد. آنگاه که پدر من داریوش از جهان برفت، بخواست اهورامزدا من بجای پدرم شاه شدم و بر تخت نشستم. هنگامی که شاه شدم، بسیار بناهای با شکوه ساختم. آنچه را که به فرمان پدرم ساخته شده بود، من نگهداری کردم و بناهای دیگر بر آن افزودم. آنچه را که من افزودم و آنچه را که پدر من ساخته است، همه را اهورامزدا بپاید».

خشیارشا، کاخ آپادانا، X pg

بر دیوار کاخ آپادانا مجموعه‌ای از آجرکاشی‌های رنگین بوده است که بر روی آنها نبشته‌ای از خشیارشا نوشته شده است. این آجرکاشی‌ها اکنون در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود:

«گوید خشیارشا، شاه بزرگ: به خواست اهورامزدا، بسی بناهای زیبا به فرمان پدرم داریوش ساخته شد. به خواست اهورامزدا من بر آن بناها افزودم و آنها را بیشتر کردم. اهورامزدا و دیگر ایزدان مرا و شهریاری مرا پایدار سازند».

خشیارشا، لوح سنگی، X ph

لوحه‌های سنگی دیگری از خشیارشا در تخت‌جمشید پیدا شده است که بنام «کتیبه دیوان» معروف است و نکات جالب توجهی در آن نوشته است:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی برای مردم آفرید، که خشیارشا را شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی که دارای مردمان گوناگون است. شاه در این سرزمین بزرگ و پهناور، پسر داریوش شاه، هخامنشی، پارسی پسر پارسی، آریایی از نژاد آریایی. خشیارشا شاه گوید: اینست کشورهایی بجز پارس که بخواست اهورامزدا من شاه آنها هستم. من بر آنها فرمانروایی دارم، پیش من خراج می‌آورند، آنچه از سوی من به آنها فرمان داده می‌شود، آنرا انجام می‌دهند. قانون من آنجاها روا است: ماد، عیلام، رخج، ارمنستان، زرنگ، پارت، هرات (آریا)، بلخ، سغد، خوارزم، بابل، آشور، سته‌گوش، سارد، مصر، یونانی‌های آن سوی دریاها، مکا، عربستان، گندار، هند، کاپادوکیه، داهه، سکاهای هوم‌خوار، سکاهای تیزخود، اسکودرا، پونتیا، لیبی، کاری، حبشه. خشیارشا شاه گوید: هنگامی که من شاه شدم در میان این کشورها نافرمانانی بودند. پس اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست او من آن کشور را درهم نوردیدم و بجای خود نشاندم. در بین کشورها پیش از من جاهایی بود که دیوان را می‌پرستیدند. پس من به فرمان اهورامزدا آن پرستش‌خانه دیوان را برافکندم و فرمان دادم دیوان را پرستش نکنند. هر جا پیش از من دیوان را پرستش می‌کردند، در آنجا من اهورامزدا و ارت را با فروتنی ستایش کردم و آنچه نادرست بود، درست کردم. این کارها که از من سرزد همه به خواست اهورامزدا بود. او مرا یاری کرد تا این کارها را بکنم. تو که در پسین روزگاران می آیی، اگر اندیشه کنی که در زندگی شاد و در مرگ خجسته باشی، به آن دستورهایی که اهورامزدا فرموده است، ارج گذار. اهورامزدا و ارت را با فروتنی ستایش کن. مردی که آن دستوری را که اهورامزدا فرموده ارج گذارد و اهورامزدا و ارت را ستایش کند، در زندگی شاد و پس از مرگ خجسته خواهد بود. خشیارشا شاه گوید: اهورامزدا مرا از هر بدی نگاه دارد، همچنین خاندان مرا و این کشور را. این را من از اهورامزدا درخواست می کنم. اهورامزدا همه اینها را به من ببخشد».

خشیارشا، لوح سنگی، X pi

نوشته‌های این لوح شبیه به سنگ‌نبشته‌ای است که داریوش بزرگ بر نمای بیرونی آرامگاه خود در نقش‌رستم نویسانده است:

«خدای بزرگ است اهورامزدا که این جهان شگفت آفرینش را آفرید، که برای مردم شادی آفرید، که خرد و توانایی را بر خشیارشا شاه بخشید. خشیارشا شاه گوید: به خواست اهورامزدا من چنانم که راستی را دوست می‌دارم و از دروغ بیزارم. من نمی‌خواهم که توانا بر ناتوان ستم کند و هم نخواهم به توانا از ناتوان آسیب رسد. آنچه راست است آنرا می‌پسندم. خواست خدا در زمین آشوب نیست، بلکه صلح، نعمت و حکومت خوب است. من دوست دروغ‌گویان نیستم. در دل تخم کینه نمی‌کارم. هر آنچه مرا به خشم آورد از خود دور می‌دارم. با نیروی خرد بر خشم خود سخت چیره‌ام. هرکه همکاری و همراهی پیشه کند، در خور کوشش او را پاداش می‌دهم. آنکه گزند رساند و ستم کند به اندازه گوشمالش می‌دهم. نمی‌خواهم کسی زیان برساند و کیفر نبیند. آنچه کسی بر ضد کسی دیگر گوید مرا قانع نتواند کرد مگر آنکه بنا به قانون نیک گواه درست آورد و داوری بیند. از آنچه کسی فراخور توانایی خویش انجام دهد و بجا آورد، شادمان و خرسند می‌شوم و خوشنودیم را کرانه‌ای نیست. چنین است هوش و اراده من. نپندار که زمزمه‌های پنهانی و درگوشی بهترین سخن است، بیشتر به آنی گوش فرادار که بی‌پرده می‌شنوی. تو بهترین کار را از توانمندان ندان و بیشتر به چیزی بنگر که از ناتوانان سر می‌زند. آنگاه که تو از آنچه بر دست من رفته، چه در زادگاهم و در چه در آوردگاه ببینی و بشنوی، بدان که اینست توانایی من، که برتر و تیزتر از نیروی پندار است. این است کاردانی من: تا جایی که توش و توان دارم، در جنگجویی هماوردی خوبم. چون در آوردگاه باشم کسی را که از دور می‌بینم به نیروی ادراک و خرد می‌دانم که بدخواه است تا که دژ اندیش نیست. به نیروی ادراک و اراده خویش همواره نخستین کسی هستم که تصمیم می‌گیرد کار شایسته را. چون دشمن را ببینم و چون دوستداری را. مردی هستم ورزیده، هم به دست و هم به پا. به هنگام سوارکاری، سوارکاری خوبم. در تیر‌افکنی تیراندازی چیره دست، چه بر اسب باشم و چه با پای پیاده. در نیزه‌وری، نیزه‌وری نیکم، خواه از روی اسب، و خواه از روی خاک. اینها هنرهایی است که اهورامزدا مرا بخشیده است و توانایی به کار بردن آن را داشتم. آنچه بر دستم رفته است به یاری یزدان همه را با هنرهای خویش که ارزانی اهورامزدا بوده است به انجام رسانده‌ام. اهورامزدا مرا و کارهای مرا بپاید».

اردشیر یکم، کاخ «هـ»، A1 pa

تنها نبشته‌ای که از اردشیر یکم در تخت‌جمشید بدست آمده، همین کتیبه است که بر جناح شمالی کاخ «هـ» قرار دارد. تیلیا باستان‌شناس و مرمتگر ایتالیایی ثابت کرده است که این کتیبه و تمام ملحقات آن در واقع در جبهه جنوبی کاخ «ج» قرار داشته‌اند و در اینجا به جای این، مجموعه پلکان و سنگ‌نگاره‌های زیبایی وجود داشته که امروزه نابود شده است و قطعات پراکنده‌ای از آن در محل به چشم می‌خورد:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که برای مردم شادی آفرید، که اردشیر را شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من اردشیر، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای دارای ملل بسیار، شاه در این زمین بزرگ، دور و گسترده. پسر خشیارشا شاه، نوه داریوش، هخامنشی. اردشیر، شاه بزرگ گوید: به خواست اهورامزدا این کاخ را خشیارشا شاه که پدر من بود بنیان گذارد. پس از آن من بنا را به پایان بردم. اهورامزدا مرا و شهریاری مرا و آنچه به وسیله من انجام شده را بپاید».

اردشیر سوم، کاخ تچر و کاخ «هـ»، A3 pa-d

از اردشیر سوم نیز تنها یک کتیبه که چهار بار تکرار شده‌اند در تخت‌جمشید دیده شده است. سه تا از آنها بر جبهه شمالی کاخ «هـ» و دیگری که بسیار سالم و خوش‌خط باقی مانده است در جبهه غربی کاخ تچر قرار دارد:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که برای مردم خوشبختی آفرید، که مرا اردشیر شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. گوید اردشیر، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه این سرزمین: من اردشیر شاه، پسر اردشیر شاه، اردشیر پسر داریوش شاه، داریوش پسر اردشیر شاه، اردشیر پسر خشیارشا شاه، خشیارشا پسر داریوش شاه، داریوش پسر ویشتاسپ، ویشتاسپ پسر اَرشام، هخامنشی. گوید اردشیر شاه: این پلکان سنگی را من ساختم. گوید اردشیر شاه: بادا که اهورامزدا و خدای مهر مرا و کشور مرا و آنچه انجام داده‌ام را بپایند».

از دیگر شاهان هخامنشی یعنی داریوش دوم، اردشیر دوم و داریوش سوم هیچ نبشته‌ای در تخت‌جمشید پیدا نشده است.

بخش پنجم

جامعه هخامنشی

برابری و آزادی

در تخت‌جمشید همه مردم برابرند. هیچگاه کسی را در حال خضوع و خشوع و کرنش و تسلیم نمی‌بینیم. هیچکس لگدمال نشده است. هیچکس فروتر از دیگران نمایانده نشده است. در میان پیاده‌ها هیچکس را سواره بر اسب نمی‌بینیم. هیچ چهره‌ای خشمگین و غضب‌آلود نیست. چهره‌ها همه آرام، موقر و با تبسمی ملایم هستند. در بسیاری جای‌ها دستان یکدیگر را به گرمی و با مهربانی در دست گرفته‌اند و یا دست خود را بر پشت دیگری گذارده اند و یا گلی زیبا را به هم تعارف می‌کنند. مردمان ملل گوناگون با پوشاک اختصاصی خود و آرایش سر و صورت خاص خود، در اینجا حاضر شده‌اند. هرگز آنان در لباس‌های پارسیان در نیامده‌اند. خط و زبان و فرهنگ آنان محترم بوده است. به پاس حضور آنان در هیچ کجا کسی را در حال انجام مراسم مذهبی خاصی نشان نداده‌اند تا مبادا مردم تصور کنند کسی قصد تبلیغ دین خاصی را در سر دارد. آنان را از قهر و غضب هیچ خدایی نترسانده‌اند.

ایرانیان عصر هخامنشی تصور نمی‌کردند که اندیشه‌ها و آرمان‌ها و اعتقاداتشان برتر و درست‌تر از دیگر ادیان است و به این لحاظ تلاش نمی‌کردند تا خود و اندیشه‌های خود را بر دیگران تبلیغ و تحمیل سازند. بلکه آنان به دنبال اتحاد و پیوند و همبستگی با تمام ملل جهان بودند. به دنبال جامعه‌ای صلح‌آمیز و دوستانه که از همه گونه ملل و اقوام و ادیان و تفکرها تشکیل شده باشد. جامعۀ آرمانی جهانی.

امور روزمره بر اساس لوحه‌های گلی

متأسفانه منابع و مآخذ ما برای بررسی زندگی روزمره و هنرهای مردمی آن روزگاران بسیار معدود و محدود است. این کمبود باعث شده تا سفرنامه‌ها و تواریخ مورخینی همچون هرودوت، سرچشمه اصلی نویسندگان شود.

استفاده از این منابع در حالیکه پاسخ‌هایی تا اندازه‌ای مفید برای پرسش‌های فراوان یافته است، اما در کنار آن، دستیابی به بسیاری از واقعیت‌ها را پیچیده‌تر ساخته است.

وضعیت امروزی ما از لحاظ داشتن منابع معتبرتر یک تفاوت عمده کرده است و آن کشف سی هزار لوحه گلی در تخت‌جمشید است. این لوحه‌ها که هرکدام تقریباً به اندازه یک کف دست هستند، به دفعات در دهۀ ۱۳۱۰ خورشیدی در نتیجه کاوش‌های کاخ‌های خزانه و صدستون کشف شدند. اینها نبشته‌هایی بودند که از ۲۵۰۰ سال پیش و از زمان داریوش بزرگ و بدون هیچ تغییری فرادست می‌آمد و در نتیجه هیچ مورخ و سیاستمداری نتوانسته بود مثل همیشه متن تاریخی آن را تحریف کند. آتش‌سوزی، علیرغم اینکه باعث سوختن و از بین رفتن همه چیز شده بود، اما موجب شده بود تا این گل‌های خام در آن حرارت داغ پخته شوند و تا به امروز از بین نروند.

تقریباً تمام این لوحه‌ها به خط و زبان عیلامی نوشته شده‌اند و همگی اسناد حسابداری و اداری و امور داخلی تخت‌جمشید است. قرائت این لوحه‌ها به تعدادی از پرسش‌های ما پاسخ داده است.

به موجب این لوحه‌ها، ما امروزه دانسته‌ایم که کارکنان تخت‌جمشید را بردگان تشکیل نمی‌دادند، بلکه مردان و زنان آزاده‌ای بودند که بطور یکسان و برابر و به اندازه کاری که انجام می‌دادند، دستمزد می‌گرفتند. به آنان نه تنها دستمزد و حقوقی شایسته، بلکه در مواقع خاصی پاداش و هدیه و کمک هزینه جنسی نیز پرداخت می‌شده است. آنان می‌توانستند به هنگام ازدواج، در هنگام تولد نوزادی تازه رسیده، در جشن‌ها و در بیماری‌ها از این پاداش‌ها برخوردار شوند. زنان در تخت‌جمشید نه تنها کار می‌کردند بلکه پا به پای مردان حتی در کارهای تخصصی و عالی شرکت داده می‌شدند. در اغلب مواقع زن و شوهر با هم در تخت‌جمشید شاغل بوده‌اند و کودکان خود را به مهد کودک آنجا می‌سپرده‌اند.

نظام اداری تخت‌جمشید کاملاً دقیق و منظم بوده است. دستمزدها و پاداش‌ها و کمک هزینه‌ها تماماً در اسناد کافی ثبت شده و از طرف هر دو نفر مهر شده است و آنگاه به دقت طبقه‌بندی و بایگانی شده‌اند و رونوشتی از این اسناد بنا به اقتضا برای ناحیه‌ها و شهرهای دیگر ارسال می‌شده است. هیچکس از این رویه مستثنا نبوده است و حتی مخارج بزرگان و وابستگان دربار و حتی شخص شاه به دقت کنترل و حسابرسی می‌شده است.

به موجب همین لوحه‌ها معلوم شده است که علاوه بر گِل از چرم و اوراق دیگر نیز برای نوشتن استفاده می‌شده است که امروزه هیچ نمونه‌ای از آن بدست نیامده است.

لوحه‌ها به ما پاسخ می‌دهد که پیروان همه ادیان نه تنها در امور داخلی آزاد بودند، بلکه برای مراسم خاص خود مقرری و کمک هزینه دریافت می‌داشته‌اند.

اشخاصی که به سفر اعزام می‌شدند، گذرنامۀ ویژه‌ای به همراه داشتند که به موجب آن در شهرهای بین راه غذا و مایحتاجشان تأمین می‌شده است. این مسافر، فوق‌العاده دوری از مرکز نیز دریافت می‌کرده است. در تخت‌جمشید به کسانی که کاری دشوار و تخصصی بر عهده داشته‌اند، اضافه دستمزدی با پول نقره و با اجناسی مانند جو، گوسفند، خرما، شراب و میوه پرداخت می‌شده است.

عدالت، قانون و صلح

نظام اجتماعی هخامنشیان از بعضی جهات همچون جامعه‌ای آرمانی بوده است که امروز نظریه‌پردازان در جستجوی چگونگی ایجاد آنند. این نظام بر بنیاد همکاری و همفکری و همبستگی تمام مردمان ایرانی و حتی تمام مردمان جهان بوده است. سنگ‌نگاره «اورنگ‌داران» نمادی از همین واقعیت است. و نیز دیدیم که در ساخت تخت‌جمشید مردمانی از نیل تا سند و از حبشه تا سغد شرکت داشته‌اند.

در این اجتماع ایرانی همه تلاش‌ها برای ایجاد جامعه‌ای مبتنی بر عدالت و راستگویی و حمایت از ناتوانان و درماندگان بوده است. ما اینها را در کتیبه‌ای که دائماً در معرض توجه عمومی و خواندن بوده است، می‌بینیم:

«من نمی‌خواهم که توانا بر ناتوان ستم کند و هم نخواهم که به توانا از ناتوان آسیب رسد». توجه و علاقه و اعتقاد آنان به راستی بیش از هر چیز دیگر بوده است: «بخواست اهورامزدا من چنانم که راستی را دوست می دارم و از دروغ بیزارم، آنچه راست است، آنرا می‌پسندم، من دوست دروغگویان نیستم». در نظام اجتماعی هخامنشی همه باید کار کنند و نباید کسی از بیکاری خود دستمزدی داشته باشد. توانا به اندازۀ توانایی‌اش و ناتوان به هر اندازه که می‌تواند: «از آنچه کسی فراخور توانایی خویش انجام دهد و بجا آورد، شادمان و خرسند می‌شوم و خوشنودیم را کرانه ای نیست. تو بهترین کارها را از توانمندان ندان و بیشتر به کار ناتوانان نگاه کن». آنان از جنگ و از خشم دوری می‌جویند: «خواست خدا در زمین جنگ نیست، بلکه صلح، نعمت و حکومت خوب است. من در دل خود تخم کین نمی‌کارم. هرآنچه مرا به خشم آورد از خود دور می‌سازم. با نیروی خرد بر خشم خود سخت چیره‌ام». اما از دیگر سو، راه متجاوزان و بدکاران و دروغ‌گویان را باز نمی‌گذارند و با آنان مطابق قانون رفتار می‌کنند: «آنکه گزند رساند و ستم کند به اندازه گوشمالش می‌دهم. نمی‌خواهم کسی زیان برساند و کیفر نبیند. آنچه کسی بر ضد کس دیگر بگوید، مرا قانع نمی‌کند مگر آنکه مطابق قانون نیک، گواه درست آورد و داوری شود».

آنان از گفتگوها و مجالس سری و محرمانه دوری می‌گزیدند چراکه جامعه ایرانی خانواده‌ای بزرگ بود که هیچ چیز نمی‌بایست از دیگران پنهان می‌شد: «تو نپندار که گفتگوهای محرمانه و درگوشی بهترین سخن است، بیشتر به آنهایی گوش فرا دار که بی‌پرده می‌شنوی» (← لوح سنگی X pi).

بهترین نیایش‌ها و دعاها که بسیار در کتیبه‌ها دیده می‌شود، تقاضای شادی است: «خدای بزرگی که برای مردم شادی آفرید»، «اهورامزدا شادی بیکران بر این کشور ارزانی دارد». در نبشته‌های بدست آمده باز هم شواهدی راجع به صلح، دوری از جنگ، حمایت از ناتوانان، آبادانی شهرها و اجرای قانون در دست است: «کشورها جنگ می‌کردند و یکی دیگری را می‌کشت، من به خواست اهورامزدا آنان را آشتی دادم تا دیگر همدیگر را نکشند. هر کس بر جای خویش است، چون از قانون من می‌هراسند. در قانون من زورمند ناتوان را نمی‌زند و لگدمال نمی‌کند». از دیگر نیایش‌ها و خواست‌های مرد هخامنشی از خدا این بوده است:

«اهورامزدا این کشور را بپاید از دشمن، از خشکسالی و از دروغ. به این کشور نیاید نه دشمن، نه خشکسالی، نه دروغ. این را من از اهورامزدا خواهانم. این را به من ببخشد».

زن هخامنشی

پیش از کشف لوحه‌های گلی تصور می‌شد که زنان هخامنشی اشخاص کم‌مرتبه ای بوده‌اند که صرفاً وظایف زنانه را به عهده داشته‌اند. این فکر علاوه بر اظهارات برخی مورخان، از آنجا ناشی می‌شد که در تخت‌جمشید بجز نقش زنانه مبهمی در محور چرخ گردونه‌ها، سنگ‌نگاره‌ای از زن وجود ندارد.

اما ما با نگاره زن هخامنشی بیگانه نیستیم و از جمله مجسمه کوچکی از او سراغ داریم. این مجسمه سردیس کوچکی است که لعابی آبی رنگ و لاجوردین دارد و چشمهایش از آلیاژی شیشه‌ای درست شده است. این سردیس تنها نزدیک به ۷ سانتی‌متر بلندی دارد و در داخل اتاق‌هایی که در شرق تالار صدستون قرار دارند، پیدا شده است. این سردیس به احتمال از ابتدا بدون تندیس بوده و تنها سر آن ساخته شده است. محل نگهداری فعلی این مجسمه در موزه ایران باستان است.

برای این مجسمه نام‌ها و القاب متعددی ذکر شده است: امیر جوان، شاهزاده، پادشاه و گاهی حتی به نام خشیارشا نامیده شده است. یعنی تصور می‌شده که این سر یک مرد است و این اشتباه از آنجایی ناشی شده است که آنان می‌پنداشتند سیمای او به اندازه کافی زنانه نیست.

اما به گمان ما این سیمایی از یک بانوی هخامنشی است. چراکه در تخت‌جمشید هرگز مردان را با ریش و سبیل تراشیده نشان نداده‌اند و اصولاً در هیچیک از آثار هخامنشی(جز خواجه‌سرایی در کاخ تچر) با مرد ریش تراشیده آشنا نیستیم. از دیگر سو نمی‌توان این مجسمه را غیر هخامنشی به شمار آورد چرا که تمام ملاحظات سبک‌شناسی اعم از طرز ساخت، جعد موها، حالت چشم و ابرو و شکل خاص کلاه و کنگره‌های آن، سبک ناب هخامنشی را به اثبات می‌رساند.

این کلاه بر سر هیچ مردی دیده نشده است. اما دلیلی در دست داریم که نشان از استفاده از این کلاه توسط زنان دارد و آنان نقش زنان بر دست‌بافته هخامنشی معروفی است که از پازیریک بدست آمده است. در اینجا ما نقش کاملاً واضح چهار زن را می‌بینیم که همگی کلاه هایی مانند کلاه همین مجسمه بر سر دارند.

دیگر آنکه طرز آرایش و بلندی موها و قوس بزرگ آن هیچکدام مردانه نیست. اما در عین حال ویژگی‌های دیگر او کاملاً زنانه‌اند: چشم‌های بادامی و مورب، ابروهای بلند و کمانی که با چشم فاصله بیشتری نسبت به دیگر سنگ‌نگاره‌ها دارند، دهان کوچک، بینی جمع‌وجور، چانه ریزنقش و صورت نسبتاً فربه؛ همگی نشانه‌هایی زنانه‌اند. بدین لحاظ این مجسمه، صورتی از یک بانوی ایرانی و هخامنشی است. بانویی متشخص و بسیار باوقار و آزرمگین. او می‌تواند نمونه‌ای از زن ایرانی در عصر هخامنشی باشد و ما قصد نداریم به هیچ روی و بدون دلیل، نام شخص خاصی را بر او بگذاریم.

از زن هخامنشی چند نمونه سنگ‌نگاره، نگاره بر مُهر و منسوجات دیده شده است.

کشف و قرائت لوحه‌های گلی تخت‌جمشید پرده از بسیاری رازها و پرسش‌ها درباره مقام و موقعیت زن ایرانی در دوران هخامنشی برداشت.

زن هخامنشی در تمام امور، همچون مردان کار و فعالیت می‌کرده است و حقوقی همانند مردان و برابر با مردان دریافت می‌کرده است. او حتی در هنگام زایمان و پس از آن از مرخصی با حقوق و نیز هدایایی که بعضاً از اجناس مختلف تشکیل می‌شد، بهره می‌برد. زن ایرانی حتی در کارهای تخصصی و هنری همچون تراشیدن و پرداخت سنگ‌نگاره‌ها توانایی خود را نشان می‌داده است. آنان می‌توانستند در هنگام کار در تخت‌جمشید، کودکان خود را به مهد کودک بسپارند.

لوحه‌های گلی به ما نشان می‌دهد که در بعضی مواقع مردان در خدمت زنان انجام وظیفه می‌کرده‌اند و ریاست کارها با زنان بوده است. لوح‌ها همچنین زنانی را معرفی می‌کند که املاک وسیع و کارگاه‌های بزرگی داشته‌اند که تعداد بسیاری کارگر و کارمندهای ساده و متخصص برای آنان کار می‌کرده‌اند. این زنان شخصاً به همه کارها نظارت و رسیدگی می‌کردند و اسناد و حساب‌ها را مورد کنترل قرار می‌دادند. مهر آنان به دفعات و به تعداد زیاد بر پای لوحه‌های گلی به چشم می‌خورد. زنان عصر هخامنشی می‌توانستند بدون دخالت شوهران خود در املاک و دارایی‌های خود هرگونه تصرفی که مایل بودند، بنمایند.

بررسی لوحه‌ها نشان می‌دهد که خانواده هخامنشی را تنها یک مرد و یک زن تشکیل می‌دادند و گویا چند همسری (جز در دربار) تداول نداشته است.

بی‌گمان بررسی بیشتر لوحه‌های تخت‌جمشید مقام و منزلت زن ایرانی را بیشتر از آنچه گفته آمد، مشخص خواهد ساخت.

دین در دوره هخامنشی

در زمان هخامنشیان و نیز در تخت‌جمشید، دین نقشی در هیئت حاکمه و دربار نداشته است. چراکه قلمرو آن بسیار وسیع‌تر از آن بود که بتوان دین خاصی را در قلمرو آن دخیل دانست. در مکاتبات رسمی اداری و بخشنامه‌ها و صدور فرمان‌ها اثری از دین دیده نمی‌شود. مجالس رسمی و گردهمایی‌ها به انگیزه‌های دینی بر پای نمی‌شود. در تخت‌جمشید در هیچ کجا و در هیچ سنگ‌نگاره یا سنگ‌نبشته‌ای اثری از دین و اعتقادات مذهبی دیده نمی‌شود.

آیا چنین سکوتی نشانه ‌این است که ایرانیان در زمان هخامنشی و یا لااقل خود هخامنشیان دین نداشته‌اند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که هم ایرانیان و هم هخامنشیان نه تنها دین داشته‌اند، بلکه به گواهی لوحه‌های گلی، پیروان ادیان گوناگونی در ایران و حتی در دربار زندگی می‌کرده‌اند که بعضاً عقایدی متضاد همدیگر داشته‌اند. اما دلیل این سکوت در برابر دین دو چیز است:

نخست اینکه تخت‌جمشید جایگاهی بود که فرستادگان و نمایندگان تمام ملت‌ها و همه اقوام با اعتقادهای گوناگون دینی در آنجا حاضر می‌شدند. پس به احترام آنان در اینجا درباره هیچ دین بخصوصی تبلیغ و تأیید صورت نگرفته است و اصولاً مردمان در تخت‌جمشید برای سگالش و مشورت درباره مسائل و مشکلات مهم سرزمین خود و روابط بین خود در اینجا جمع می‌آمدند و اعتقادهای شخصی خود را به دیگران تحمیل و تبلیغ نمی‌کردند.

دوم اینکه هخامنشیان تا اندازه‌ای بنای حکومت خود را بر تساهل و آزادی مذهبی و اعتقادی گذاشته بودند. با اینکه خود به اهورامزدا و تا حدودی به مهر، ناهید و ارته اعتقاد داشتند، اما پیروان تمام ادیان و پرستندگان هرگونه خدایی را نه تنها احترام بلکه تأیید نیز می‌کردند. به امور داخلی مذهبی آنان دخالت نمی‌کردند و دین مورد اعتقاد خود را برتر و کاملتر از دیگر ادیان نمی‌دانستند و آن را رواج نمی‌دادند. حتی راجع به آن جز در زندگی خصوصی خود سخن نمی‌راندند و دین را حوزه امور شخصی و خصوصی هر کس می‌پنداشتند. اما با این همه آنان مقرری ویژه‌ای را برای انجام مراسم دینی پیروان ادیان مختلف تعیین کرده بودند و از همه آنان حمایت و پشتیبانی می‌کردند. در زمان هخامنشی هیچ جنگی بر اثر انگیزه‌ها و اختلاف‌های دینی در نگرفت و هیچکدام از جنگ‌های آن زمان ریشه دینی و مذهبی نداشته است. این رویه تا پایان دوره اشکانیان نیز ادامه داشته است و تنها در دوره ساسانیان بوده است که دینی رسمی با پشتیبانی حکومت قدرت می‌یابد و دین از حکومت و حکومت از دین تأثیر می‌پذیرد و موجب جنگ‌های دینی و آدم‌کشی بین ایران و روم می‌شود.
امروزه، واژه اهورامزدا به عنوان یک نام به خدای بزرگ اطلاق می‌شود، اما به نظر می‌رسد که این واژه مرکب در نبشته‌های فارسی باستان نام خاص خدا نبوده است؛ بلکه صفتی ترکیبی است که معنای آن «بزرگترین خردمندان» یا به عبارت دیگر «آن کس که بیشتر از همه می‌داند» بوده است. شاید آنان اینطور می‌پنداشتند که اگر نام خاصی بر خدا بگذارند، مقام او را در حد موجودی ساخته انسان پایین می‌آورند.

سوختن تخت‌جمشید

حزن‌انگیزترین بخش کتاب را با گفته‌ای از معلم اسکندر یعنی ارسطو آغاز می‌کنم. آنجا که این معلم اول در کتاب سیاست درباره ایرانیان چنین به شاگردانش تعلیم می داد:

«این حق یونانیان است که بر آنان حکومت کنند. چراکه آنان با برده برابرند و جامعه آنان متشکل از یک غلام نر و یک غلام ماده است».

اسکندر مقدونی ابتدا به دقت و با فرصت کافی که در اختیار داشت، تخت‌جمشید را غارت کرد و آنگاه آن را به آتش کشید. او تحمل دیدن این شاهکار بزرگ فرهنگی ایرانی را نداشت. او می‌پنداشت که تا زمانی که چنین بنای شگفت‌انگیزی بر پای است، روح ایرانی زنده است و تسلط بر آن دشوار. او قادر به سلطه بر آن نبود و خواست تا با به آتش کشیدن مظهر روح ایرانی، آن را از پای درآورد و به آن ضربه زند. ضربه‌ای که برای ما ایرانیان به بهای گرانی تمام شد و آن سوختن تخت‌جمشید و اسارتی بسیار دراز آهنگ و بلند مدت بود.

حتی مورخان یونانی همچون کورتیوس در کتاب تاریخ خود اذعان دارند که: لشکریان اسکندر تخت‌جمشید را ابتدا غارت کردند، پارچه‌های زیبا را تکه‌تکه کردند تا هرکدام پاره‌ای از آنرا بربایند. پیکره‌های سنگین را خرد می‌کردند تا پاره‌ای از آنرا صاحب شوند. صندلی‌های با شکوه را می‌شکستند تا قطعات عاج و سنگ‌های گرانبهای آن را به یغما برند و هرچه را که نمی‌توانستند ببرند، نابود می‌کردند.

آنان آنگاه مشعل‌های خود را به میان ۸۷۳ ستون تخت‌جمشید انداختند و بنایی که ۱۹۰ سال بود که با همکاری و همفکری تمام مردمان ایرانی و جهان آنروز ساخته می‌شد را به آتش کشیدند. آنهمه سقف‌های چوب سدر، آنهمه پیکره‌هایی که جزئیات آن نه با قلم و پتک، بلکه به دقت یک جواهرتراش و با سوزن تراشیده شده بودند، از بلندای بیست متری بر زمین در می‌غلطیدند و خرد می‌شدند.

آنهمه ایوان و تالار و دیوارهای نگارین، آنهمه مردان با چهره‌هایی آکنده از آرامش و وقار، و آنهمه کتیبه‌هایی که در آنها از راستی، از صلح، از عدالت و از شادی گفتگو شده بود، در میان شعله‌های آتش سوخت و رفت.

ـــــــــــــــــــــــ

کتاب‌شناسی گزیده:

اومستد، ا. ت.، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه دکتر محمد مقدم، چاپ سوم، ۱۳۷۲٫
بختورتاش، ن.، حکومتی که برای جهان دستور می‌نوشت، تهران، ۱۳۷۴٫
بدیع، امیرمهدی، یونانیان و بربرها، ترجمه احمد آرام، چاپ دوم، تهران، ۱۳۶۴٫
بریان، پی یر، تاریخ شاهنشاهی هخامنشیان، ترجمه دکتر مهدی سمسار، تهران، ۱۳۷۷٫
بنی احمد، احمد، راهنمای تاریخی شاهنشاهی ایران، تهران، ۱۳۴۵٫
بهار، مهرداد، و نصراله کسرائیان، تخت‌جمشید، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۷۷٫
پوپ، آ.، معماری ایران، ترجمه غلام‌حسین صدری افشار، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۰٫
پیگولوسکایا، ن. و.، تاریخ ایران از دوره باستان تا پایان سده هجدهم، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۴٫
تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، بکوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶٫
تقوی نژاد دیلمی، محمدرضا، معماری، شهرسازی و شهرنشینی ایران در گذر زمان، چاپ دوم، تهران، ۱۳۶۶٫
تیلیا، آ.، تخت‌جمشید و دیگر اماکن باستانی فارس، ترجمه کرامت‌اله افسر، تهران، بی تا.
جاماسب جی دستور منوچهر جی جاماسب، متون پهلوی، گزارش سعید عریان، تهران، ۱۳۷۱٫
جکسن، آ.، سفرنامه جکسن، ترجمه منوچهر احمدی و فریدون بدره ای، چاپ سوم، تهران، ۱۳۶۹٫
داندامایف، م. آ.، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی، ترجمه روحی ارباب، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۳٫
دیاکونوف، میخائیل میخائیلوویچ، تاریخ ایران باستان، تهران، ۱۳۴۶٫
دیولافوا، ژان، ایران، کلده و شوش، ترجمه علی‌محمد فره‌وشی، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۷۱٫
راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، جلد اول، تهران، ۱۳۵۶٫
رضی، هاشم، فارسی باستان، تهران، ۱۳۶۷٫
سامی، علی، پاسارگاد یا قدیمی‌ترین پایتخت کشور ایران، شیراز، ۱۳۳۰٫
سامی، علی، و محمد تقی مصطفوی، تخت‌جمشید، شیراز، ۱۳۳۴٫
سامی، علی، تمدن هخامنشی، شیراز، ۱۳۴۱٫
سامی، علی، گزارش کاوش‌ها و عملیات انجام گرفته در تخت‌جمشید در سال۱۳۳۱ تا سال ۱۳۳۸ در: گزارش‌های باستان‌شناسی، جلد چهارم، تهران،
شاپور شهبازی، ع.، شرح مصور تخت‌جمشید، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۵٫
شارپ، رلف نارمن، فرمان‌های شاهنشاهی هخامنشی، تهران، بی تا.
شارپ، رلف نارمن، نظریاتی درباره نوشته‌های پارسی باستان، تهران، بی تا.
عبدی، کامیار، پایتخت‌های هخامنشی، در: پایتخت‌های ایران، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۷۴٫
غفوراُف، باباجان غفوروویچ، تاجیکان، تاریخ قدیمیترین قدیم و عصر میانه، به خط سیرلیک، دوشنبه، ۱۹۸۳٫
فرای، ریچارد، میراث باستانی ایران، ترجمه مسعود رجب‌نیا، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۷۳٫
فرشاد، مهدی، تاریخ مهندسی در ایران، تهران، ۱۳۶۲٫
فریه، ر.، هنرهای ایران، ترجمه پرویز مرزبان، تهران، ۱۳۷۴٫
فلاندن، اوژن، و پاسکال کوست، سفر در ایران، تهران، ۱۳۵۵٫
کتاب مقدس، ترجمه فارسی، دارالسلطنه لندن، ۱۹۴۷٫
کخ، هاید ماری، از زبان داریوش، ترجمه پرویز رجبی تهران، ۱۳۷۶٫
گابریل، آلفونس، تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران، ترجمه فتحعلی خواجه‌نوری، تهران، ۱۳۴۸٫
گدار، آندره، هنر ایران، ترجمه بهروز حبیبی، چاپ سوم، تهران، ۱۳۷۷٫
گیرشمن، رمان، هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی، ترجمه عیسی بهنام، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۱٫
گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، چاپ دهم، تهران، ۱۳۷۲٫
مشکور، محمد جواد، ایران در عهد باستان، تهران، ۱۳۴۷٫
موله، م.، ایران باستان، ترجمه ژاله آموزگار، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۷۲٫
نصر، سید تقی، ابدیت ایران، جلد یکم، چاپ سوم، تهران، ۱۳۵۵٫
نیبرگ، هـ. س.، دینهای ایران، ترجمه سیف‌الدین نجم آبادی، تهران، ۱۳۵۹٫
واندنبرگ، لویی، باستان‌شناسی ایران باستان، ترجمه عیسی بهنام، تهران، ۱۳۴۵٫
ویدن‌گرن، گئو، دینهای ایران، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران، ۱۳۷۷٫
ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران، ۱۳۷۷٫
هوار، کلمان، ایران و تمدن ایرانی، ترجمه حسن انوشه، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۵٫

Cambridge History of Iran II: The Median and Achaemenian Periods, 1985.
Cameron, G., PersepolisTtreasury Tablets, Chicago, 1948.
Cook, J. M., The Persian Empire, London. 1983.
Curzon, G. N., Persia and the Persian Qustion. London, 1892.
Dandamaev, M., Political History of the Acaemenids, Lieden, 1990.
Dandamaev, M. & Lukonin, V., Economic and Social History of Ancient Iran, Cambridge, 1989.
Hollock, R. T., Persepolis Fortification Tablets, Oriental Institute Publications, Chicago, 1970.
Hertzfeld, E., Iran in the Ancient East, London, 1941.
Kent, R. G., Old Persian, New Haven, 1957.
Krefter, F., Persepolis, Rekonstruktion, Berlin, 1971.
Roaf, M. C., The King and Kingship in Achaemenid Art, Leiden, 1979.
Roaf, M. C., Sculptures and Sculptors at Persepolis, in: Iran, Journal of the british Institute of Persian Studies, Vol. 21, London, 1983.
Schmit, E. F., Persepolis, Chicago, 1953-1970.
Sekunda, N., The Persian Army, 560-330 B. C., London, 1992.
Tilia, Ann Britt, Resturations at Persepolis and other Sites of Fars, Rome, 1972-1978.
Witte, S. S., Veber die bildung der schriftsprache und den ursprungder Keilformingen inschriften Zu Persepolis, Rostock, 1799.

رضا مرادی غیاث آبادی

آرزونامه مشهور داریوش‌شاه در تخت‌جمشید

“به این کشور نیاید، نه سپاه دشمن، نه خشکسالی و نه دروغ”

فراوانی کتیبه‌های بازمانده از داریوش بزرگ (یکم) هخامنشی به تنهایی بیش از مجموع کتیبه‌های دیگر پادشاهان ایران است. همچنین داریوش بزرگ را می‌توان به سبب نگاشتن کتیبه بزرگ و تاریخی بیسْتون، کهن‌ترین تاریخ‌نویسِ شناخته‌شده ایرانی دانست.

در بیرون از محوطه اصلی تخت‌جمشید و بر بدنه سنگیِ جبهه جنوبی آن (جایی که در زمان داریوش قرار بوده در ورودی اصلی تخت‌جمشید باشد)، چهار سنگ‌نبشته در کنار یکدیگر جای دارند که همگی به فرمان او نگاشته شده‌اند.

نخستین سنگ‌نبشته از سمت چپ (DPd) به خط و زبان فارسی باستان، دومین سنگ‌نبشته (DPe) نیز به خط و زبان فارسی باستان، سومین سنگ‌نبشته (DPf) به خط و زبان عیلامی و چهارمین سنگ‌نبشته (DPg) به خط و زبان اَکَدی (بابلی نو) هستند. هر چهار سنگ‌نبشته، چهار متن مستقل و متفاوت هستند و هیچکدام ترجمه دیگری نیست.

کتیبه داریوش بزرگ هخامنشی در تخت جمشیدبخشی از سنگ‌نبشته داریوش بزرگ بر جبهه جنوبی تخت‌جمشید (DPe)

عکس از ر. م. غیاث‌آبادی، ۱۳۷۶

سنگ‌نبشته چهارم داریوش بزرگ در تخت‌جمشید (DPd) که از سمت چپ، نخستین کتیبه از کتیبه‌های چهارگانه یادشده در بالا است، در ۲۴ سطر نگاشته شده و در وضعیت سالم و فرسوده‌نشده‌ای تا به امروز بازمانده است.

این سنگ‌نبشته دربردارنده یکی از مشهورترین سخنان داریوش بزرگ و درخواست و دعای او به پیشگاه اهورامزدا و دیگر خدایان است. آرزو و دعای داریوش در بند سوم و سطرهای پانزدهم تا بیستم آن کتیبه آمده است. در اینجا متن اصلی این آرزونامهٔ بیست و یک کلمه‌ای همراه با آوانوشت، ترجمه و توضیحات آورده می‌شود.

متن اصلی:

کتیبه داریوش بزرگ در تخت جمشیدمتن اصلی و کامل آرزونامه داریوش بزرگ در سنگ‌نبشته چهارم او در تخت‌جمشید (DPd)

بازنویسی از ر. م. غیاث‌آبادی

آوانوشت:

(۱) ایـمـام (۲) دَهـیـائـوم (۳) اَهـورَ‌مَـزداهْ (۴) پـاتـووْ (۵) هَـچـا (۶) هَـئـیـنـایـا (۷) هَـچـا (۸) دوُشْ-یـارا (۹) هَـچـا (۱۰) دْرَئـوگَـه (۱۱) اَبـیْ (۱۲) ایـمـام (۱۳) دَهـیـائـوم (۱۴) مـا (۱۵) آجَـمـی‌یـا (۱۶) مـا (۱۷) هَـئـیـنـا (۱۸) مـا (۱۹) دوُشْ-یـارَم (۲۰) مـا (۲۱) دْرَئـوگَـه.

ترجمه واژه به واژه:

(۱) این (۲) کشور/ سرزمین (۳) اهورامزدا (۴) بپاید/ بپایند (۵) از (۶) سپاه مهاجم/ دشمن (۷) از (۸) بد سال (۹) از (۱۰) دروغ (۱۱) به (۱۲) این (۱۳) کشور/ سرزمین (۱۴) نه (۱۵) بیاید (۱۶) نه (۱۷) سپاه (۱۸) نه (۱۹) بدسالی (۲۰) نه (۲۱) دروغ.

ترجمه مضمون:

اهورامزدا این کشور را بپاید از سپاه دشمن، از خشکسالی و از دروغ. به این کشور نیاید، نه سپاه دشمن، نه خشکسالی و نه دروغ.

توضیحات:

- در آغاز و پایان بند سوم این کتیبه که در بردارنده عبارت‌های بالا است، بجز اشاره و یادکرد از اهورامزدا، از «بَـگَـئـیـبـیـش» به معنای «بغان/ خدایان» نیز یاد کرده شده و این آرزو از آنان نیز درخواست شده است. داریوش در این بند، خدایان دیگر و نظام چندخدایی را بدون اینکه از آنان نام ببرد به رسمیت شناخته است. این سنت را برخی پادشاهان متأخرتر هخامنشی با یادکرد از نام آن خدایان ادامه دادند. اردشیر دوم در کتیبه‌های متعددی و از جمله در کتیبه پیداشده در همدان (A2Ha) از دو بغ یا خدای «اَنَـهـیـتـا» (آناهید/ آناهیتا) و «مـیـتـرَه» (میترا/ مهر) یاد می‌کند و اردشیر سوم در چهار سنگ‌نبشته خود در تخت‌جمشید (A3Pa,b,c,d) درخواست و دعای خود را بجز اهورامزدا، تقدیم به خدا «مـیـثـرَه» (میترا/ مهر) نیز می‌کند. (تفاوت در نگارش‌های دوگانهٔ «میتره» و «میثره» بخاطر وجود همین تفاوت در اصل کتیبه‌ها است).

- معنای اصطلاحی دقیقِ واژه فارسی باستان «دهیائوم» که با واژه اوستایی «دَهْـیـو» هم‌ریشه است، به درستی دانسته نیست. ممکن است «دهیائوم» معنای اصطلاحی سیاسی و برابر با «کشور» داشته باشد و یا معنایی اقلیمی و برابر با «سرزمین» یا «ناحیه». واژه فارسی «دِه» با معنای نوین خود، بازماندی از همین واژه کهن است.

- آوانوشت «اَهـورَ‌مَـزداهْ» (به عنوان نام خاص خدای بزرگ ایرانیان و نه الزاماً زرتشتیان) بر اساس پیشنهاد والتر هینتس (Walther Hinz) در Neue Wege im Altpersischen, Wisbaden, 1973 انتخاب شده است. قرائت متداول و متکی به رونالد کنت (R. G. Kent) عبارت است از: «ائـورَمَـزداهْ». نگارنده گمان‌ می‌برد که با توجه به ساختار ترکیبی این نام، آوانوشت « اَهـورَ‌ه‌مَـزداهْ» قابل بررسی باشد.

- واژه «دوُشْیـارا» که عامداً و بخاطر تکیه بر دو بخش جدایی‌ناپذیرش، آنرا به شکل «دوُشْ-یـارا» نوشتم؛ از دو پاره «دوش» به معنای «بد» (قیاس شود با همین واژه و همین معنا در زبان اوستایی و نیز تا حدودی در زبان فارسی همچون «دُشمن») و «یار» به معنای «سال» (قیاس شود با واژه‌های «یار/ یِـر» و ساخت‌های دیگر آن با همین معنا در بسیاری از زبان‌های آریایی و هندواروپاییِ قدیم و جدید) تشکیل شده است. منظور از «بدسالی/ سال بد» در آن زمان (چنانکه در دوران معاصر نیز تا اندازه‌ای متداول است)، ظاهراً سال کم‌باران و خشکسالی بوده است. با گسترش معنای اصطلاحیِ این واژه مرکب، ممکن است بتوان آنرا برابر با «گرسنگی» نیز گرفت.

معنا و کارکرد واژه «دْرَئـوگَـه» (دروغ) در این کتیبه و دیگر کتیبه‌های بازمانده از داریوش بزرگ به درستی دانسته نیست. نمی‌دانیم که آیا داریوش از واژه «درئوگه» برابر اوستایی آن یعنی «دروج» را در نظر دارد که برای تباه‌کنندگان سامان هستی و هرگونه نیروی شر که در تقابل با اهورامزداست بکار می‌رفته؛ یا روحانیان و مغان پرنفوذ و تمامیت‌خواه را در نظر داشته (قابل قیاس با جشن مَغوژتی/ مَگوفونیا یا مغ کشی در شانزدهم ماه بغیادی/ مهرماه)؛ و یا چنانکه از محتوای کتیبه دیگرش در بیستون برمی‌آید، «شورش» و «شورشگران» را در نظر دارد. همچنین دانسته نیست که در این صورت آیا منظور کسانی هستند که فتنه و آشوب در کشور بر پا کنند و یا اینکه جنبش‌های مردمی را نیز چنین می‌نامیده است. در هر صورت، معنای واژه «دْرَئـوگَـه» یا «دروغ» در آن زمان برابر و منحصر به معنای فعلی آن یعنی سخن کژ و نادرست و خلاف واقع نبوده است.

چنین خواست‌ها و آرزوهایی، بی گمان برگرفته از اندیشه خردمندان ایران‌زمین و رنج‌های فراوان و طولانی‌مدت مردمان این سرزمین بوده است. مردم رنج‌کشیده‌ای که بیش از هر چیز از هجوم جهان‌گشایانِ مسلح و غارتگر، خشکسالی و کمبود مواد غذایی، و سلطه دین‌گرایان آزار می‌دیده‌اند.

ثبت باغ شاهزاده در یونسکو

“باغ شاهزاده” یکی از زیباترین آثار فرهنگی ایران در سی و پنجمین کمیته یونسکو، در فهرست جدید میراث جهانی به ثبت رسید. در این کمیته پرونده 9 باغ که شامل باغ پاسارگاد، باغ پهلوان پور، باغ دولت آباد، باغ فین، باغ چهل ستون، باغ اکبریه، باغ عباس آباد، و باغ شاهزاده ماهان معرفی شد و باغ شاهزاده به عنوان نمونه ی زیبایی از «باغ های ایرانی» که از دوران باستان شهرت جهانی داشته اند در آثار جهانی به ثبت رسید.

باغ شاهزاده در نزدیکی شهر ماهان قرار دارد و در سال 1260 خورشیدی ساخته شده است.

امسال کمیته میراث جهانی سازمان یونسکو 25 مکان فرهنگی و طبیعی دیگر را به فهرست میراث جهانی اضافه کرد و تعداد این آثار را به 936 رساند. که با وجود تعداد زیادی از این آثار در سرزمین مان، متاسفانه به دلیل کم کاری و بی توجهی سازمان میراث فرهنگی، از ایران تا کنون بیش از 13 اثر به ثبت نرسیده است.

امسال علاوه بر باغ شاهزاده، آثاری از محوطه های طبیعی اسپانیا، آلمان، سوییس و ایتالیا، اسلونی نیز به فهرست جهانی پیوسته اند.

نگاه غالب مديران شهري، توسعه مترو بوده است نه حفاظت از ميراث فرهنگي


سيد محمد بهشتي

 

احداث مترو در كلان‌ شهرهايي مانند تهران و اصفهان سبب بوجود آمدن خسارت‌هاي جبران ناپذيري در بافت تاريخي شهر شده است. سيد محمد بهشتي، رئيس سابق سازمان ميراث فرهنگي مي‌گويد: طي سال‌هاي گذشته احداث مترو همواره بر حفظ بافت تاريخي ارجحيت داده شده و بافت تاريخي به عنوان يك مانع ديده شده که بايد از سر راه مترو برداشته شود.
خبرگزاري ميراث فرهنگي ـ گروه ميراث فرهنگي ـ با توجه به نقش و تاثيرات مثبت و منفي كه احداث مترو مي‌تواند بر بافت تاريخي شهر داشته باشد به منظور بررسي اين مهم و استانداردها و شرايطي كه بايد در روند احداث مترو و حفظ بافت تاريخي و ميراث فرهنگي مد نظر قرار گرفته شود با سيدمحمد بهشتي رييس سابق سازمان ميراث فرهنگي به گفت‌وگو نشستيم.
استانداردهايي كه براي حضور مترو در بافت شهري بايد مد نظر قرار گرفته شود كدامند؟
احداث مترو در شهر نيازمند انجام مطالعات گسترده‌اي درخصوص بررسي ترافيك، طرح‌هاي جامع و تفضيلي، زمين شناسي، هيدرولوژي و ساير مطالعات در اين حوزه است كه بر مبنا و استناد به اين مطالعات راهكارهاي موجود انتخاب و تصميماتي درخصوص مسير‌ها و كيفيت فني احداث مترو اتخاض ‌شود.
معمولا در ساير كشورها از جمله مطالعاتي كه در اين راستا انجام مي‌شود مربوط به بررسي موقعيت بافت‌ها و آثار تاريخي و ميراث فرهنگي است كه در شهرها وجود دارد. اين مطالعات با توجه به شرايط زمين شناختي و با توجه به شرايط فني و ساير مباحثي كه درخصوص بافت تاريخي مطرح است انجام مي‌شود. اين مهم نه تنها به منظور صدمه نزدن به آثار و بافت تاريخي بلكه به منظور كمك و ايجاد شرايطي جهت احيا و رونق بخشيدن به اين بخش انجام مي‌شود.
در تجربه‌اي كه از ساخت مترو در ايران شاهد بوديم، مطالعه‌اي درخصوص بررسي موقعيت بافت‌ها و آثار تاريخي و ميراث فرهنگي و تاثير مترو بر اين بافت انجام نمي‌شود و بدون آنكه اين مهم مورد بررسي قرار گيرد تونل‌ها حفر و ريل‌گذاري انجام و خطوط به بهره‌برداري مي‌رسند.
عملا اين نوع نگاه و عمل سبب مي‌شود در مرحله احداث و در برخي از مواقع در مرحله بهره‌برداري، شاهد اختلال‌هايي در حفاظت از بافت و آثار تاريخي شهر باشيم. احداث مترو در ايران علاوه برآنكه به رونق و احياي بافت تاريخي كمك نمي‌كند، همواره اين دغذغه را به همراه دارد كه منجر به بوجود آمدن چه نوع آسيب‌هايي در بافت تاريخي خواهد شد. از سوي ديگر هنگامي كه به بررسي بافت تاريخي كشور مي‌پردازيم متوجه مي‌شويم بافت تاريخي ما به لحاظ مصالح و ساخت و ساز از ويژگي‌هايي برخوردار است كه لرزش‌هاي دائمي كه مترو ايجاد مي‌كند صدماتي به اين آثار مي‌زند.
هرچند ممكن است در مدت زمان كوتاه شاهد اثرات منفي اين لرزه‌ها نباشيم ولي مسلم است با گذشت زمان در ميان مدت و بلند مدت شاهد خسارت‌هاي جبران ناپذيري بر بافت تاريخي خواهيم بود.
درخصوص نوع مواد و مصالح بافت تاريخي ايران صحبت كرديد. آيا استانداردهايي براي حضور مترو در بافت شهري كه داراي بافت تاريخي متفاوت به لحاظ مواد و مصالح ساخت و ساز است وجود دارد و‌ آيا اين مهم در مورد بافت‌هاي تاريخي متفاوت است؟
اسكلت ساختمان‌هاي قديمي ما مخصوصا بناهايي كه در شهر ساخته شده‌اند عمدتا به قرون متاخر مربوط مي‌شوند كه با خشت و آجر به شكل ثقلي ساخته شده‌اند به اين معنا كه نيروهاي كششي را نمي‌توانند تحمل كنند چراكه ملاتي كه در ساخت آنها مورد استفاده قرار گرفته نرم است و از جاذبه زمين براي ايستايي خود بهره مي‌جويد. اين ساختمان‌ها در طول تاريخ دچار فرسودگي شده‌اند و كافي است بر اثر ضربات لرزه‌هاي ناشي از عبور مترو شاهد بوجود آمدن ترك‌هاي مويي در آنها باشيم و با گذشت زمان شاهد فرسايش ملات آنها خواهيم بود و در نهايت صدامات جبران ناپذيري در اين بناها بوجود خواهدآمد.
اين درحالي است كه در ساير كشورها پس از انجام مطالعات بنيادي در خصوص نوع بافت و چگونگي ساخت و ساز آن، تمهيداتي براي انجام شيوه‌هايي انديشيده مي‌شود كه به آثار و بافت تاريخي صدمه‌اي وارد نشود و از سوي ديگر مسيرهايي براي خطوط مترو در نظر گرفته مي‌شود كه موجب تقويت جريان زندگي در بافت تاريخي شود.
آيا اين امكان وجود داشت با رعايت اين موارد تاثير حضور مترو بر آثار سطح زمين را به صفر رساند؟
صد در صد عملي بود. تنها كافي بود مطالعات موضوعي در اين خصوص انجام شود. مسلما ساير كشورهايي كه داراي بافت تاريخي هستند با شرايطي روبه‌رو خواهند شد كه ناگزير باشند خطوط مترو را از زير بافت تاريخي با مشخصاتي مشابه آنچه كه در ايران با آن روبه‌رو هستيم عبور دهند ولي آنها تمهيدات فني‌اي در نوع احداث ريل‌ها به كار مي‌بندند كه جلوي صدمات احتمالي اين لرزش‌ها گرفته شود.
اين درحالي است كه در كشورمان شاهد چنين امري نيستيم حتي شاهد آن هستيم كه در برخي از شهرها احداث مترو به بافت تاريخي اولويت داده شده است و اين مترو است كه بايد احداث شود و بافت تاريخي به عنوان يك مانع از سر راه مترو برداشته شود.
در بسياري از مواقع شاهد آن هستيم كه در انتخاب مسير براي مترو بين دوگزينه قرار مي‌گيرند كه يكي از گزينه‌ها حفظ بافت تاريخي را دربرخواهد داشت ولي صرفه اقتصادي نخواهد داشت ولي گزينه ديگر صرفه اقتصادي را به همراه خواهد داشت ولي در اين شرايط بافت تاريخي صدمه خواهد ديد. در ايران محاسبات و صرفه اقتصادي بر حفظ بافت تاريخي اولويت دارد چراكه دغدغه مسئولان، موضوع حفاظت نيست.
از جمله اين موارد مي‌توان به احداث مترو اصفهان اشاره كرد. در اصفهان به شكل كاملا واضح و روشن اين نوع تصميم‌گيري و بر سر دوراهي ماندن را شاهد بوديم و نتيجه تصميات آن‌چيزي شد كه امروزه با آن روبه‌رو هستنيم و بايد شاهد صدماتي باشيم كه به ميراث فرهنگي ما وارد شده است.
مسئولان و تصميم‌گيران در اين حوزه يا متوجه اين امر نيستند يا آنكه نخواستند متوجه اين مهم باشند كه اعتبار اصفهان به هويت تاريخي و فرهنگي آن است. اگر به اين ارزشها صدمه‌اي وارد شود به مراتب خسارت‌هاي بزرگتري در قبال سود اندكي كه ممكن است مسئولان مترو در پي آن باشند را به دنبال خواهد داشت.
منافع كوتاه‌مدت،‌ سطحي و در برخي از مواقع شخصي و سازماني به منافع عمومي‌تر و طولاني مدت‌تر ترجيح داده مي‌شود معناي اين كار صدمه رساندن به سرمايه خود و آيندگانمان است. ما در همان دوره‌اي كه شاهد احداث مترو اصفهان بوديم حتي برايمان ترديد وجود داشت كه آيا مطالعات دقيقي در جهت مسائل فني و اهداف احداث مترو - فارغ از توجه به عبور آن از بافت تاريخي - انجام شده است يا نه!
در دوره رياست و فعاليت شما در سازمان ميراث فرهنگي در زماني كه مسئولان مترو در صدد طراحي و ساخت مترو تهران بودند آيا با شما و كارشناسان ميراث درخصوص اين مهم و چگونگي تاثير عمل كرد مترو بر بافت تاريخي شهر،‌ مشاوره‌اي داشتند؟ آيا نظرات شما را خواستار شدند؟
اصولا تصميم‌گيري در خصوص مترو در شوراي عالي ترافيك گرفته مي‌شود و سازمان ميراث فرهنگي عضو آن شورا نبود بنابراين بدون حضور كارشناسان ميراث تصميمات گرفته شد. در بسياري از مواقع حتي مطلع نمي‌شديم كه قرار است چنين كاري در منطقه‌اي انجام شود و هنگامي كه كار احداث مترو آغاز مي‌شد ما از آن باخبر مي‌شديم و واكنش نشان مي‌داديم.
بايد به وجود اشكالات قانوني كه در اين خصوص وجود دار اشاره كرد چراكه در قانون ميراث فرهنگي عنوان شده ‌هر طرحي كه قرار است اتفاق بيافتد بايد مصوبه سازمان ميراث فرهنگي را داشته باشد ولي اين مهم در قانون شوراي عالي ترافيك مطرح نيست.
درحالي كه شوراي عالي ترافيك بايد آنهنگام كه با اولين مورد اين چنيني درخصوص وارد شدن خسارت به ميراث فرهنگي و بافت تاريخي شهر مواجه شده بود براي اين مهم موضوعيت پيدا مي‌كرد و از كارشناس و مشاوري كه مسئول مطالعه درخصوص مسيريابي خطوط مترو شده بود،‌ خواستار ارائه اطلاعاتي درخصوص اثراتي كه احداث مترو مي‌تواند بر روي آثار آن منطقه داشته باشد مي‌شد.
در بسياري از موارد اينگونه تصور مي‌شد كه سازمان ميراث فرهنگي مانع توسعه است درحالي كه احداث مترو با توجه به پيشنيازهاي حفظ بافت تاريخي مي‌تواند در رونق و ورود گردشگر نقش بسزايي داشته باشد و بافت تاريخي را كه بخشي از شهر است رونق دهد.
بافت و آثار تاريخي يكي از سرمايه‌هاي پايدار شهر هستند كه بايد خفظ و سيانت از آنها بر احداث مترو و ورود تكنولوژي اولويت داشته باشد. اساس كار بر آن است كه ورود ساير تاسيسات در شهر بايد خود را با اين ارزش‌هاي پايدار هماهنگ كند نه آنكه ارزش‌هاي پايدار خود را با تكنولوژي هماهنگ كنند چراكه نمي‌توان خيابان چارباغ، مسجد شاه يا سي‌وسه پي اصفهان را به دليل عبور خط مترو جابه‌جا كنيم. مترو است كه بايد خود را با اين مهم همخوان سازد. ولي گويي در ايران، احداث مترو از ساير موارد از جمله بافت تاريخي مهم‌تر است و مسئولان به درك اهميت اين سرمايه پايدار پي نبرده‌اند و در خصوص تجربه‌ جهاني كه در اين راستا وجود دارد مسر هستند راي خود را اجرايي كنند.
در حال حاضر كه لرزه‌ها و تكان‌هاي گذر مترو در سطح زمين كاملا عيان و واضح است و در بسياري از موارد شاهد تخريب آثار باستاني و بافت تاريخي در شهرها هستيم آيا مي‌توان چاره‌اي براي جلوگيري از ادامه اين روند و بهبود شرايط فعلي انديشيد؟
حداقل آنچه كه مي‌تواند انجام شود توجه مسئولان مترو در انتخاب مسيرها و ريل‌گذاري آن است. در دنيا رايج است كه سيستم‌هايي را به منظور عدم انتقال لرزه‌ها به سطح زمين در خطوط مترو نسب مي‌كنند. مي‌توان با بهره بردن از اين تكنولوژي تا حدودي جلوي انتقال اين پس‌لرزه‌ها را گرفت.
متاسفانه كساني كه مسئوليت اين مهم را بر عهده دارند به بناي تاريخي، بناي كلنگي مي‌گويند و موضوع حراست و سيانت از آن برايشان مطرح نيست و تصورشان اينگونه است كه نبود اين بناها مفيدتر است. اميد است روزي فرا رسد كه اشخاصي در مسند اين امور قرار گيرند كه به اهميت حفظ بافت تاريخي واقف باشند و در اين راستا در پي راه حل‌هاي آن بر آيند.
آيا با استحكام بخشي بافت تاريخي مي‌توان در حفظ آن قدمي برداشت؟
از آنجايي كه اساس سازه‌هاي ايران مبتني بر مبناي سازه‌هاي سقلي است نمي‌توان كار خاصي درخصوص استحكام بخشي اين بناها انجام داد چراكه نمي‌توان ساختمان مسجد شاه را بتون آرمه كرد.
آيا در كشورهايي مانند ايتاليا و فرانسه كه مترو از زير بافت‌هاي تاريخي آنها رد شده است چنين آسيب‌هايي در بافت تاريخي شهرهاي آنها ديده مي‌شود؟ در خصوص شرايط مشابهي كه احداث مترو در با ساير كشورها دارد توضيحاتي ارائه دهيد.
به خاطر دارم آغاز سال 2000 ميلادي به دليل اهميتي كه براي مسيحيان داشت برنامه‌اي به منظور حضور 3 ميليون توريسم در شهر رم تدارك ديده شده بود. از جمله اموري كه بايد به اين منظور انجام مي‌شد احداث يك پاركينگ طبقاتي بود كه نيازمند حفر تونلي شبيه آنچه كه براي مترو احداث مي‌شود بود تا اتوموبيل‌ها بتوانند از آن گذر كنند.
در روند احداث اين كانال در مسير حفاري به آثار تاريخي برخورد كردند. در اين نقطه بود كه با دخالت سازمان ميراث به رقم هياهوي افرادي كه دغدغه مسائل روز را داشتند، پروژه متوقف شد. پس از گذشت آن چند روز تمام ملت ايتاليا از سازمان ميراث خود به دليل انجام اين كار و حفظ آثار باستاني‌اشان متشكر بودند.
در كشورهاي پيشرفته تمام دستگاه‌ها و ارگان‌ها در راستاي حفظ ميراث باستاني گام برمي‌دارند حتي امنيت كشور در مرحله دوم پس از بحث حفاظت از ميراث تاريخي و باستاني آنها قرار مي‌گيرد. در اين راستا به دنبال راه حل‌هاي هستند كه اولويت موضوع حفاظت رعايت شود. اين درحالي است كه ايران از تحقق اين مهم فاصله بسيار زيادي دارد.
مسئولان مترو و كارشناسان امر در شهري مانند قاهره كه داراي بافت تاريخي است به دليل كيفيت زمين و شرايط آن كه در برخي از موارد شباهت بسيار زيادي به اصفهان است، به منظور تقويت جريان احياي بافت تاريخي منطقه به جاي آنكه خطوط مترو را از زير زمين عبور دهند در حلقه‌اي كه دور بافت تاريخي ايجاد كردند مترو را از روي زمين عبور دادند. اما در ايران شاهد چنين امري نيستيم. به خاطر دارم در صحبت‌هايي كه در سال 82 با گروهي كه مطالعات ساخت مترو در تبريز را بر عهده داشتند انجام شد، بيشتر درخصوص مشخصات ماشين‌آلات توضيح داده مي‌شد درشرايطي كه مشخص بود مطالعات جدي درخصوص بافت زمين شناختي منطقه انجام نشده بود.
اين درحالي است كه در حفاري‌هاي اطراف مسجد كبود در عمق 18 متري به آثار تاريخي رسيديم. به اين معنا كه تاكنون اين عمق از آوار زلزله‌هاي گذشته پر شده است و مترو قرار است درچنين بستري احداث شود. آيا اين بستر براي اين مهم مناسب است؟ پي بردن به پاسخ اين سوال نيازمند مطالعات گسترده‌ و دقيق‌ايست كه جاي تامل دارد.
گفت‌وگو: معصومه ديودار

ميراث تهران هر دو دقيقه يک بار مي‌لرزند


احداث مترو در جوار آثار و بناهاي ارزشمند تاريخي

تعداد آثار و بناهاي تاريخي تهران که روي خط مترو واقع شده‌اند کم نيست. از عمارت مسعوديه که هر 2 دقيقه يکبار با عبور مترو از ايستگاه ملت تا بهارستان به لرزه مي‌افتد. تا آثار متعددي که در بافت تاريخي تهران در منطقه 12 شهري واقع است.
خبرگزاري ميراث فرهنگي ـ گروه ميراث فرهنگي ـ آثارو بناهاي تاريخي درمواجهه با مترو سپري ندارند، بخش عمده اي از بناهاي تاريخي چون عمارت مسعوديه بين ايستگاه ملت و بهارستان، حريم مسجد فخرآباد در ايستگاه دروازه شميران موزه علي اکبرصنعي درضلع شمال غربي ميدان امام خميني و مسجد فرازنده جنب متروي شوش قرارگرفته اند اين درحالي است که تعداد قابل توجهي اثر ازجمله ملک موقوفه قاجاري فرمانيان درتجريش و نابودي قنات آب شاهي و به دنبال آن خشک شدن نيمي از درختان کاخ گلستان قربانيان حضور و عبور مترو محسوب مي شوند.
به گزارش CHN؛ درحال حاضر بخشي از مهمترين آثارتاريخي تهران در مسير‌تردد مترو قرارگرفته اند. ميدان امام خميني (ميدان توپخانه قديم) درحالي مرکز اتصال خطوط مختلف مترو است که بخش اعظم آثارتاريخي از جمله بازارتهران، موزه علي اکبرصنعتي و... در اطراف آن واقع شده است. اين درحالي است که نه تنها بخشي از آثار پراکنده تاريخي زخم خورده از حضور مترو بلکه عبور مداوم و لرزش‌هاي مکرر اين اژدهاي آهنين در فضاهاي تاريخي شهر باعث شده تعداد بي شماري از بناها و اماکن تاريخي در چنبره مرگ قراربگيرند.
بخشي از ايستگاه خط 1 مترو( قلهک تا حرم مطهر) با گذر از مرکز بافت تاريخي تهران بسياري از آثار و بناهاي ارزشمند تاريخي را در معرض تهديد جدي قرار داده است. اين بناها و آثار تاريخي درحالي در محدوده ايستگاه ميدان امام خميني واقع هستند که از استحکام لازم برخوردار نيستند. سردر قورخانه، بناي موزه ملي، ميدان مشق، ساختمان بانک تجارت (بانک شاهنشاهي)، مدرسه دارالفنون وموزه علي اکبر صنعتي درواقع بخشي از مهمترين مجموعه ميراث استان تهران را تشکيل مي دهد که در مرکز خطوط مترو قرار گرفته اند. نابودي قنات آب شاهي بواسطه احداث مترو نمونه اي از اين دست محسوب مي شود که باعث خشک شدن نيمي از درختان کاخ گلستان شد.
همچنين ايستگاه مترو حسن آباد درست در ميدان حسن آباد به شدت اين مجموعه تاريخي را تحت شعاع قرارداده است. اين درحالي است که بخشي از بافت و بناهاي ارزشمند تاريخي در مجموعه بازار تهران و درمجاورت کاخ گلستان قرارگرفته که همين عامل، افزايش تعداد مسيرهاي مترو را در پي داشته است. اين محدوده از چندين ايستگاه نزديک از جمله ايستگاه پانزده خرداد، خيام و مولوي تشکيل شده است که از يک سو ازدحام مردم و از سوي ديگر لرزش‌هاي پياپي مترو تهديد جدي براي اين آثار تاريخي محسوب مي‌شود.
ايستگاه پانزده خرداد نيز در ميان عمارت تخت مرمر، مسجد امام خميني و هنرستان حافظ وحريم مسجد فخرآباد، ساختمان پرچم و خانه فخرالدوله در حوالي ايستگاه دروازه شميران. مسجد و مدرسه شهيد مطهري،ساختمان مجلس (کاخ بهارستان)،حوض‌خانه کاخ نگارستان (يکي از ساختمان‌هاي وزارت ارشاد)،عمارت مسعوديه در ايستگاه بهارستان آسيب هايي است که به دليل عبور مترو بر پيکر اين بناها وارد مي‌شود.
اين درحالي است که در محدوده ايستگاه دروازه دولت، سعدي، ترمينال جنوب خانه هاي تاريخي ارزشمندي وجود دارد که جزو آثار درجه يک محسوب نمي‌شوند اما کاملا از مشخصه تاريخي برخوردارند و ازگزند لرزش هاي مترو در امان نيستند.
ايستگاه‌ خط 2 مترو که از صادقيه شروع و به تهران پارس ختم مي‌شود به دليل پراکندگي و عدم مرکزيت آثار تاريخي تنها از محدوده برخي آثار گذر مي‌کند. ارگ آزادي (ساختمان سابق ميراث فرهنگي) و بقعه شيخ عبدالله دوريستي- طرشتي در نزديکي ايستگاه آزادي واقع شده است. ايستگاه طرشت، دانشگاه شريف و شهيد نواب صفوي، ايستگاه ميدان حر که در مجاورت مسجد و مدرسه مجدالدوله و ايستگاه دانشگاه امام علي دربرگيرنده کاخ مرمر، موزه مقدم است.
اين درحالي است که خط 2 مترو با عبور از حسن آباد و ميدان امام خميني به سمت امام حسين، شهيد مدني، سبلان، فدک، گلبرگ، سرسبز، دانشگاه علم و صنعت،شهيدباقري ادامه و به تهرانپارس ختم مي‌شود.
خط 3 متروي تهران که قرار است از بزرگراه لشگرک در شمال شرقي تهران آغاز و با طول تقريبي 35 کيلومتر و با 11 ايستگاه، تا اسلامشهر کشيده شود.براي گسترش اين خط، اطراف ميدان‌هاي منيريه، وليعصر(عج) و راه‌آهن حصار کشي شده است تا در کنار ميدان فاطمي و خيابان بهشتي به کارگاه ساخت تونل مترو تبديل شوند. هرچند که در اين محدوده ها نيز تعداد پراکنده از بناي تاريخي وجود دارد.
خط 4 متروي تهران داراي 19 ايستگاه و به طول 21 متر است كه از ميدان شهيد كلاهدوز آغاز و مسير خيابان‌هاي پيروزي، ميدان شهدا، ميدان ابن‌سينا، ميدان انقلاب، دروازه دولت، ميدان فردوسي،‌ ميدان انقلاب،‌ چهارراه وليعصر،ميدان آزادي و در ادامه به شهرك اكباتان در غرب تهران مي‌رسد.
اين خط با گذر از حريم تئاترشهر، به سمت دبيرستان انوشيروان، خانه عامري ها و ساختمان کوشک در ميدان فردوسي حرکت واز موزه پشت شيشه که بين ايستگاه دروازه دولت و دروازه شميران است نيز عبور مي‌کند.

جشن های مرداد ماه

مـرداد ماه

نام این ماه در اصل «اَمِـرِتات» و بعدها «اَمُـرداد»، اما بیش از هزار سال است که در ادبیات فارسی (و از جمله در شاهنامه فردوسی) بگونه «مُـرداد» بکار رفته و شناخته شده است و کاربرد آن به همین گونه اشتباه نمی‌باشد. اصرار در نگارش آن به گونه «اَمرداد» لازم بنظر نمی‌رسد؛ چرا که در اینصورت می‌بایست در نگارش بسیاری دیگر از نام‌های متداول در زبان فارسی مانند بهمن و اسفند نیز تجدیدنظر کرد و این شیوه موجب گسستگی تاریخی زبان فارسی می‌شود.

دوم مرداد/ بهمن روز
نخستین روز از فـروردیـن‌ماه («فـردینه‌ماه») و آغاز سال نو در تقویم طبری.

هفتم مرداد/ مرداد روز
جشن «مردادگان» جشنی در ستایش و گرامیداشت «مُرداد» (در اوستایی «اَمِـرِتات»، در پهلوی «اَمُـرداد») به معنای بی‌مرگی و جاودانگی و بعدها نام یکی از اَمْشاسْپَندان. همچنین مرداد در باورهای ایرانی نگاهبان گیاهان و رستنی‌ها بشمار می‌رود.

دهم مرداد/ آبان روز
جشن «چلّه تابستان» که امروزه از جمله در روستاهای جنوب خراسان برگزار می‌شود.

پانزدهم مرداد/ دی به مهر روز
جشن میانه فصل تابستان و زمان گاهَنباری بنام «میدیوشِـم» در اوستایی «مَـئیذیوئی‌شِـمَـه» به معنای «میانه تابستان».

هفدهم مرداد/ سروش روز
نخستین روز از «نوروزماه» گیلانی و آغاز سال نو در تقویم دَیلمی.

هجدهم مرداد/ رشن روز
جشن «مـی خواره» جشن آشامیدنِ نوشیدنی‌های گوناگون در سُـغد باستان. در تقویم سغدی برابر است با هجدهمین روز ماه پنجم یا («اشناخندا/ اشتاخندا»).

سد خرسان 3 آبشار آتشگاه را نابود مي‌کند


آبشار آتشگاه

 

درحالي عمليات احداث سومين سد بر رودخانه خرسان دراستان چهار محال بختياري شدت گرفته كه آبشار آتشگاه به عنوان بزرگترين ظرفيت اكوتوريستي استان چهارمحال بختياري درمعرض آبگيري و نابودي قرار دارد. اين درحالي است كه اخطارهاي كارشناسان و فعالان محيط‌زيست نيز از مرز هشدار گذشته است.
خبرگزاري ميراث فرهنگي ـ آبشار آتشگاه به عنوان بزرگترين ظرفيت اكوتوريست استان چهارمحال بختياري با احداث سد خرسان 3 درحالي مورد تهديد قرار گرفته که فعالان و كارشناسان محيط زيست و منابع طبيعي، احداث و آبگيري سد خرسان 3 را مساوي با نابودي بزرگترين ظرفيت اكوتوريستي استان چهارمحال بختياري عنوان مي کنند. با اين وجود مدير سازمان ميراث فرهنگي استان چهار محال بختياري معتقد است سدسازي هاي صورت گرفته يک پروژه ملي است و طبيعتا منافع بسياري براي مردم منطقه بوجود خواهد آورد. کارشناسان و باستان شناسان اين استان از 3 سال پيش کاوش و مطالعات باستان شناسي اين منطقه را انجام داده و از آبگيري اين منطقه از سوي آنها نيز تاييد شده است.
به گزارش CHN؛ آبشار آتشگاه در منطقه سردشت لردگان در دره اي به طول 2 كيلومتر و بر رودخانه خرسان واقع شده است. احداث خرسان1،2،3 تعدادي از آبشارهاي اين منطقه را به زير آب خواهد برد. آتشگاه بزرگترين آبشار اين منطقه، نيز به همراه يک آبشار کوچکتر به زودي آبگيري خواهد شد.
هومان خاكپور فعال و كارشنان منابع طبيعي و محيط زيست استان چهارمحال بختياري با اعلام اينكه سدسازي هاي انجام شده آفت و عامل نابودي ظرفيت اكوتوريستي و منابع طبيعي منطقه است به CHN گفت: در حال حاضر يكي از جاذبه هاي طبيعي استان چهار محال بختياري آبشار آتشگاه است كه به دليل احداث سد خرسان 3 درمعرض نابودي قرار گرفته است.
وي گفت: با احداث سد خرسان 3 امكان تردد در منطقه وجود ندارد، بنابراين نه تنها آبشار آتشگاه و آبشارهاي متعدد كه در طول اين مسير قرار دارند به زير آب خواهند رفت بلكه روستاها و دره اي كه پر از چنارهاي چندصدساله است به كلي نابود خواهند شد وبا اينكه عواقب احداث سد به طور مكرر به گوش مسئولان رسيده است اما متوليان ميراث فرهنگي استان چهار محال بختياري احداث سد و تبعات آن را جدي ندانسته و از آن به عنوان جاذبه گردشگري نام مي برند.
اما رياحي رئيس سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري درخصوص آبگيري آبشار آتشگاه به CHN گفت: آبشار آتشگاه در پايين دره قرار گرفته است و ناگزير به زير آب خواهد رفت. البته 3 آبشار ديگر باقي مي ماند که در جوار درياچه جاذبه گردشگري جديدي را شکل مي دهد به طوري که براي تماشاي آبشار به جاي استفاده از ماشين مي توان از قايق استفاده کرد.
درحال حاضر شهرستان لردگان با داشتن سد كارون 4 و 5 و بخشي از درياچه كارون3 و همچنين احداث سدهاي خرسان ا،2،3 كه درواقع لقب سرزمين سدها را به آن داد اما نكته جالب اينجاست كه با همه سدسازي هاي انجام شده هنوز 200 روستا در اين منطقه با تانكر آبياري مي شود. اين درحالي است كه به گفته خاكپور با يك دهم هزينه به جاي هزينه هاي سدسازي مي توان آب را در سفره هاي زيرزميني ذخيره كرد چراكه با ادامه اين روند تنها پوشش جنگلي و قطب هاي گردشگري را از بين خواهيم برد.
وي معتقد است ايران با واقع شدن در نوار خشك و دارا بودن يك سوم ميانگين بارش جهاني باعث شده تبخير در مناطق از حد متوسط افزايش پيدا کند. در حال حاضر در سد اميركبير با 1300 ميليمترو در هامون سيستان و بلوچستان 4 هزار ميليمتر تبخير داريم و در طول سال 2 متر از عمق آب تبخير شده و سدها در اصل حكم تشتك هاي تبخير آب را پيدا مي كنند.
روستائيان اعتقادي به آتشگاه ندارند
در حال حاضر نبود زيرساخت گردشگري و ناپايداري هاي موجود و همچنين مشكلات معيشتي روستاييان باعث شده كه آبشار آتشگاه براي اهالي منطقه در درجه اهميت کمتري قرار بگيرد. به طوري که هم اکنون افراد اين روستا با فروش زمين درصدد رفع نيازهاي حداقلي معيشت خود هستند.
خاکپور در اين خصوص افزود: از آنجايي که در کشور ناپايداري هاي زيادي داريم برخورد مردم منطقه نيز از پايداري برخوردار نيست. وقتي كه در روستايي قرار است سدساخته شود مردم آن منطقه نه تنها ناراحت نيستند بلكه خوشحال هم مي شوند چرا که تنها به فکر زيست و نيازهاي معيشتي خود هستند نه نگران محيط زيست و منابع طبيعي يا اينکه ظرفيت بالاي طبيعت گردي از بين خواهد رفت.
وي افزود: لكنت‌هايي كه در حوزه گردشگري و جوامع محلي وجود دارد برمي گردد به زيرساخت هاي گردشگري.اينكه در آموزش خوب عمل نكرديم. بااينکه آبشار آتشگاه بسيار زيباست و جاذبه گردشگري محسوب مي شود اما مردم محلي اين منطقه بسيار فقير هستند. اين درحالي است که اگر آموزش توسط دستگاه هاي متولي به مردم داده مي شد و زيرساخت ها فراهم مي شد تا بتوانند از ظرفيت اكوتوريسم براي امرار معاش استفاده كنند شايد شاهد بي تفاوتي مردم به بزرگترين ظرفيت طبيعي منطقه نبوديم.
با نگاهي به توسعه پايدار مشاهده مي‌کنيم در مي يابيم که توسعه پايدار سدسازي نيست. کارشناسان معتقعدند ارزيابي ها براساس شاخص هاي درست و منطقي نبوده است. با اينکه تاکيد برنامه چهار توسعه بر مبناي اقتصاد سبز پايه گذاري شده بود تا در حوزه هاي طبيعي جنگلداري و مناطق محيط زيست ازرش گذاري واقعي انجام شود. تاكنون 2 سد روي سرشاخه هاي كارون احداث شده که به خشک شدن کارون منجر شده است و هم اکنون قرار است كارون 5 در رودخانه خروشان ارمند احداث شود كه خيلي از ظرفيت هاي گردشگري مثل ظرفيت ورزشهاي رودخانه اي را از بين خواهد برد.
اين درحالي است که رئيس سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري استان چهارمحال بختياري معتقد است از آنجايي که پروژه ها ملي هستند منافع بسياري براي مردم منطقه بوجود مي آورند. احداث سد خرسان 3 و ايجاد درياچه جديد درواقع يک جاذبه جديدي است که مردم منطقه و گردشگران مي توانند از آن بهره ببرند.
وي افزود: البته در مباحث تخصصي نيازمند نظرات کارشناسان هستيم تا از تخريب هاي احتمالي جلوگيري شود. در حال حاضر مطالعات گردشگري کارون 4 درحال انجام است که قرار است تا بهمن ماه به بهره برداري برسد.
اما خاکپور همچنان پروژه هاي عمراني تهديدي براي منابع طبيعي و آبشار آتشگاه دانست و گفت: حداقل انتظار ما از متوليان ميراث فرهنگي و گردشگري اين بود که در برابر اين اين اتفاق با رويکردي منفي و واکنشي درخور برخورد كنند. نه اينكه احداث سد و جمع شدن آب را جاذبه نام ببرند و توجيه كنند. احداث سد ظرفيت طبيعي را از بين خواهد برد و به هيچ وجه يك مكان طبيعت گردي نيست و يك درياچه كاملا مصنوعي است آبشار آتشگاه يكي از بزرگترين و معروفترين آبشار اين استان است اين سد كه احداث شود اين آبشار مي‌رود زير آب.
استان چهارمحال بختياري يكي از مناطق هاي پايلوت زاگرس است مطالعاتي كه انجام شده 5 تا 6 ميليون هكتار زاگرس كه سرزمنين زاگرس بحث منابع آب است كه 40درصد منابع آبي كشور را تامين مي كند كه استان چهار محال بختياري كه به رغم اينكه يك درصد وسعت كشور را دارد 10 درصد منابع ابي را تامين مي‌كند.

اولين اثر ثبت شده ملي ايران، در خاک عراق است


اولين اثر ايراني ثبت ملي در عراق است

 

سه تپه تاريخي " سليمان تپه ، زيرز ، مازير و يا زير تپه" اولين اثر ايراني که در بهمن ماه سال 1313 هجري خورشيدي با شماره يک در فهرست آثار ملي کشور به ثبت رسيد هم اکنون در خاک کشور عراق قرار دارند.
خبرگزاري ميراث فرهنگي ـ گروه ميراث فرهنگي ـ اين اثر تاريخي بر اساس قانون عتيقيات که در تاريخ 12 آبان ماه 1309 در مجلس شوراي ملي به تصويب رسيد، در 8 بهمن ماه 1313 با نام «سليمان تپه ، زيرز ، مازير و يا زير تپه» که در تاريخ 24 شهريور سال 1310 توسط آندره گدار معرفي شده بود در ليست يا فهرست آثار ملي ثبت شد . طبق فصل اول اين قانون "کليه آثار اقوامي که تا انتهاي دوره زنديه در خاک ايران زندگاني کرده اند عتيقه ناميده مي شود" در 28 آبان سال 1311 نظام نامه اجرايي قانون عتيقيات در 4 فصل به تصويب رسيد.
با اين وجود هم اکنون اين اثر تاريخي که در نزديکي مرز منطقه مهران در استان ايلام قرار دارد جزو خاک کشور عراق است و به ايران تعلق ندارد.
جليل گلشن سرپرست سابق دفتر ثبت آثار تاريخي فرهنگي و طبيعي در اين باره به CHN مي‌گويد: " محل قرار گرفتن اين سه تپه تاريخي که در سال سال 1313 به ثبت ملي رسيده اند آن زمان در خاک ايران بود، بعد از آن بر اساس قرار داد 1975 الجزاير ميان ايران و عراق و انجام يک سري توافقات مرزي به عراق داده شد و در عوض بخش هايي از خاک عراق به ايران واگذار شد."
گلشن مي افزايد: " هنگام شروع جنگ هشت ساله ايران و عراق صدام در تلويزيون عراق ظاهر شد و اين قرار داد را پاره کرد و حمله به ايران آغاز شد، در حالي که بر اساس اين قرار داد دو کشور توافق کرده بودن براي اصلاح خطوط مرزي خود همکاري کنند."
سرپرست سابق دفتر ثبت آثار تاريخي فرهنگي و طبيعي تصريح مي کند: ثبت سليمان تپه ، زيرز و مازير پيش از امضاي قرارداد 1975الجزاير انجام گرفته است و به همين دليل الان اين آثار متعلق به کشور ما نيست.
قدمت اين سه اثر تاريخي به دور عيلامي بر مي گردد و سند ثبت ملي آنها به امضاي مدير کل عتيقه‌جات و وزير وقت معارف رسيده است.
پيمان 1975 الجزاير نيز که بر اساس امضاي ان اين آثار به کشور عراق داده شد ميان کشورهاي ايران و عراق و براي تعيين خط مرزي انجام گرفت، اين قرارداد به دليل انتشار اعلاميه مشترک دو کشور در 15 اسفند 1353 (6 مارس 1975) در الجزيره که پيش‌زمينه امضاي پيمان‌نامه شد و ميانجي‌گري مقامات الجزاير در تمام مراحل به پيمان الجزاير معروف شده‌است، هرچند محل امضاي تمام پيمان‌ها و پيوست‌ها و موافقتنامه‌هاي مرتبط در بغداد بوده‌است.
اين قرارداد در اوج اختلافات مرزي ميان ايران و عراق بر سر مالکيت آب‌هاي اروندرود با ميانجي‌گري هواري بومدين رئيس جمهور الجزاير بين عباسعلي خلعتبري و سعدون حمادي، وزيران خارجه ايران و عراق و در حضور عبدالعزيز بوتفليقه عضو شوراي انقلاب و وزير امور خارجه الجزاير امضا شد. پيمان الجزاير در زمان حکومت محمدرضا شاه پهلوي و صدام حسين بسته شد. مقامات وقت ايران در زمان حکومت محمدرضا شاه پهلوي، از قرارداد الجزاير به عنوان «پيروزي ملي» و «موفقيت بزرگ سياست خارجي ايران» نام بردند.
صدام حسين رئيس جمهور عراق در 26 شهريور 1359 معاهده الجزاير را به طور يک‌جانبه فسخ کرد و سند معاهده را در جلوي دوربين تلويزيون عراق پاره کرد و در 31 شهريور دست به حمله گسترده عليه ايران زد. ديکتاتور عراق اما پس از اشغال کويت در سال 1990 ميلادي که باعث شکل‌گيري اجماعي بين‌المللي عليه آن شد، با ارسال نامه‌اي به ايران، قرارداد الجزاير را به عنوان سندي رسمي براي تعيين مرز آبي ايران و عراق در اروندرود پذيرفت.
البته در سال 2007 و پس از گذشت 32 سال از امضاي اين قرارداد و يک سال پس از اعدام صدام، جلال طالباني که رياست جمهوري عراق را بر عهده دارد خواستار اصلاحاتي در متن اين قرارداد شد ولي تهران، تاکيد کرده است که "1975 الجزاير" اعتبار قانوني دارد و طرفين بايد به مفاد آن پايبند باشند.
با توجه به اينکه اولين اثر تاريخي ثبت شده ايران در فهرست آثار ملي بر اساس قرار داد 1975 الجزاير که مورد تاييد ايران است به عراق داده شد به نظر نمي رسد بار ديگر اين آثار به خاک کشور مادر الحاق شوند.
صدرا محقق

ديوار دفاعي گرگان، طولاني ترين ديوار آجري جهان يا تلي از خاک


حفاري در مسير ديوار گرگان

 

ديوار تاريخي گرگان که از آن بعنوان سومين سازه بشري که از ماه ديده مي‌شود و يا حتي طولاني‌ترين ديوار آجري جهان نام مي‌برند، زير تلي از خاک مدفون است و معدود گردشگراني نيز که به ديدار آن مي‌روند، جز وصف ديوار چيزي نمي‌يابند. اين در حالي است ديوار بزرگ چين و آلمان به منبع تمام نشدني جذب توريست در اين دو کشور بدل شده‌اند.

خبرگزاري ميراث فرهنگي ـ گروه ميراث فرهنگي ـ آذرماه سال گذشته بود كه كارگاه فهم معماري درگرگان برگزار شد. يادم مي آيد يكي از مناطقي كه براي بازديد گروه‌هاي تحقيقي دانشجويان در نظر گرفته شد " ديوار دفاعي گرگان " بود. براي من ديدن يك ديوار تاريخي چندهزار ساله كه مي گويند از كره ماه نيز ديده مي شود بسيار هيجان انگيز بود. لحظه شماري مي كردم كه كنار ديوار قدم بزنم. اما جلوتر كه رفتم با تلي از خاك مواجه شدم؛ تپه اي كه به همه چيز شبيه بود جز به يك ديوار تاريخي. وقتي از راهنما پرسيدم « پس ديوار تاريخي گرگان كجاست؟ » گفت: همين زير پاي شما ! شگفتزده به زير پايم نگاه كردم؛ اما نه از ديوار خبري بود و نه از حتي چند تكه آجر؛ هر چه بود تنها خاك بود و خاك و ديگر هيچ !
بعدا در گفت و گو با اساتيد حاضر در گروه متوجه شدم كه ديوار دفاعي گرگان طي هزاران سال به زير خاك رفته و در نقاطي هم كه قابل دسترس بوده، از آجرهاي آن براي ساخت خانه در روستاهاي مجاور استفاده شده است. همچنين براي احياي اين ديوار بايد آنرا حفاري كرد كه در بخش‌هايي انجام شده؛ اما با طرح هايي كه امروز در دنيا و بر روي ديوار چين اجرا شده فاصله زيادي دارد. حفاري نياز به توجه مسوولان كشوري و داشتن گروه مجريان متخصص و همچنين تامين اعتبار دارد؛ چيزي كه اين روزها معضل اصلي ميراث فرهنگي و تاريخي كشور است.
سازه اي كه از ماه ديده مي شود
ديوار دفاعي گرگان كه در متون جهاني از آن به عنوان "مار سرخ" ياد مي شود طولاني ترين ديوار آجري دنيا است و سومين ديوار بزرگ جهان پس از ديوار چين و آلمان است. اين ديوار در دوره ساساني و نزديک به 1700 سال پيش به طول 200 کيلومتر با نام‌هاي قزل ائلان، سد اسکندر، سد انوشيروان، سد پيروز و ديوار دفاعي گرگان که طولاني ترين اثر معماري ايران باستان است طي 90 سال ساخته شد. امپراتوري ساساني، زماني که امپراتوري بيزانس با فشارهاي خارجي رو به رو بود و امپراتوري روم غربي نيز رو به زوال مي رفت، توانست با گردآوري نيروي انساني فراوان و به کارگيري توان مهندسي، سازه اي دفاعي را همراه با دژهاي متعددي برپا کند که در باختر زمين نيز مشابه آن وجود ندارد. بنابر تحقيقات جديد که بخشي از آن درآخرين شماره فوريه- مارس مجله Current World Archaeology منتشر شده ،باستان شناسان توانسته اند اين نکته را به اثبات برسانند که توان مهندسي ايرانيان برابر يا حتا پيشتر از توان مهندسي امپراتوري روم در ساختن سازه‌هاي دفاعي بوده است. اين تحليل هنگامي ميسر شد كه آنها ديوار دفاعي گرگان، طراحي، مصالح و مهندسي آنرا بررسي كردند.
حسين كتولي عضو هيات علمي معماري دانشگاه جامع گلستان درباره اهميت اين ديوار به CHN گفت: بر اساس آخرين كشفيات باستان شناسي، اين ديوار در دوران اشكانيان بنيانگذاري شده و در زمان قباد ساساني، تغييراتي در آن به وجود آمده و رونق دوباره يافته است. او در ادامه با اشاره به اينكه از 70 تا 80 سال پيش كاووش‌هاي براي احياي ديوار آغاز شده كه طي آن در حدود 100 قلعه شناسايي شده است.
كتولي تاكيد كرد: ديوار دفاعي گرگان، سومين سازه بشري است كه از كره ماه ديده مي شود؛ هر چند اكنون به دليل رفتن به زير خاك و همچنين زمين‌هاي كشاورزيف چندان واضح و آشكار نيستند.
اين استاد دانشگاه در تحليل ديوار دفاعي گرگان مي گويد: اين ديوار بيانگر اين نكته اساسي است كه دو دنياي مختلف بر روي زمين وجود داشته است؛ يك دنيا در شمال كه شامل اقوام مغول و ترك‌هاي شمال درياي مازندران و اقوام اروپاي شمالي بوده كه كوچ نشين بودند و زندگي عشايري داشتند و قومي كه در جنوب درياي مازندران زندگي مي كرده اند و داراي تمدن كهني بوده اند و براي حفاظت از اين تمدن در برابر اقوام شمالي، اين ديوار را ساخته اند.
كتولي با بيان اينكه اين ديوار همان مرز ايران و توران – تركستان امروزي - است كه در شاهنامه به شكل اساطيري آمده است توضيح داد: در واقع كشور در آنزمان هزينه‌اي را متقبل شد تا بتواند ايرانشهر و تمدن بزرگ آنرا از هجوم اين قبايل حفظ كند؛ چرا كه اين منطقه همواره مرزداري ايران بوده در برابر اقوامي كه بيشترين تخريب را داشته اند. ما همواره رومي‌ها را در طول تاريخ در اين نقطه داشته ايم كه اين ديوار مي توانسته مانعي در برابر آنها باشد.
او گفت: در اينسوي ديوار دو شهر مهم «جرجان» و «استرآباد» را داشته ايم كه تقويت كننده فرهنگي اين ديوار نيز بوده اند. همچنين قوم قاجاريه هم در زمان صفويه توسط شاه عباس به اين نقطه كوچانده شدند تا از مرز منطقه استرآباد از ايران محافظت كنند. اين ديوار همواره به عنوان يك گلوگاه بسيار مهم، مطرح بوده است.
علل تخريب
باستان شناسان مي گويند در ساخت اين ديوار عظيم ده‌ها ميليون قالب آجر به کار رفته است. آنها شواهدي از تعداد زيادي کوره و کارگاه ساخت آجر در طول ديوار و در فواصل نزديک به آن يافته اند که نشان دهنده يک پروژه صنعتي بسيار بزرگ براي احداث اين ديوار است.
طبق برآوردها سي هزار سرباز مي توانستند در طول ديوار مستقر شوند. باستان شناسان با نمونه برداري و آزمايش خاکسترها و زغال‌هاي بر جاي مانده در کوره‌هاي آجرپزي، نشان دادند که قدمت ديوار به قرن‌هاي پنج و ششم ميلادي مي رسد.
تخريب ديوار دفاعي گرگان در دهه‌ها و سده‌هاي بعدي، علت‌هاي مختلفي داشت؛ گاه به دليل ضعف دولت مركزي اتفاق افتاد و گاهي به علت وسيع شدن حوزه نفوذ فرهنگي و سياسي ايران و از دست دادن كاركردهاي ديوار، به هر حال هر چه كه بود از زماني كه ديوار دفاعي گرگان تخريب شد تمام هجوم‌ها از سوي غزنوي‌ها، سلجوقي‌ها، مغول‌ها، تيموري‌ها و ازبك‌ها به ايران، از اصلي ترين مناطق حمله همين ديوار تخريب شده بود.
كتولي با اشاره به اينكه يكي ديگر از دلايل تخريب كامل ديوار كه در دوران معاصر اتفاق افتاد استفاده از آجرهاي آن در ساخت خانه‌هاي روستاهاي همجوار بود به سي.اچ.ان گفت: در حدود هفتاد سال پيش، شغلي به نام آجركني در اطراف ديوار دفاعي گرگان مرسوم شد كه آجرها را مي كندند و براي ساخت خانه‌هاي آنزمان، استفاده مي كردند.
شاهدي بر فرهنگ ايران باستان
كتولي با بيان اين نكته كه كاركرد امروزي ديوار گرگان در خودش است و اگر ما دغدغه فرهنگي داشته باشيم آنرا حفظ مي كنيم تاكيد كرد: اين گونه آثار، شواهدي از فرهنگ و تمدن و جهاني فكر كردن ايرانيان در آن دوران بوده است و نبايد به حال خود رها و تخريب شود. لازمه چنين حركتي، داشتن درك فرهنگي از اين آثار است كه گاهي واقعا وجود ندارد. ما هنوز اين نكته را درك نكرده ايم كه ميراث فرهنگي مال گذشته نيست؛ بلكه متعلق به آينده است و ريشه در گذشته ما دارد.
او همچنين با اشاره به اينكه امكان زيست در منطقه طي هزاران سال بستگي زيادي به ديوار فوق داشته و شكل گيري هنر، شهرنشيني و دانش در تمامي ايران ناشي از ايجاد امنيت در شمال كشور به وسيله اين ديوار بوده است. چرا كه در نبود امنيت، هيچيك از آنها در هيچ جامعه اي شكل نمي گيرد.
او گفت: جا دارد در حول موضوع اين ديوار همايش‌ها برگزار و تحقيقات دانشگاهي انجام شود؛ همچنانكه ديوار چين و آلمان نيز با وجود اينكه بخش‌هايي تخريب شده داشتند ترميم شده اند و براي جذب توريسم و توسعه اين صنعت، از آنها استفاده مي شود.
ظرفيتي براي گردشگري
معاون سازمان ميراث و گردشگري گلستان معتقد است اين استان در كنار طبيعت زيبا، ظرفيت تاريخي بالايي براي توسعه گردشگري دارد كه از جمله اين ظرفيت‌ها، ديوار دفاعي گرگان است. حميد عمراني به CHN گفت: مستندات باستان شناسي ديوار گرگان در حال انتشار است و اطلاعات ما در حال بازسازي و و تكميل است.
سرپرست پايگاه ديوار بزرگ گرگان در ادامه گفت: در سال 1377 كه گلستان استاني مجزا شد ديوار گرگان توسط مديريت وقت، به عنوان پروژه ملي، به سازمان مركزي معرفي و بر همان اساس، شناسايي مسير آغاز شد. سپس طي چهار فصل مورد بررسي باستان شناسي قرار گرفت و مستندسازي شد. پس از آن با احداثسد گلستان يك، در مجاورت گنبدكاووس بخشي از محدوده ديوار دفاعي، در محدوده ديوار قرار گرفت كه باعث شدگمانه زني ديوار صورت بگيرد و در دو نقطه حفاري صورت گرفت.
عمراني تاكيد كرد كه پس از سال 1378 تا 79 برنامه خاصي براي حفاري نداشتيم؛ اما از سال 79 به بعد طي برنامه اي ديگر در بخش شرقي-كلاله- فضاي ديوار گرگان در كنار گرگانرود شناسايي و براي گمانه زني باستان شناسي انتخاب شد.
او همچنين گفت به منظور اطلاع دقيق از وضعيت باستان شناسي، سال 80 اولين مطالعات صورت گرفت و هزار متر مربع از ديوار گرگان حفاري شدكه گزارش آن به چاپ رسيده است.
معاون ميراث فرهنگي گلستان گفت: بخشي از ديوار گرگان شامل يك قلعه و بخشي از مسير ديوار و يك ساختار معماري آتشكده مانند شناسايي شده و خوشبختانه فضاي 1000 مترمربعي ساماندهي شده است.
اين كارشناس ارشد باستان شناسي از كار مشترك مرحوم دكتر آذرنوش رييس دانشگاه وقت باستان شناسي كه با دانشگاه ادينگبورگ و دوهام بريتانيا به مدت 5 سال انجام شد خبر داد. او در توضيح اين عمليات گفت: در اين پنج سال، تمام مسير ديوار را با نقشه‌هاي هوايي و سيستم ماهواره اي از درياي مازندران تا انتهاي ديوار گرگان يكبار ديگر بازنگري كرديم. ديوار در چند نقطه شرقي، غربي و مركزي با استفاده از دستگاه ژئوفيزيك مطالعه و بررسي شده و يك كوره آجرپزي و يكي از قلعه‌هاي ديوار گرگان حفاري شد. عمراني خبر داد: در 200 كيلومتر غالب بر هزار عدد كوره آجرپزي وجود دارد و بالغ بر 40 قلعه نظامي حامي ديوار بوده اند.
سرپرست پايگاه ديوار بزرگ گرگان در ادامه گفت: 10 منطقه نمونه گردشگري در مسير ديوار گرگان تعريف كرده ايم و مشاور آن هم انتخاب شده است. برخي مسيرها براي اسب دواني و شترسواري و برخي نيز براي پياده روي. اين مطالعات قرار است اجرايي شود و اكنون مسئله مكان آن در دست بررسي است .
معاون ميراث فرهنگي و گردشگري گلستان در پاسخ به اين سوال كه آيا بخش‌هايي كه مي گوييد، براي بازديدكنندگان قابل بازديد است و شهروندان مي توانند ديوار را ببينند و آن را به عنوان يك شي خارجي لمس كنند يا اينكه فقط زير خاك است كه بايد درباره اش صحبت كنند گفت: بخش هايي از ديوار گرگان حفاري شده و بازديد از آن براي عموم علاقمندان آزاد و رايگان است؛ اما چون پايگاه ديوار گرگان يك پايگاه ملي است همه ساله براي مطالعه و نگهداري آن، اعتبار مي گيريم كه اين براي ما از حفاري مهم تر است. چون حفاري زماني ممكن است كه اطلاعات ما كامل شود و با دست پر كار را شروع كنيم. او درباره ديوار چين گفت كه بخش‌هاي بزرگي از اين ديوار طي دوران‌هاي تاريخي تخريب شده بود كه بيشتر آن بازسازي شده است؛ اين اتفاق مي تواند براي ديوار دفاعي گرگان هم بيفتد و در جذب گردشگر، كسب درآمد براي استان و رونق منطقه اثرگذار خواهد بود.