تاریخ ایران پیش از اریاییان
اختراع خط
پیش از تاریخ به زمانی گفته میشود که انسان هنوز موفق به اختراع خط (نوشتار) نگردیده بود. از حدود ۳۶۰۰ سال ق. م. انسان موفق به اختراع خط گردید. پیش از این پنداشته میشد نخستین مخترعین خط ابتدا سومریان (۳۶۰۰ پ. م.) و سپس ساکنان نواحی جنوبی میانرودان و تمدن ایلام در خوزستان باشند. با کاوشهای جدید مشخص شد اختراع خط و نوشته، مربوط به تمدن جیرفت در ایران است بر اساس سنگ نوشتهٔ جدیدی که در نوامبر سال ۲۰۰۷ در کاوشگاه جیرفت یافت شد.[۱][۲][۳][۴][۵][۶][۷][۸][۹]
ایران پیش از تاریخ
دوره پیش از تاریخ خود به سه دوره تقسیم میشود که عبارتاند از: ۱- پارینهسنگی (عصر حجر قدیم). ۲- فرا پارینه سنگی. ۳- نوسنگی (عصر حجر جدید). در ایران تپههای باستانی بسیاری از دوره نوسنگی باقی ماندهاست از جمله تل باکون ٍ جری ٍ موشکی و... در فارس ٍ تپه شوش ٍ چغا بنوت ٍ چغا میش و... در خوزستان، گنج دره، سراب و آسیاب در کرمانشاه و در دیگر نقاط ایران.
دوران پارینه سنگی ایران به سه دوره پارینه سنگی آغازین، میانی، پایانی و یک دوره کوتاه بنام فرا پارینه سنگی تقسیم میشود. فرهنگهای مرتبط با پارینه سنگی قدیم ایران شامل فرهنگ ساطور ابزار الدوان و فرهنک تبر دستی آشولی هستند. کهنترین شواهد این دوره که مربوط به فرهنگ الدوان است در اطراف رود خانه کشف رود در شرق مشهد یافت شدهاست. این شواهد شامل تعدادی ابزار سنگی ساخته شده از کوارتز است که شامل تراشه و ساطور ابزار هستند. طبق نظر کاشفین این مجموعه حداقل ۸۰۰ هزار سال قدمت دارد. از فرهنگ آشولی نیز مدارک بیشتری در شمال غرب و غرب کشور بدست آمدهاست. برخی از مکانهای مهم شامل گنج پر در رستم آباد گیلان، شیوه تو در نزدیکی مهاباد، پل باریک در هلیلان لرستان هستند. از دوران پارینه سنگی میانی که فرهنگ ابزار سازی آن موستری گفته میشود، شواهد بیشتری در غارها و پناهگاهها یافت شدهاست که اغلب مربوط به زاگرس مرکزی هستند. این دوره از حدود ۲۰۰ تا ۱۵۰ هزار سال پیش شروع شده و تا حدود ۴۰ هزار سال پیش ادامه داشتهاست. انسانهای نئاندرتال در این دوره در ایران میزیستند که بقایای اسکلت آنها در غار بیستون یافت شدهاست. مکانهای مهم این دوره غارهای بیستون، ورواسی، قبه و دو اشکفت در شمال کرمانشاه، قمری و گر ارجنه در اطراف خرم آباد، کیارام در نزدیکی گرگان، نیاسر و کفتار خون در نزدیکی کاشان، قلعه بزی در نزدیکی اصفهان و میرک در نزدیکی سمنان است. دوران پارینه سنگی جدید ایران از حدود ۴۰ هزار سال پیش آغاز و تا حدود ۱۸ هزار سال پیش ادامه یافته که مقارن با مهاجرت انسان هوشمند جدیدی به ایران است. آثار این دوره در اطراف کرمانشاه، خرم آباد، مرو دشت و کاشان یافت شدهاست. فرهنگ ابزار سازی این دوره تیغه و ریز تیغه برادوستی است. آثار دوره بعدی فراپارینه سنگی در غرب زاگرس و شمال البرز بدست آمده که فرهنگ زرزی خوانده میشود.
ساکنین ایران را قبل از رسیدن ایرانیان میتوان زیر عنوان کلی کاسپین که دریای خزر بنام آنهاست جمع نمود، کاسپینها کشاورزی میکردند. این مردم نخستین کشاورزان جهان بودهاند و کشاورزی از سرزمین آنها به خاکهای رسوبی رودخانههای سند و سیحون و جیحون و دجله و فرات رسیدهاست. در دوران نوسنگی در برخی نواحی آسیای غربی (خاورمیانه)، انسان از مرحله جمعآوری و شکار به مرحله کشت و اهلی کردن برخی جانوران، انتقال یافت.
روستانشینی
قدیمیتری آثار سکونت روستا نشینان اولیه در غرب زاگرس و شمال خوزستان یافت شدهاست.برخی از این روستاهای اولیه گنج دره، سراب و آسیاب در نزدیکی کرمانشاه، علی کش در دهلران، گوران در هلیلان و چغا بنوت در شمال خوزستان است. قدیمیترین مدارک اهلی شدن بز در مکان گنج دره در نزدیکی کرمانشاه کشف شده که حدود ۱۰ هزار سال قدمت دارد.
بین هفت تا هشت هزار سال پیش مراکز روستانشین در چند نقطه از ایران، در منطقه تمدن جیرفت در تمدن تپه سیلک نزدیک کاشان و در اطراف مرودشت و در فاصله کمی از شوش، قدیمیترین شهر موجود دنیا، وجود داشتهاست. شوش یکی از قدیمیترین سکونتگاههای شناخته شدهٔ منطقهاست، با وجود اینکه نخستین آثار یک دهکدهٔ مسکونی در آن مربوط به ۷۰۰۰ سال پیش از میلاد هستند.
در طول تاریخ، مهاجرتهای انسانی و جابجایی انسانها همواره به دلیل دستیابی به شرایط بهتر برای زندگی بودهاست، در دوران باستان این شرایط بهتر عبارت از آب فراوانتر و خاک حاصلخیزتر برای کشاورزی بودهاست. به عنوان نمونهای از اینگونه مهاجرتها میتوان از دو کوچ بزرگ نام برد: نخست، کوچ هندیان آریایی از پیرامون کوهستانهای هندوکش به سرزمینهای پنجاب و پیرامون رود سند و دیگری، کوچ ایلامیان و سومریان، به سرزمینهای باتلاقی تازه خشک شده خوزستان در ایران و میانرودان انجام شدهاست. از اینگونه مهاجرتها تمدنهای بزرگ یا گروههائی از تمدنهای بزرگ برخاستند. ویل دورانت، این آثار تمدن را کهنترین آثار تمدن بشر دانستهاست.
کهنترین نشانههای تمدن انسانی، مربوطه به ۵۰۰۰ سال ق. م. است که در ایران تمدن شهر سوخته در سیستان، تمدن عیلام در خوزستان، تمدن جیرفت در کرمان، تمدن تپهحصارِ در دامغان، تمدن تپه سیلک (در کاشان)، تمدن اورارتو (در آذربایجان)، تپه گیان نهاوند، تمدن کاسیها (در لرستان امروز)، پیدا شدهاست. از روی یک قسمت از آثار تمدن تپه سیلک، که گمان میرود مربوط به هزاره چهارم پ.م. باشد، پیدا شدهاست که اهالی آنجا به بافندگی و کارکردن با فلزات و استعمال مهر و چرخ گوزه گری پی برده بودند.
ایران نخستین سرزمینی است که در آن مردم به استخراج و استعمال فلزات پی بردهاند. تعدادی از نخستین کورههای ذوب مس در تل ابلیس کرمان مربوط به هزاره پنجم ق.م. بدست آمد و اشیاء مسی شامل سنجاق و درفش، مهر و دستبند و حلقه انگشتر از آنها کشف گردید. قدیمیترین فلزی که مورد استفاده انسان قرار گرفته مس بودهاست. این فلز در ۴۵۰۰ ق. م. در آسیای غربی مورد استفاده بودهاست.
از اواسط دوران فلز، بجز مس، فلزات دیگری چون قلع، طلا، نقره در چرخه فنآوری مردمان آن عصر پدیدار شدند و شاید به این دلیل است که این دوره را دوره فلز نام نهادهاند نه دوره مس. برنزهای مشهور به لرستان اهمیت ایران را بهعنوان یک مرکز فلزکاری بطور روشن نشان میدهد. رویدادی مهم در هزاره سوم پ.م. که تأثیرگذار در زندگی ساکنان فلات ایران و خصوصاً دشت خوزستان است عبارت است از کشف فلز آلیاژی مفرغ. از مراکز مهم فرهنگهای عصر مفرغ ایران غرب ایران و حوزه زاگرس مرکزی (لرستان پیشکوه و پشتکوه) بودهاست. مفرغ ساخته شده در کوهپایههای زاگرس به سومر و عیلام صادر میشدهاست.
شهرنشینی
شهرنشینی، شهر به مفهوم اخصّ آن از اواخر هزاره چهارم پ.م. و خصوصاً هزاره سوم پ.م. در ایران موجودیت یافت. شهر شوش یکی از قدیمیترین (۴۰۰۰ سال پ. م.) سکونتگاههای شناخته شدهٔ منطقهاست. شهرهای مهم ایران در هزاره سوم پ.م. عبارتاند از: تپه حسنلو و هفتوان تپه در آذربایجان ـ تمدن تپه سیلک (در کاشان) ـ تپهحصارِ در دامغان ـ تپه گیان نهاوند، ـ گودین، کنگاور ـ شاهتپه و تورنگ تپه گرگان ـ تپه قبرستان بویین زهرای قزوین ـ شوش، خوزستان ـ تمدن جیرفت، تپه یحیی و شهداد، کرمان ـ ملیان، فارس ـ شهر سوخته در زابل.
پایان عصر مفرغ و کشف آهن (شروع دوره آهن) مقارن است با رویدادهای مهم تاریخی و فرهنگی که در هزاره دوم پ.م. زمینهساز تشکیل سلسلهها و ظهور نخستین حکومتهای مستقل در هزارههای دوم و اول پ.م. همچون: ماننا، اورارتو و ماد و سرانجام امپراتوری وسیع هخامنشی شدند عبارتاند از مهاجرت آریاییها به فلات ایران، روی کار آمدن دولتهای مستقل به جای دولت شهرهای پیشین، و تجمع اقوام و قبایل مختلف (مقیم و مهاجر) خصوصا در مناطق غربی و شمال غربی ایران که هر کدام قلمرو خاص خود را داشتند. این اقوام در شمال غربی ایران با اورارتو و آشور همسایه شدند.
به قدرت رسیدن حکومت عیلام
ایلامیان یا عیلامیها مجموعه اقوامی بودند که از هزاره چهارم پ. م. تا هزاره نخست پ. م.، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب غربی پشتهٔ ایران فرمانروایی داشتند.
آنطور که از اسناد و کتیبههای آشوری برمی آید عیلام نامی است که آشوریان بر این سرزمین نهادهاند خود آنها سرزمینشان را انشان مینامیدند و در کتیبههای هخامنشی هم به کرّات از همین نام استفاده شدهاست. بر حسب تقسیمات جغرافیای سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمینهای خوزستان، فارس، ایلام و بخشهایی از استانهای بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل میشد.
پیش از این پنداشته میشد اولین مخترعین خط ابتدا سومریان (۳۶۰۰ پ. م.) و سپس ساکنان نواحی جنوبی میانرودان و تمدن ایلام در خوزستان باشند. اما با کاوشهای جدید مشخص شد اختراع خط و قدیمیترین نوشتهها مربوط به تمدن جیرفت در ایران است که بر اساس سنگ نوشتهٔ جدیدی که در نوامبر سال ۲۰۰۷ در کاوشگاه جیرفت یافت شد٬ دیگر سومریان را نمیتوان اولین مخترعین خط دانست٬ چرا که خط یافت شده اندکی قدیمیتر از آن است.[۱۰][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴][۱۵][۱۶][۱۷][۱۸]
پس از تمدن جیرفت میتوان ایلامیان را نخستین مخترعان خط در ایران دانست. البته برخی معتقدند تمدن جیرفت منشاء خط نوشتاری ایلامیان بودهاست که بعدها در کشور گسترش یافت و به شوش رسید.[۱۹]
به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یک هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است.
سرزمین اصلی عیلام در شمال دشت خوزستان بوده. فرهنگ و تمدن عیلامی از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مرکزی تا بوشهر اثر گذار بودهاست. عیلامیان نه سامی نژادند و نه آریایی آنان ساکنان اولیه دشت خوزستان هستند.
ورود آریائیان
آریائیان حدود دوهزار سال پ. م. به شکل قبیلههای کوچک در دورترین نقطه شرقی فلات ایران و در مغرب فلات پامیر و برخی معتقدند آنها در شمال کوههای هندو کش و یا در روسیه اطراف دریاچه آرال میزیستند.[۲۰] اینان زبان و آداب و رسوم مشترکی داشتند. در دوران باستان، اقوام هندی و ایرانی (آنان که به زبانهای هند و ایرانی سخن میگفتند) خود را آریایی مینامیدند. نمونهٔ این اشارهها را میتوان در اوستا، سنگنبشتههای هخامنشی و متنهای کهن هندو (مانند ریگودا) دید.
بعدها، باافزایش تعداد اعضا، این قبایل ناچار به مهاجرت شدند و به نواحی شرق و غرب و جنوب سرزمین اصلی خود کوچ کردند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست، اما به نظر میرسد دشوار شدن شرایط اقلیمی و کمبود چراگاهها، از دلایل آن باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بوده و در دورههای مختلفی صورت گرفتهاست که در پایان دوران نوسنگی (۷۰۰۰ سال پ.م.) آغاز شد و تا ۴۰۰۰ پ.م. ادامه داشتهاست. آریاییان ساکن سرزمینهایی هستند که از دورترین مرزهای شرقی هندوستان تا اروپا امتداد دارد. به همین جهت به آنان نژاد هندو-اروپایی گفته میشود.
نخستین آریاییهایی که به ایران آمدند شامل کاسیها (کانتوها ـ کاشیها)، لولوبیان و گوتیان بودند. کاسیها تمدنی را پایه گذاری کردند که امروزه ما آن را بنام تمدن تپه سیلک میشناسیم. لولوبیان و گوتیان نیز در زاگرس مرکزی اقامت گزیدند که بعدها با آمدن مادها بخشی از آنها شدند. سه گروه بزرگ آریایی به ایران آمدند و هر یک در قسمتی از ایران سکنی گزیدند: مادها در شمال غربی ایران، پارسها در قسمت جنوبی و پارتها در حدود خراسان امروزی. نخستین دسته از آریاییان که در نواحی غرب ایران موفق به تشکیل حکومت شد، قوم ماد بود. پارسها، قوم دیگر آریایی، ابتدا در نواحی شمال و غرب ایران ساکن شدند و سپس به تدریج به سوی جنوب کوچ کردند. پارسها شاهنشاهی هخامنشیان را بر پا کردند. پارتها، دیگر قوم آریایی، ابتدا در نواحی شرقی حدود ماورالنهر میزیستند. آنان موفق به تشکیل شاهنشاهی اشکانی شدند.
تورانیها و سکاها نیز از اقوام آریایی بودند که از سوی شمال به سرزمین ایران وارد شدند. این اقوام تمدنی پایین تر از دیگر اقوام آریایی داشتند. دستهای از سکاها که از راه قفقاز به داخل ایران راه یافتند، ابتدادردامنه کوههای زاگرس جای گرفتند. اما بعدها به سکستان رفتند و آن سرزمین را به کانون تمدنی بزرگ، (شهر سوخته زابل) بدل ساختند. بیشتر افسانههای شاهنامه، درمیان قوم سکا و سرزمین ایشان که سکستان و بعدها سیستان خوانده شد اتفاق افتادهاست.
واژه آریا که معنای آزاده، شریف و بزرگوار میدهد به قومی از نژاد هندواروپایی گفته میشدکه نیاکان مردمان سرزمینهای ایران، بخشی از آسیای میانه و هندوستان و بخشهایی از اروپاهستند. (البته گسترهٔ تاریخی این دو سرزمین که در برگیرندهٔ بخشهایی از شبه قارهٔ هند، آسیای میانه، خاور میانه و آسیای کوچک امروزین است).
درباره خاستگاه آریائیان که در نوشتههای کهن اوستا از آن به نام ایرانویج نام برده شدهاست چند دیدگاه طرح شدهاست:
یکی از این دیدگاهها میگوید که آریائیان در حدود هشتهزار سال پیش در جنوب سیبری و در اطراف دریاچه آرال میزیستند که با مهاجرتی که به طرف جنوب داشتند بخشی به هند و افغانستان و بخشی نیز به طرف کوههای قفقاز حرکت کردهاند که قومهای ماد و پارس از کوهها گذشتند و در اطراف دریاچه ارومیه سکنی گزیداند و بخش دیگری به سمت اروپا حرکت کردند. دیگر دیدگاهها آناتولی؛آذرآبادگان؛قفقاز و... را خاستگاه نخست این قوم میداند.
تازهترین دیدگاه در این باره را جهانشاه درخشانی طرح کردهاست. درخشانی خاستگاه این قوم را بستر کنونی خلیج فارس میداند که در دوران یخبندان بی آب بوده و پس از بالا آمدن آبهای دریای آزاد آریاییان به تدریج به فلات ایران و پهنههای میانرودان تا فلسطین کوچ کردهاند و تمدنهای آغازین آن دیارها را بنیاد گذاردهاند. بر پایه همین دیدگاه پهنههای شمالی نمیتوانستهاند خاستگاه آریائیان بوده باشند زیرا هوای سرد دوران یخبندان امکان زیست در آن مناطق را نمیدادهاست.
نگاهی گذرا به سلسله های قبل از اسلام
بدست آمدن شهرک ویژهٔ ذوب و دستاورد فلز در اریسمان، ساخت سفالینههای برنگاریده و منقوش و چیزهای دینی و... گویای نقش ایران در گردونه رشد و گسترش دانشوارانه، صنعتی و معنوی بشر است. روندی که در آینده با آغاز دوران آهن و ورود گروههای آریایی به پشته و فلات ایران ادامه پیدا کرد. در دوران آهن اوجی دیگر از نیرو و نوآوری و سازماندهی شهرنشینی ایرانی نقش میبندد و یادگارهای باشکوهی همچون زیگورات چغازنبیل، (۱۲۵۰ قبل از میلاد) معبد باباجان و... شکل میگیرند.
در آغاز هزاره یکم دولتهایی همچون مادها، ایلامیها(ایلام نوین) و... در جاهای گوناگون ایران ساخته میشوند و به رودررویی با فرمانروایی دستدراز و متجاوز آشوری در میانرودان(بین النهرین) میپردازند و کم کم برای رودررویی بهتر در برابر فرمانروایی آشوری و دستدرازیهای آنان به ایران بایکدیگر در قالب فرمانروایی ماد یکی میشوند.
ایلامیان
ظهور دولت ایلام (۶۴۰ –۳۲۰۰) قبل از میلاد به عنوان اولین قدرت متمرکز در عرصه فلات ایران (جنوب غربی سرزمین کنونی ایران) آغازی بود برای تأثیر فکر، هنر و تمدن مردم فلات ایران بر سایر تمدنهای اطراف همچون تمدن بین النهرین و مصر، ارتباطی که همیشه با کش و قوسهای فراوانی همراه بود و گاهی باعث تسلط تمدنی بر تمدن دیگر میشد. بطوریکه امروزه میتوان آثار تبادل فرهنگی دولت ایلام و سایر اقوام ساکن در کوهستانهای فلات ایران همچون کاسیها، لولوبیان، و اورارتو و... را در میان نقوش برجسته سومریها، اکدیها، آشوریها، بابلیها و... در بین النهرین و یا در میان آثار مکشوفه از شهرهای کهن شوش، انشان، دورانتیاش، نینوا، بابل و... مشاهده کرد هرچند در این دوران تمدنهای قدرتمند دیگری همچون تمدن جیرفت و یا تمدن سرزمینهای جنوب شرقی ایران در شهر سوخته وجود داشتهاند و به طور حتم بسیار قدرتمند بودهاند اما به دلیل نبود شناخت کافی از ارتباط آنها با سایر تمدنهای همجوار صحبت هنوز زود است.
ایلامیان یا عیلامیها اقوامی بودند که از هزاره چهارم پ. م. تا هزاره نخست پ. م.، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب و غرب ایران فرمانروایی داشتند. بر حسب تقسیمات جغرافیای سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمینهای خوزستان، فارس، ایلام و بخشهایی از استانهای بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل میشد.
آثار کشف شده تمدن ایلامیان، در شوش نمایانگر تمدن شهری قابل توجهی است. تمدن ایلامیان از راه دریایی و شهر سوخته در سیستان، با تمدن پیرامون رود سند هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط میشدهاست. ایلامیان نخستین مخترعان خط در ایران هستند.
به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. پادشاهی اَوان یکی از دودمانهای ایلامی باستان در جنوب غربی ایران بود. پادشاهی آوان پس از شکوه و قدرت کوتیک ـ این شوشینک همچون امپراتوری اکد، ناگهان فرو پاشید؛ این فروپاشی و هرج و مرج در منطقه در پی تاخت و تاز گوتیان زاگرس نشین رخ داد. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یک هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است.
سرزمین اصلی عیلام در شمال دشت خوزستان بوده. فرهنگ و تمدن عیلامی از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مرکزی تا بوشهر اثر گذار بودهاست. عیلامیان نه سامی نژادند و نه آریایی آنان ساکنان اولیه دشت خوزستان هستند.[۲]
آریائیان، مردمانی از نژاد هند و اروپایی بودند که در شمال فلات ایران میزیستند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست اما به نظر میرسد دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاهها، از دلایل آن باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بودهاست که در پایان دوران نوسنگی (۷۰۰۰ سال پیش از میلاد) آغاز شد و تا ۴۰۰۰ پیش از میلاد ادامه داشتهاست.
نخستین آریاییهایی که به ایران آمدند شامل کاسیها (کانتوها ـ کاشیها)، لولوبیان و گوتیان بودند. کاسیها تمدنی را پایه گذاری کردند که امروزه ما آن را بنام تمدن تپه سیلک میشناسیم. لولوبیان و گوتیان نیز در زاگرس مرکزی اقامت گزیدند که بعدها با آمدن مادها بخشی از آنها شدند. در حدود ۵۰۰۰ سال پیش از میلاد، مهاجرت بزرگ آریائیان به ایران آغاز شد و سه گروه بزرگ آریایی به ایران آمدند و هر یک در قسمتی از ایران سکنی گزیدند: مادها در شمال غربی ایران، پارسها در قسمت جنوبی و پارتها در حدود خراسان امروزی.
شاخههای قومِ ایرانی در نیمههای هزارهٔ اول قبل از مسیح عبارت بودهاند از: باختریان در باختریه (تاجیکستان و شمالشرق افغانستانِ کنونی)، سکاهای هومکار در سگائیه (شرقِ ازبکستانِ کنونی)، سُغدیان در سغدیه (جنوب ازبکستان کنونی)، خوارزمیان در خوارزمیه (شمال ازبکستان و شمالشرق ترکمنستانِ کنونی)، مرغزیان در مرغوه یا مرو (جنوبغرب ازبکستان و شرق ترکمستان کنونی)، داهه در مرکز ترکمستان کنونی، هَرَیویان در هَرَیوَه یا هرات (غرب افغانستان کنونی)، دِرَنگِیان در درنگیانه یا سیستان (غرب افغانستان کنونی و شرق ایران کنونی)، مکائیان در مکائیه یا مَککُران (بلوچستانِ ایران و پاکستان کنونی)، هیرکانیان در هیرکانیا یا گرگان (جنوبغربِ ترکمنستان کنونی و شمال ایرانِ کنونی)، پَرتُوَهئیان در پارتیه (شمالشرق ایران کنونی)، تپوریان در تپوریه یا تپورستان (گیلان و مازندران کنونی)، آریازَنتا در اسپدانه در مرکزِ ایرانِ کنونی، سکاهای تیزخود در الانیه یا اران (آذربایجان مستقل کنونی)، آترپاتیگان در آذربایجان ایرانِ کنونی، مادایَه در ماد (غرب ایرانِ کنونی)، کُردوخ در کردستانِ (چهارپارهشدهی) کنونی، پارسَی در پارس و کرمانِ کنونی، انشان در لرستان و شمال خوزستان کنونی. قبایلی که در تاریخ با نامهای مانناها، لولوبیانها، گوتیانها، و کاسیها شناسانده شدهاند و در مناطق غربی ایران ساکن بودهاند تیرههائی از شاخههای قوم ایرانی بودهاند که زمانی برای خودشان اتحادیههای قبایلی و امیرنشین داشتهاند، و سپس در پادشاهی ماد ادغام شدهاند.
مادها در ایران نزدیک ۱۵۰ سال (۷۰۸- ۵۵۰ ق.م) هخامنشیها کمی بیش از دویست سال (۵۵۰-۳۳۰ ق.م) اسکندر و سلوکیها در حدود صد سال (۳۳۰ -۲۵۰ ق.م) اشکانیان قریب پانصد سال (۲۵۰ ق.م – ۲۲۶ م) و ساسانیان قریب چهار صد و سی سال (۲۲۶-۶۵۱ م) فرمانروایی داشتند.
[ویرایش] مادها
مادها قومی ایرانی بودند از تبار آریایی که در بخش غربی فلات ایران ساکن شدند. سرزمین مادها دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و بقیهٔ ناحیه زاگرس را با نام ماد بزرگ میشناختند. پایتخت ماد هگمتانه است آنها توانستند در اوایل قرن هفتم قبل از میلاد اولین دولت ایرانی را تأسیس کنند
پس از حملات شدید و خونین آشوریان به مناطق مادنشین، گروهی از بزرگان ماد گرد رهبری به نام دیاکو جمع شدند.
از پادشاهان بزرگ این دودمان هووخشتره بود که با دولت بابل متحد شد و سرانجام امپراتوری آشور را منقرض کرد و پایههای نخستین شاهنشاهی آریاییتباران در ایران را بنیاد نهاد.
دولت ماد در ۵۵۰ پیش از میلاد به دست کوروش منقرض شد و سلطنت ایران به پارسیها منتقل گشت. در زمان داریوش بزرگ، امپراتوری هخامنشی به منتهای بزرگی خود رسید: از هند تا دریای آدریاتیک و از دریای عمان تا کوههای قفقاز.[۳]
هخامنشیان
هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ را بنیادگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانند.
در ۵۲۹ پ.م کوروش بزرگ پایه گذار دولت هخامنشی در جنگهای شمال شرقی ایران با سکاها، کشته شد. لشکرکشی کمبوجیه جانشین او به مصر آخرین رمق کشاورزان و مردم مغلوب را کشید و زمینه را برای شورشی همگانی فراهم کرد. داریوش بزرگ در کتیبهً بیستون میگوید: «بعد از رفتن او (کمبوجیه) به مصر مردم از او برگشتند...»
شورشها بزرگ شد و حتی پارس زادگاه شاهان هخامنشی را نیز در برگرفت. داریوش در کتیبه بیستون شمهای از این قیامها را در بند دوم چنین نقل میکند: «زمانی که من در بابل بودم این ایالات از من برگشتند: پارس، خوزستان، ماد، آشور، مصر، پارت خراسان (مرو، گوش) افغانستان (مکائیه).» داریوش از ۹ مهر ماه ۵۲۲ تا ۱۹ اسفند ۵۲۰ ق.م به سرکوبی این جنبشها مشغول بود.
جنگهای ایران و یونان در زمان داریوش آغاز شد. دولت هخامنشی سر انجام در ۳۳۰ ق. م به دست اسکندر مقدونی منقرض گشت و ایران به دست سپاهیان او افتاد.
اسکندر سلسله هخامنشیان را نابود کرد، دارا را کشت ولی در حرکت خود به شرق همه جا به مقاومتهای سخت برخورد، از جمله سغد و باکتریا یکی از سرداران جنگی او بنام سپتامان ۳۲۷- ۳۲۹ ق. م در راس جنبش همگانی مردم بیش از دو سال علیه مهاجم خارجی مبارزه دلاورانه کرد. در این ناحیه مکرر مردم علیه ساتراپهای اسکندر قیام کردند. گرچه سرانجام نیروهای مجهز و ورزیده اسکندر این جنبشها را سرکوب کردند ولی از این تاریخ اسکندر ناچار روش خشونت آمیز خود را به نرمش و خوشخویی بدل کرد.
ایران | |
---|---|
تاریخ ایران | |
ایران پیش از آریاییها | |
ایلامیان | |
تاریخ ایران پیش از اسلام | |
ماد | |
هخامنشیان | |
سلوکیان | |
اشکانیان | |
ساسانیان | |
تاریخ ایران پس از اسلام | |
خلفای راشدین | |
امویان | |
عباسیان | |
ایران در دوران حکومتهای محلی | |
طاهریان | |
صفاریان | |
سامانیان | |
زیاریان | |
بوییان | |
غزنویان | |
سلجوقیان | |
خوارزمشاهیان | |
ایران در دوره مغول | |
ایلخانیان | |
ایران در دوران ملوکالطوایفی | |
سربداران | |
تیموریان | |
مرعشیان | |
کیائیان | |
قراقویونلو | |
آققویونلو | |
ایران در دوران حکومتهای ملی | |
صفوی | |
افشاریان | |
زند | |
قاجار | |
پهلوی | |
جمهوری اسلامی | |
موضوعی | |
تاریخ معاصر ایران | |
تاریخ مذاهب ایران | |
تاریخ زبان و ادبیات ایران | |
جغرافیای ایران | |
استانهای تاریخی ایران | |
اقتصاد ایران | |
گاهشمار تاریخ ایران | |
پروژه ایران |
سلوکیان
ایران در زمان سلوکیان (۳۳۰ - ۱۵۰ ق.م.)
پس از مرگ اسکندر (۳۲۳ ق. م) فتوحاتش بین سردارانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیائی او که ایران هسته آن بود به سلوکوس اول رسید. به این ترتیب ایران تحت حکومت سلوکیان (۳۳۰ - ۱۵۰ ق.م.) در آمد. پس از مدتی پارتها نفوذ خود را گسترش دادند و سرانجام توانستند سلوکیان را نابود کردند و چون پادشاه اشکانی اشک بود اشکانیان گذاشتند
[ویرایش] اشکانیان
اشکانیان (۲۵۰ ق. م ۲۲۴ م) که از تیره ایرانی پرنی و شاخهای از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سکاهای حدود باختر بودند، از ایالت پارت که مشتمل بر خراسان فعلی بود برخاستند. نام سرزمین پارت در کتیبههای داریوش پرثوه آمدهاست که به زبان پارتی پهلوه میشود. چون پارتیان از اهل ایالت پهله بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز میتوان خواند. ایالت پارتیها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقی دریای خزر و از شمال به ترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کویر نمک و سیستان محدود میشد. قبایل پارتی در آغاز با قوم داهه که در مشرق دریای خزر میزیستند در یک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده در ناحیه خراسان مسکن گزیدند.
این امپراتوری در دوره اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوههای قفقاز تا خلیج فارس توسعه یافت. در عهد اشکانی جنگهای ایران و روم آغاز شد. سلسله اشکانی در اثر اختلافات داخلی و جنگهای خارجی به تدریج ضعیف شد تا سر انجام به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید.[۴]
[ویرایش] ساسانیان
ساسانیان خاندان شاهنشاهی ایرانی در سالهای ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی بودند. شاهنشاهان ساسانی که اصلیتشان از استان پارس بود بر بخش بزرگی از غرب قارهٔ آسیا چیرگی یافتند. پایتخت ساسانیان شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود.
سلسله اشکانی به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید. وی سلسله ساسانیان را بنا نهاد که تا ۶۵۲ میلادی در ایران ادامه یافت. دولت ساسانی حکومتی ملی و متکی به دین و تمدن ایرانی بود و قدرت بسیار زیادی کسب کرد. در این دوره نیز جنگهای ایران و روم ادامه یافت.
در همین دوران مانی[۱] (۲۱۶ - ۲۷۶ میلادی) به تبلیغ مذهب خود پرداخت. مانی پس از مسافرت به هند و آشنائی با مذهب بودائی سیستم جهان مذهبی مانوی خود را که التقاطی از مذهب زردشتی، بودائی و مسیحی و اسطوره بود با دقت تنظیم کرد و در کتاب «شاهپورگان» اصول آنها را بیان و هنگام تاجگذاری شاپوراول به شاه هدیه کرد. مانی اصول اخلاقی خود را بر پایه فلسفی مثنویت: روشنائی و تاریکی که ازلی و ابدی هستند استوار نمود. در واقع این اصول) خودداری از قتل نفس حتی در مورد حیوانات، نخوردن می، دوری از زن و جمع نکردن مال (واکنش در مقابل زندگی پر تجمل و پر از لذت طبقات حاکم و عکس العمل منفی در برابر بحران اجتماعی پایان حکومت اشکانی و آغاز حکومت ساسانی است. شاپور و هرمزد، نشر چنین مذهبی را تجویز کردند، زیرا با وجود مخالفت آن با شهوت پرستی و غارتگری و سود جوئی طبقات حاکم، از جانبی مردم را به راه «معنویت» و «آشتیخواهی» سوق میداد و از جانب دیگر از قدرت مذهب زردشت میکاست.
جنبش معنوی مانی به سرعت در جهان آن روز گسترش یافت و تبدیل به نیروئی شد که با وجود جنبه منفی آن با هدفهای شاهان و نجبا و پیشرفت جامعه آن روزی وفق نمیداد. پیشوایان زردتشتی و عیسوی که با هم دائما در نبرد بودند، متحد شدند و در دوران شاهی بهرام اول که شاهی تن آسا و شهوت پرست بود در جریان محاکمه او را محکوم و مقتول نمودند (۲۷۶ میلادی). از آن پس مانی کشی آغاز شد و مغان مردم بسیاری را به نام زندک(زندیق) کشتند. مانویان درد و جانب شرق و غرب، در آسیای میانه تا سرحد چین و در غرب تا روم پراکنده شدند.
امپراتوری پهناور ساسانی که از رود سند تا دریای سرخ وسعت داشت، در اثر مشکلات خارجی و داخلی ضعیف شد. آخرین پادشاه این سلسله یزدگرد سوم بود. در دوره او مسلمانان عرب به ایران حمله کردند و ایرانیان را در جنگهای قادسیه، مدائن، جلولاء و نهاوند شکست دادند و بدین ترتیب دولت ساسانی از میان رفت.
در پایان سده پنجم و آغاز قرن ششم میلادی جنبش بزرگی جامعه ایران را تکان داد که به صورت قیامی واقعی سی سال (۲۴-۴۹۴ م.) دوام آورد و تأثیر شگرفی در تکامل جامعه آن روزایران بخشید.
در چنین اوضاعی مزدک[۲] پسر بامدادان به تبلیغ مذهب خود که گویند موسسش زردشت خورک بابوندس بوده، پرداخت. عقاید مزدک بر دو گانگی مانوی استوار است:
روشنائی دانا و تاریکی نادان، به عبارت دیگر نیکی با عقل و بدی جاهل، این دو نیرو با هم در نبردند و چون روشنائی داناست سرانجام پیروز خواهد شد.
اساس تعلیمات اجتماعی مزدک دو چیز است: یکی برابری و دیگری دادگری.
مردم بسیاری به سرعت پیرو مذهب مزدک شدند. جنبش مزدکی با قتل او و پیروانش به طرز وحشیانهای سرکوب شد، اما افکار او اثر خود را حتی در قیامها و جنبشهای مردم ایران در دوران اسلام، باقی گذاشت.
مروری بر تاریخ اسطورهای ایران
کیومرث
طبق متون اوستایی او آدم ابوالبشر است و اولین انسانی است که از «اهورامزدا» (دانای بزرگ) که خداوند یکتا است اطاعت کرد. مورخین اسلامی او را گلشاه لقب داده اند که به معنی فرمانروای کوهستان است. در ادبیات بعد از اسلام او را نخستین کشورگشا معرفی کرده اند. نخستین بزرگی که کشور گشود- سرپادشاهان کیومرث بود. فردوسی درباره او مى گوید: کیومرث چون ابتدا در کوه اقامت داشت پلنگینه (پوست پلنگ) مى پوشید و در اشعارش مى گوید:
- کیومرث شد بر جهان کدخدای سر تخت و بختش برآمد ز کوه پلنگینه پوشید خود با گروه
- نخستین به کوه اندرون ساخت جای پلنگینه پوشید خود با گروه پلنگینه پوشید خود با گروه
مى گویند بنیاد شهرسازی از او است. شهر های اسطخر، دماوند و بلخ را او بنا کرد. چون فرزندش سیامک به دست دیوان کشته شد، بعد از مرگ کیومرث پادشاهی به نوه اش «هوشنگ» رسید.
هوشنگ
هوشنگ در اوستا «هائو شیانگها» (Haoshyangha) ذکر شده. بعضی از مورخین او را اولین پیشداد (اولین قانونگذار) معرفی مى کنند، زیرا بر هفت اقلیم فرمانروایی مى کرد. درباره معنی اسم او اختلاف است. فردوسی هوشنگ را برگرفته از هوش و فرهنگ مى داند و در این باره مى گوید: گرانمایه را نام هوشنگ بود _ تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود
زبان شناسان باستانی و شرق شناسان اروپایی «هائو شیانگها» را به معنی «فراهم سازنده منازل خوب» آورده اند، چون او بود که شهر های شوش و بابل را بنیاد نهاد. در زمان او آهن و آتش کشف شد و ابزار های جنگی آهنی فراهم آمد. فردوسی در باب کشف آتش مى گوید که هنگام پرتاب سنگ برای کشتن مار آن سنگ به سنگ دیگری برخورد کرد و اخگری پدید آمد.
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ _ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ. چون تهیه آتش برای زندگی مشکل بود، به دستور هوشنگ آتشکده هایی در فارس، آذربایجان و خراسان برپا کردند تا مردم بتوانند، آتش آماده از آن بردارند. داستان هوشنگ درباره کشف آتش نشان مى دهد که ایرانیان آتش پرست نبوده اند ولی آتش را از جهت روشنایی و گرمی بخشیدن به زندگی آدمیان حفظ مى کردند و سعی در نگهداری آن داشتند.به انگیزه کشف آهن در دهم بهمن جشن سده را برپا مى داشت، یعنی زمانی که پنجاه شب و پنجاه روز تا اول بهار (عید نوروز) باقی بود. فردوسی درباره جشن سده مى گوید:
- ز هوشنگ ماند این سده یادگار بسی باد چون او دگر شهریار
- بسی باد چون او دگر شهریار بسی باد چون او دگر شهریار
در زمان او مردم توانستند که از پوست حیوانات لباس تهیه نمایند.
تهمورث دیوبند
سومین پادشاه پیشدادی تهمورث (طهمورث) است به معنی دلیر ملقب به «زیناوند» به معنی دارنده سلاح و زین. در تاریخ طبری و مروج الذهب مسعودی آمده است که در زمان او بودا در هند ظهور کرد. او بت پرستی را برانداخت و چون بر دیوان مازندران غلبه کرد، دیوان به او سواد خواندن و نوشتن آموختند لذا به آنان امان داد. در زمان او مردم ریسندگی و بافندگی آموختند.
جمشید
جمشید فرزند تهمورث چون رویش مانند «شید» (خورشید) مى درخشید به جمشید به معنی درخشنده معروف شد. او نیز مانند فرمانروایان قبلی پیشدادی از «فره ایزدى» (تائید الهی) و پشتیبانی «اهورامزدا» برخوردار بود. طبق روایات فردوسی زمانی که طول روز و شب برابر شد (اول فروردین) را نوروز نامید و جشن نوروز را برپای داشت، در دوره حکمرانی او انواع سلاح های آهنی ساخته شد.تهیه انواع لباس از ریسیدن نخ های پنبه ای، ابریشمی و پشمی رواج یافت. سنگ های گران بها از معادن استخراج گردید. دارو ها و عطریات متفاوت شناخته شد. فن پزشکی به اعلا درجه در آن زمان رسید. در ساختمان سازی انقلابی روی نمود چون دیوان مازندران ساختن خشت و آجر و نحوه به کارگیری گچ و سنگ را به آریایى ها آموختند. از این رهگذر قصر های باشکوه در ایران بنا گردید.
مردم به چهار طبقه تقسیم شدند.
۱- آموزیان (دانشمندان و دینداران.)
۲- نیساریان (سپاهیان و لشکریان).
۳- نسودیان (برزگران)
۴- آهنوخوشان (پیشه وران).
جام جم (جام گیتى نما) که به وسیله آن جمشید مى توانست وقایع هفت اقلیم را در آن ببیند، در زمان او بود، این جام بعد ها به کیخسرو و دارا رسید. اما زمانی رسید که جمشید از باده قدرت سرمست شد و طوری کبر و غرور بر او چیره شد که خود را جهان آفرین خواند و مورد قهر الهی قرار گرفت و ضحاک تازی را بر او چیره ساخت.
از این جهت بود که فردوسی طوسی گوید:
- شما را ز من هوش و جان در تن است گر ایدون که دانید من کردم این مرا خواند باید جهان آفرین
- به من نگرود هرکه اهریمن است مرا خواند باید جهان آفرین مرا خواند باید جهان آفرین
زمانی که در جام جهان بین هر چه را که اراده مى کرد، مى دید غرورش زیادتر شد:
- پس آن جام برکف نهاد و بدید در او هفت کشور همی بنگرید
- در او هفت کشور همی بنگرید در او هفت کشور همی بنگرید
ضحاک جمشید را کشت و دو خواهر او به نام های «شهرناز» و«ارنواز» اسیر کرد و سپس به زنی گرفت. بعد از آنکه کاوه و فریدون قیام کردند و ضحاک را در دماوندکوه به بند کشیدند، فریدون از نژاد جمشید به حکمرانی ایران رسید.
قیام کاوه و جهانداری فریدون
هنگامی که ضحاک برای خوراک مار های روی شانه هایش همه فرزندان کاوه آهنگر را قربانی کرده بود و فقط یک فرزند برای کاوه مانده بود و پیش شاه ستمکاری چون ضحاک گفت (یکی بى زبان مرد آهنگرم _ ز شاه آتش آید همی بر سرم). شاه توجهی نکرد و کاوه چون آهنگر بود پیشبند چرمی خود را که از پوست شیر بود بر فراز چوبی برافراشت و از آن پس به عنوان «درفش» (پرچم) از آن سود جست. مردم به دور کاوه و درفش او گرد آمدند به طوری که بر سپاه ضحاک پیروزی یافت و ضحاک متواری شد و از ایران خارج شد و از دجله گذشت تا از خشم ایرانیان در امان بماند. کاوه با قیام خود خواست که «فریدون» فرزند «آبتین» را که از نژاد جمشید بود به فرمانروایی ایران انتخاب نماید. لذا فریدون به تعقیب ضحاک پرداخت (به اروندرود اندر آورد روی _ چنان چون بود مرد دیهیم جوی)
(اگر پهلوانی ندانی زبان _ به تازی تو اروند را دجله خوان) فریدون خود را به سرزمین تازیان رسانید ضحاک را دستگیر و او را در دماوندکوه زنجیر کرد. در داستان کاوه و فریدون چیزی که مهم است، ایجاد پرچم ایران است، چون کاوه در تاریخ اساطیری ایران با درفش خود حماسه آفرید و ضحاک عرب را شکست داد و به دست فریدون که از نژاد ایرانی بود در دماوند کوه زندانی نمود. از آن زمان به بعد پرچمی که او ساخته بود به «درفش کاویان» معروف شد. کاوه کسی است که سرداران ایران به درفش او تیمن مى جستند.
ابومنصور ثعالبی مورخ قرن پنجم در باب این درفش عین روایت فردوسی را آورده و گفته است: «فریدون پس از آسودگی از کار ضحاک چرم کاوه را به جواهر بیاراست و درفش کاویان نامید.» فریدون فرزند آبتین که مادرش فرانک بود، دوره دوم جهانداری پیشدادیان را آغاز کرد و بعد از او مهم ترین زمامداران پیشدادی عبارت بودند از منوچهر، نوذر، زاب و گرشاسب. فریدون چون در مهرماه بر ضحاک غلبه کرد و بر تخت نشست آن روز را عید و جشن آن روز را مهرگان خواندند.
تقسیم سرزمین فریدون بین فرزندانش
فریدون در زمان جهاندارى اش کشورش را بین پسرانش به شرح زیر تقسیم کرد تا با خیال آسوده بتواند به بندگی اهورامزدا (خدای یگانه) بپردازد. ایران را به «ایرج» داد، توران (ترکستان) را به «تور» و شام و روم را به «سلم» سپرد. چون ایران از ترکستان و شام آباد تر بود سلم و تور بر ضد ایرج متحد شدند و در جریان جنگی ایرج را کشتند و جنازه او را پیش پدر فرستادند. فردوسی در این باب مى گوید:
- (نهفته چو بیرون کشید از نهان (یکی روم و خاور دگر ترک و چین (نخستین به سلم اندرون بنگرید (دگر تور را داد توران زمین و زان پس چو نوبت به ایرج رسید مر او را پدرشهر ایران گزید)
- به سه بخش کرد آفریدون جهان) سوم دشت گردان و ایران زمین ) همه روم و خاور مر او را گزید) ورا کرد سالار ترکان و چین) مر او را پدرشهر ایران گزید) مر او را پدرشهر ایران گزید)
در زمان پادشاهی منوچهر برای پایان دادن به اختلاف مرزی بین ایران و توران مقرر شد که آرش کمانگیر تیری از مازندران یا از فراز دماوندکوه پرتاب کند و آن تیر هرجا که بر زمین افتاد مرز ایران و توران باشد. در شاهنامه از آرش نامی برده نشده است ولی در متون اوستایی ارخش و در کتاب الکامل ابن اثیر «ایرش» و در منابع دیگر به ویژه تاریخ طبری «ارشش با تیر» و در مجمل التاریخ والقصص «آرش شواتیر» آمده است. در دانشنامه ادب فارسی بخش آسیای میانه به سرپرستی حسن انوشه بعد از آن که همه روایات تاریخی و اسطوره ها را در کنار هم مى گذارد به این نتیجه مى رسد که افراسیاب پادشاه توران با منوچهر فرمانروای ایران قرار گذاشتند، تیری که از فراز البرزکوه (دماوندکوه) به سمت مرز توران پرتاب گردد، مرز ایران و توران را تعیین کند. آرش بر بالای قله دماوند رفت و با آن که مى دانست پس از پرتاب تیر جان از کالبد او خارج مى شود، تیر را پرتاب کرد. این تیر از بامداد تا نیم روز برفت و در کنار جیحون بر درخت گردویی فرود آمد و مرز ایران و توران معین شد. در بیشتر منابع اسلامی جای فرود آمدن تیر را مرو نوشته اند و محل پرتاب آن را آمل، ساری، تبرستان نوشته اند و در منابع اسلامی سیزدهم تیر (تیرروز) را روز پرتاب تیر قید کرده اند.عاقبت «منوچهر» در جنگی سلم و تور را کشت و خود بدون رقیب جانشین فریدون شد.
ظهور رستم و حوادث پهلوانی بعد از آن
منوچهر سرداری داشت به نام «سام» که امیر زابلستان و سیستان بود. او پدر زال و جد «رستم» پهلوان نامی ایران است و بخش عمده شاهنامه، دلاورى های او را دربرگرفته است. زال زر چون مو های سرش سفید بود، سام این طفل سفیدموی را به علت داشتن چنین وضعیتی نپذیرفت و او را به غاری در البرزکوه نهاد. «سیمرغ» او را در آن غار بزرگ کرد، بعد ها سام به البرزکوه رفت و او را با خود به زابلستان آورد و زال در زابلستان با «رودابه» دختر «مهراب» پادشاه کابل ازدواج کرد و در نتیجه این وصلت «رستم» به دنیا آمد. درباره تولد رستم، فردوسی نکته ای را بیان کرده که بسیار مهم است. چون جنین رستم در شکم رودابه بزرگ بود و تولد او مشکل بود، حکیم فردوسی در بخش زاده شدن رستم از سیمرغ چون حکیمی حاذق نام مى برد که دستور مى دهد که ابتدا رودابه را با می مست گردانند تا بیهوش شود (چون در آن زمان داروی بیهوشی نبود) سپس پهلو را شکافته و رستم را از بطن مادر خارج کنند. این عمل را سزارین مى گویند و معتقدند که ابتدا سزار کنسول رومی به این روش متولد شده است. در صورتی که باید دانست، رستم چند هزار سال قبل از سزار به این روش به دنیا آمده است. در واقع باید عمل سزارین را رستمینه نامید. فردوسی در این باب از توصیه سمیرغ تا تولد رستم را به شعر مى سراید
- (نخستین به می ماه را مست کن (تو بنگر که بینادل افسون کند (بیامد یکی موبد چیره دست مر آن ماهرخ را به می مست کرد)
- ز دل بیم و اندیشه را پست کن) ز پهلوی او بچه بیرون کند) مر آن ماهرخ را به می مست کرد) مر آن ماهرخ را به می مست کرد)
و اینکه چرا نام نوزاد را رستم گذاشتند این است که وقتی نوزاد به دنیا آمد رودابه گفت از این غم برستم (از این درد راحت شدم) لذا فردوسی مى گوید (به گفتا به رستم غم آمد به سر نهادند رستمش نام پسر)دلاورى های رستم از عهد منوچهر تا روزگار بهمن فرزند اسفندیار معروف است. در روزگار کیقباد، کیکاوس و کیخسرو از خود دلاورى ها نشان داد. زمانی که در جست وجوی اسب خود رخش که دزدیده شده بود به شهر سمنگان رسید او تهمینه دختر پاشاه آنجا را به زنی گرفت و از این ازدواج سهراب متولد شد که سرانجام در یک نبرد تن به تن زمانی که رستم نمى دانست با فرزند خویش نبرد مى کند، او را کشت. رستم پس از آن شود تورانى ها را شکست داد. رستم دو برادر داشت به نام های «زواره» او در جنگ ها یاور برادر خویش، رستم بود. برادر دیگر شغاد نام داشت که عاقبت رستم را کشت.
از حکومت نوذر تا گرشاسب و پایان سلسله پیشدادی
طبق روایات فردوسی نوذر فرزند منوچهر چون از رسم پدر سرپیچی کرد، لشکریانش بر او شوریدند و ایران زمین در مقابل توران ضعیف شد و افراسیاب تورانی به ایران لشکر کشید و نوذر را کشت. بعد از مرگ نوذر، زو(زاب) پسر تهماسب به پادشاهی مى رسید. گرشاسب فرزند زو آخرین پادشاه پیشدادی است که مجبور بود همواره جلو سپاه افراسیاب ایستادگی نماید. او آخرین پادشاه پیشدادی است. با مرگ گرشاسب، پیشدادیان منقرض و کیانیان به جهانداری مى رسند.
کیانیان و دلاورى های رستم
اولین پادشاه کیانی کیقباد است و بعد از او مطابق روایات فردوسی و دیگر مورخین ایران هشت نفر دیگر بر ایران سلطنت کردند و بعد اسکندر به ایران حمله ور مى شود و کیانیان را از میان برمى دارد. از نخستین جهاندار این خاندان که کیقباد است به ترتیب کیکاوس، کیخسرو، لهراسب، گشتاسب، بهمن، همای، داراب و دارا به پادشاهی رسیدند.کلمه «کى» در اوستا «کوى» (Kavi) آمده که به معنی پادشاه، امیر و فرمانروا است. در شاهنامه فردوسی واژه «کى» به معنی پادشاهان کیانی است. استاد محمدجواد مشکور در کتاب ایران در عهد باستان آورده است که «کیا» لقب پادشاهان مازندران بوده است. هنوز هم در بعضی از شهر های مازندران پسوند کیا در آخر نام فامیل افراد دیده مى شود.
کیقباد
او جد کیانیان است. به روایت اوستا از فرزندان منوچهر است. در شاهنامه آمده است که چون تخت پادشاهی از گرشاسب خالی ماند زال نام و نشان کیقباد را که از نسل فریدون بود از موبدان (روحانیون) پرسید. پس رستم را نزد او به البرزکوه فرستاد و کیقباد را به پادشاهی ایران نشانید. فردوسی از قول رستم مى گوید: قباد گزین را ز البرز کوه/ من آورده ام در میان گروه .او شهر استخر را به پایتختی انتخاب کرد. او چهار پسر داشت که از همه بزرگتر کیکاوس بود که بعد از مرگ او به پادشاهی رسید. کیقباد، افراسیاب را شکست داد و در این جنگ ها رستم یاور او بود.
کیکاوس (کیوس)
بعد از کیقباد، پادشاهی به پسرش «کیکاوس» رسید. کیکاوس قصد فتح مازندران را داشت که ناگهان سرداران و بزرگان ایران مانند طوس، کشواد، گودرز، گیو، گرگین و بهرام به کیکاوس نصیحت کردند. احسان یارشاطر در کتاب برگزیده داستان های شاهنامه، فصلی را به پندناپذیری کیکاوس اختصاص داده و مى نویسد حتی نصیحت زال نیز در او موثر واقع نشد. همه به او گفتند که:
- سپه را بدان سو نباید کشید ز شاهان کس این رای فرخ ندید
- ز شاهان کس این رای فرخ ندید ز شاهان کس این رای فرخ ندید
فردوسی درباره خودکامگی کیکاوس چنین مى گوید:
- به رستم چنین گفت گودرز پیر چو کاوس خودکامه اندر جهان خرد نیست او را نه دین و نه رای تو گویی به سرش اندرون مغز نیست یک اندیشه او همی نغز نیست
- که تا کرد مادر مرا سیر شیر ندیدم کسی از کهان و مهان نه هوشش به جای است و نه دل به جای یک اندیشه او همی نغز نیست یک اندیشه او همی نغز نیست
(نگاه کنید به نام کیکاوس در دانشنامه ادب فارسی جلد یکم آسیای مرکزی به سرپرستی حسن انوشه).کیکاوس نتیجه خودکامگی خود را دید و به مازندران لشکر کشید و اسیر شد. رستم برای آزادی کیکاوس به مازندران شتافت. در این سفر، رستم با «هفت خوان» یا هفت واقعه هولناک دست و پنجه نرم کرد و سرانجام توانست با شکست دیوان مازندران کیکاوس را به ایران زمین بازگرداند و سپس به جنگ افراسیاب رفت و او را شکست داد. رستم در ضمن یکی از سفرهایش به مرز توران مى رفت که با پسر ناشناخته خود «سهراب» روبه رو شد و در نبردی تن به تن او را کشت و چون آگاه شد که سهراب فرزند اوست، زارى ها کرد ولی در عین حال هر دلی را بر ضد رستم به خشم مى آورد، چنانکه فردوسی گوید:
- یکی داستانی است پر از آب چشم دل نازک آید ز رستم به خشم
- دل نازک آید ز رستم به خشم دل نازک آید ز رستم به خشم
تراژدی سیاوش (سیاوخش)
از حوادث غمباری که فردوسی به بهترین صورت نقل مى کند این است که سودابه همسر کیکاوس به فرزند شوهرش (سیاوش) (سیاوخش) دل باخت و مى خواست به شوهر خیانت کند. اما سیاوش از قبول تمنای اهریمنی سودابه امتناع کرد. سودابه عصبانی شد و پیش شوهرش یعنی کیکاوس شکایت کرد و او را به خیانت متهم کرد. موبدی برای داوری انتخاب شد و مقرر شد که سیاوش و سودابه از آتش بگذرند، هر کدام که به سلامت از آتش گذشت بى گناه است. سیاوش که بى گناه بود به سلامتی از آتش گذشت ولی سودابه که خود را مقصر مى دانست از آتش عبور نکرد. سیاوش بر سر این موضوع، قهرآلود پدر را ترک نمود و راه توران را در پیش گرفت. افراسیاب دختر خود «فرنگیس» را به زوجیت سیاوش درآورد. از آنجا که گرسیوز برادر افراسیاب بر سیاوش حسد برد، اسباب کشتن او را فراهم ساخت. تورانیان به فرمان افراسیاب خون ناحق او را بر زمین ریختند. سیاوش پسر کوچکی داشت به نام «کیخسرو» که او را از ترس افراسیاب مخفیانه شبانان تربیت و سرپرستی مى کردند و او همان است که پس از کیکاوس پادشاه ایران شد. چون خبر کشته شدن سیاوش به ایران رسید، کیکاوس و رستم را سخت خشمگین کرد. رستم که خود تربیت کننده سیاوش بود و به او مهر مى ورزید، تصمیم گرفت که انتقام خون سیاوش را بگیرد . رستم به توران لشکر کشید و افراسیاب را شکست داد و سرزمین توران را گرفت و مدتی بر تخت او تکیه زد. رستم قبل از حمله به توران کین سیاوش را از سودابه گرفت و او را کشت. فردوسی در این باب گوید:
- به خنجر به دو نیم کردش به راه نجنبید بر جای کاوس شاه
- نجنبید بر جای کاوس شاه نجنبید بر جای کاوس شاه
سودابه را شرورترین و نابکارترین زن در شاهنامه مى دانند.
جهانداری لهراسب و جانشینانش
پدرش اروندشاه برادر کیکاوس و مادرش تناز دختر آرش بود. او برای آشتی با توران پایتخت خود را به بلخ انتقال داد. لهراسب عاقبت پادشاهی را به گشتاسب سپرد و خود به نوبهار بلخ رفت و به پرستش اهورمزدا پرداخت. فردوسی در این باره گوید:
- چو گشتاسب را داد لهراسب تخت به بلخ گزین شد بران نوبهار که یزدان پرستان بدان روزگار
- فرود آمد از تخت و بربست رخت که یزدان پرستان بدان روزگار که یزدان پرستان بدان روزگار
گشتاسب همان کسی است که به عقیده زرتشتیان (زرتشت یگانه پیامبر آریایی) در زمان او پیامبر شد و عاقبت در خلال جنگ با توران کشته شد. فرزند گشتاسب اسفندیار بود که به دست زرتشت روئین تن شد زیرا زرتشت آبی بر سر اسفندیار ریخت و تمام بدنش که آب به آن رسیده بود مصون از تیر بود به غیر از چشمانش را که هنگام ریختن آب بسته بود و برخی معتقدند که به توصیه زرتشت در آبی شنا کرده بود که او را روئین تن نموده بود. اسفندیار در شاهنامه تالی رستم و بزرگترین پهلوان کیانی بود. رستم چون با اسفندیار به جنگ پرداخت و او را حریف نبود به راهنمایی سیمرغ تیری به چشمان اسفندیار زد و او را کشت. بعد از مرگ اسفندیار فرزندش بهمن به پادشاهی کیانیان رسید. بهمن را ایرانى ها و اسطوره شناسان همان اردشیر درازدست مى دانند و به او فتوحات زیادی نسبت مى دهند. بعد از بهمن، «هما» به جانشینی او انتخاب شد و پسری آورد که «داراب» نام داشت. پسر او «دارا» آخرین پادشاه سلسله کیانی است و ایرانى ها او را داریوش سوم مى دانند که با اسکندر مقدونی جنگ کرد و مغلوب شد. فردوسی نتیجه کار اسکندر را در این باره مى گوید:
- سکندر که آمد به این روزگار برفتند وزیشان جز از نام زشت نماند و نیاید خرم بهشت
- بکشت آن که بد در جهان شهریار نماند و نیاید خرم بهشت نماند و نیاید خرم بهشت
طبق روایاتی که سینه به سینه از موبدان به زمان فردوسی رسانیدند، اسکندر اوستای اصلی را که شامل کلیه قصص باستانی و تاریخی ایران بود سوزانید و مدارک تاریخی ایران از میان رفت. پس از مطالعه شاهنامه معلوم مى شود که حلقه های مفقود در تاریخ ایران بسیار است. دوران ماد و هخامنشی و پانصد سال دوران اشکانی در آن دیده نمى شود.
خاورشناسان بر آن شدند تا آنجایی که مى توانند این حلقه های مفقود شده را پیدا کنند و همان طور که گفتیم اگر اسکندر، کتاب های موجود در تخت جمشید به ویژه اوستای بزرگ را در اسطخر نمى سوزانید، خیلی از حقایق برای ما روشن مى شد. خاور شناسان ازجمله نولدکه و هرتسفلد شرق شناسان آلمان سعی بر این دارند که کیانیان را با هخامنشیان منطبق گردانند ولی در انطباق پاره ای از اسامی دچار اشکال مى شوند. در صفحه ??? کتاب حماسه سرایی در ایران نوشته دکتر ذبیح الله صفا نوشته شده است که در اکثر تواریخ اسلامی، بهمن را همان اردشیر دراز دست دانسته اند. ابوریحان بیرونی اردشیر دراز دست را در کتاب آثارالباقیه «مقر و شر» است که به معنی توانا است و در پاره ای دیگر از آثار اسلامی کمبوجیه (کامبیز) را «قمبوس» گفته اند (رجوع شود به ایران در عهد باستان نوشته دکتر محمد جواد مشکور). استاد آرتو کریستین سن (A-Christensen) خاور شناس دانمارکی در کتاب کیانیان به طرح این مسئله مى پردازد و بهتر است که خوانندگان به آن کتاب مراجعه کنند. استاد فقید سید محمد تقی مصطفوی که سالیان دراز رئیس باستان شناسی ایران بود، کیخسرو را همان کوروش هخامنشی مى داند. پاسخ دادن به چنین سئوال مشکلی در گرو یک تحقیق دامنه دار توسط آقایان و خانم های محقق در زمینه های ادبیات باستانی و تاریخ ایران قدیم است که انشاءالله بتوانند در این زمینه اقدام کنند و متاسفانه چون بعد از حکومت پانصد ساله اشکانیان، ساسانیان آثار آنان را از میان بردند، فردوسی از پانصد سال حکومت اشکانی جز چند بیت شعر که در نامه خسروان آمده است چیزی نمى داند و در این باره مى گوید:
- چو کوتاه بد شاخ و هم بیخشان از ایشان جز از نام نشنیده ام نه در نامه خسروان دیده ام
-
نگوید جهاندیده تاریخشان نه در نامه خسروان دیده ام نه در نامه خسروان دیده ام
-
نویسنده: آقای سیروس غفاریان
ویژگی های خدایان ایرانی
برخلاف پنداشت بسیاری از مردم ،ایرانیان آتش را نمیپرستیدند، بلکه به خاطر ذات پاک کنندهاش، آن را پاکیزه و واسطهی بین انسان و خدایان میدانستند . اتر که به هیئت خدای آتش نیایش میشد، آتش زمینی نبود بلکه آتش زمینی نماد و تجلّی او بود.اتر یا همان آتش ،خدایی پیشزرتشتی بوده است. «آتش واسطهی میان انسان و خدایان [است]و هم در این جاست که دو جهان به یکدیگر پیوند مییابند»[۴].آتش پسر “اهورامزدا” و تجسّم حضور اوست .او مانع از دست یافتن “ضحّاک” به فرّ ایزدی میشود.همچنین در هیئت صاعقه بر هیولای خشکسالی میتازد و موجب بارش باران میشود.تعبیر پسر یا دختر اهورامزدا که برای برخی خدایان مانند”هوم” و اتر و “امشاسپندان” به کار میرود، به معنی آفریده است زیرا نه مادری وجود دارد و نه زایشی.
“ورثرغنه” (خدای جنگ)مفهوم انتزاعی از نیروی پیشتاز و مقابله ناپذیر پیروزی است.در اساطیر و سنگ نگارهها به ده هیئت پدیدار میشود که مهمترین آنها کلاغ و گراز است.ورثرغنه مانند خدایان جنگ ملل دیگر برای عزّت ،قدرت نمایی یا لذّت خود نمیجنگد. او در کمال قدرت است و سر جنگ او تنها با پلیدی هاست. «همه چیز را در دمیپاره پاره[می کند]،استخوان ،مو،مغز و خون پیمان شکنان را بر زمین در هم میآمیزد»[۵]برای او شکست معنایی ندارد و درواقع نماد پیروزی است. “بُرز ایزد” یا اپام نپات فرزند آبها و یکی از سه خدایی است که لقب “اهوره” (آفریننده) داشته اند.او« نیکو بشنود هر آن گاه که وی را بستایند»[۶] او یکی از قدیمیترین خدایان ایرانی است و این دلیل دیگری بر این مطلب است که دید ایرانیان نسبت به خدایانشان از همان اینگونه بوده است و هیچ گاه به آنها به چشم موجوداتی شبیه انسان ، نگاه نکرده اند و هرگز بتپرست نبودهاند.حتی خدایان را عاری از جنسیّت میدانستند.«انسانریختگرایی آنان غالباً صفات آنان را در بر میگیرد:مثلاً در “مهر یشت”، “میتره” را هزار چشم و هزار گوش است و این نماد بدان معنی است که هیچ کس را در خطا کردن و خطا گفتن یاری دور ماندن از دید او نیست»[۷] خوردن و آشامیدن،خواب،ازدواج و دیگر حالات انسانی و حتّی حسادت،کینه،غضب را به ساحت آنان راهی نیست.ذرّهای بدی هرگز از آنها سر نمیزند و حتّی اشتباه هم نمیکنند. در اساطیر ایران خدایان جز با اهریمنان و آن هم برای نجات انسانها و پاسداشت ارزشها نمیجنگند. برای آنان شکست معنا ندارد.در “بُندهِش” درباره ایزد “اَرت” آمده است:«مینوی پرهیزکاران برای پاکی زمین آفریده شده که چون آن را دیوان به شب پلیدی فراز برند، او پاکیزه بکند»[۸]
[۱] شناخت اساطیر ایران،ص۷۳
[۲] شناخت اساطیر ایران، ص۸۱
[۳] همان، ص۷۹
[۴] همان، ص۹۱
[۵] یشت دهم : ۷۰-۷۲
[۶] شناخت اساطیر ایران، ص۱۴۱
[۷] همان، ص۷۳
[۸] همان، ص۱۴۳
جزیره های ایران
جزایر عمده ایران را در خلیج فارس میتوان به شرح زیر برشمرد :
جزیرهی هرمز : طول محیط این جزیره بیضی شکل حدود 6000 متر است و در مدخل خلیج فارس به سبب موقعیت جغرافیایی آن، مجاورت با تنگهی هرمز به عرض حداقل 56 کیلومتر و به عمق حداکثر 115 متر از نظر نظامی و بازرگانی از اهمیت خاصی برخوردار است. «آلبوکرک» دریاسالار پرتغالی در سال 886 ش. (1507م.) این جزیره را تسخیر کرد و با ایجاد استحکامات نظامی، بیش از یک قرن تا دوران «شاه عباس» صفوی (1622 م.) بر کرانههای خلیج فارس تسلط داشت. هماکنون آثار و خرابههای قلعه پرتغالیها در شمال جزیره در نزدیکی آبادیهای فعلی دیده میشود.
جزیرهی خارک : خارک به طول تقریبی 10 کیلومتر و عرض از 4 تا 5 کیلومتر، جزیرهای است مرجانی، درساحل خلیج فارس، شمال غربی بندر بوشهر، که تا این بندر حدود 65 کیلومتر فاصله دارد.
جزیرهی خارک برای ایجاد لنگرگاهها، با مزایای طبیعی و سواحل عمیق آن، برای پهلو گرفتن نفتکشهای اقیانوسپیما بسیار مناسب است، به ویژه که قشر سنگی چون پشتهای که سطح جزیره را پوشانده، در وسط جزیره به بلندی 60 مترمیرسد و این بلندیها موجب میشوند بندرگاههای شرقی خارک را در مقابل شدت جریان باد که در جهت شمال غربی و جنوب شرقی میوزند، محفوظ نگاهدارند. اگرکارشناسان، اکنون این جزیره را به عنوان مرکز تأسیسات عظیم صدور نفت برگزیدهاند، دریانوردانِ خلیج فارس نیز در ادوار گذشته از آن برای پهلو گرفتن کشتیها استفاده میکردند.
جزیرهی قشم : این جزیره در نزدیکی تنگهی هرمز، بزرگترین و پرجمعیتترین جزیرهی خلیج فارس است. سواحل آن برای ایجاد لنگرگاه مناسب است. اطراف آن را کوههای آهکی فرا گرفته و اراضی داخلی دارای چراگاههای مناسب احشام، همچنین مستعد برای کشت و زرع و ایجاد باغهای میوه ونخلستان است. در این جزیره، معادن نمک و خاک سرخ یافت میشود.
جزیرهی کیش : جزیرهی کیش با وسعت حدود 85 کیلومتر مربع پس از قشم، از دیگر جزایر ایران در خلیج فارس اهمیت بیشتری دارد. بخش بزرگ مساحت آن مسطح و مستعد کشاورزی است و دارای نخلستانهای متعدد. در این جزیره در سالهای اخیر به عنوان یک منطقهی آزاد تجاری، تأسیساتی به منظور جلب بازرگانان و جهانگردان داخلی و خارجی دایر شده است.
جزیرهی هنگام : این جزیره با آبادیهای کوچک خود جمعا به وسعت حدود 50 کیلومترمربع در جنوب جزیرهی قشم واقع شده و دارای معادن نمک و خاک سرخ و سرب است. صید ماهی از اشتغالات عمدهی ساکنان آن به شمار میرود.
جزیرهی لارک : به مساحت تقریبی 83 کیلومتر مربع درجنوب جزیره هرمز واقع شده، عمق دریا در اطراف جزیره نسبتا زیاد است. ارتفاعات آن نمکی و دارای معادن سنگ آهن است و معیشت معدود ساکنان آن از راه پرورش دام و صید ماهی تأمین میشود.
جزیرهی لاوان (شیخ شعیب) : به وسعت تقریبی 120 کیلومتر مربع در شمال غربی جزیره کیش، به فاصلهی 18 کیلومتری ساحل قرار گرفته و مردم آنجا بیشتر به صید مروارید اشتغال دارند. این جزیره به سبب عملیات شرکت نفت لاوان، اهمیت پیدا کرده است.
جزایر تنب کوچک و تنب بزرگ : این دو جزیره، به فاصله 12 کیلومتر از همدیگر در جنوب جزیرهی قشم واقع شدهاند. ساکنان تنب بزرگ از راه صید ماهی و مروارید امرار معاش میکنند.
جزیرهی ابوموسی : به مساحت تقریبی 20 کیلومتر مربع با مختصر کشاورزی در جنوب بندر لنگه واقع شده و ساکنان اندک آن از طریق صید ماهی و مروارید ارتزاق میکنند.
جزیرهی هندورابی : به مساحت تقریبی 36 کیلومترمربع در 76 کیلومتری بندر لنگه از جزایر ایرانی ساحل خلیج فارس است. ساکنان جزیره هندورابی بیشتر به صید ماهی و مروارید اشتغال دارند، و گروه اندکی نیز به کشاورزی میپردازند.
نوشته در آریا بوم
دریاهای ایران
1ـ خلیج فارس :
خلیج فارس به وسعت حدود 232850 کیلومتر مربع در جنوب و میان ایران و شبه جزیرهی عربستان واقع شده و با دریای عمان از طریق تنگهی هرمز مربوط است. طول آن از دهانه اروندرود در شمال غربی تا تنگه هرمز در جنوب شرقی حدود 805 کیلومتر است و عرض میان 56 تا 288 کیلومتر متفاوت است. عمق آن چندان زیاد نیست : حداکثر ژرفای آن 182 متر در رأس المسندم و حداقل 30 متر در دهانهی اروندرود است. سراسر ضلع شمالی آن را سواحل ایران دربرگرفته است و در مساحت کمی از گوشهی شمال غربی آن کشورهای کویت و عراق قرار دارند.
در کف خلیج فارس برآمدگیهای سنگی و مرجانی وجود دارد که محل صید مروارید است. در فلات قاره و در اعماق آبهای خلیج فارس مخازن و میدانهای وسیع نفتی قرار دارد که بر اثر استخراج نفت در پیرامون خلیج فارس، از اهمیت بازرگانی خاصی برخوردار شده است.
خلیج فارس دریایی است آزاد که ایران را به وسیلهی راه تنگهی هرمز و از طریق آبهای اقیانوس هند، با سایر آبها و کشورهای دنیا مربوط میکند. این خلیج از آنجا که سر راه خطوط دریایی خاورمیانه واقع شده از نظر استراتژیکی نیز اهمیت دارد. به موازات ساحل دریا، رشته کوههایی قرار دارند که در بعضی نقاط این ارتفاعات به دریا منتهی میشوند و گاهی هم از دریا دور شده دشتهایی میان دریا و ارتفاعات قرار میگیرد.
بخش عمدهی صید ماهی کشور در سواحل جنوبی ایران صورت میگیرد. به عبارتی، حدود 78 درسد صید منابع آبزی کشور در سواحل جنوبی انجام میشود. مهمترین انواع ماهیان دریاهای جنوب عبارتند از: حلوا، شیرماهی، شوریده، قباد، سرخو، سنگسر و غیره.
2ـ دریای عمان :
دریای عمان، شاید بهتر است بگوییم که خلیج عمان پیشروی آب اقیانوس هند است به داخل خشکی در جنوب غربی آسیا. این خلیج در حقیقت از سه سو به خشکی و ازیک سو به دریای آزاد مرتبط است. شمال آن ایران و پاکستان، شرق آن شبه جزیره دکن و غرب آن شبه جزیرهی عربستان قرار دارد. تنها از سوی جنوب، این دریا به اقیانوس هند متصل است. سواحل جنوبی ایران از تنگهی هرمز تا بندر گواتر مجاور آن است و این مسافت نیمی از کنارههای جنوبی ایران را تشکیل میدهد. مدار رأسالسرطان از شمال آن عبور میکند و از اینرو این خلیج در منطقهی گرم کرهی زمین واقع است. حداکثر درجه حرارت سطح آب در مرداد ماه 33 درجه و در دی ماه دست کم 8/19 است. طول آن ازتنگهی هرمز تا دکن حدود 610 کیلومتر و عرض آن کمتر از عرض آبهای خلیج فارس است. مساحت آن 903 هزار کیلومتر مربع در مقابل عمق آن از خلیج فارس بیشتر است. عمق این خلیج در اطراف چاهبهار حدود 3398 متر است. هرچه به سوی غرب پیش برویم، عمق آن به سرعت کم میشود تا جایی که در نزدیکی تنگهی هرمز به 73 متر میرسد.
بنادر کوچکی چون جاسک ـ چاهبهار ـ گواتر در کنار این خلیجها دیده میشوند که بیانگر بازرگانی و دریانوردی تقریبا محدود آن است.
3ـ دریاچهی مازندران (کاسپین) :
بزرگترین دریاچهی جهان، دریاچهای است که به سبب وسعت زیاد 5/6 برابر دریاچهی «اورال» و 13 برابر دریاچهی «بایکال» و زمانی تمامی سطح خشکیهای آسیای جنوب باختری را میپوشانید، از همان زمانهای پیش دریا خوانده میشد.
این دریا میان ایران، ترکمنستان، قزاقستان، روسیه و آذربایجان قرار گرفته و این کشورها از منابع آن به طور مشترک استفاده میکنند. از 6380 کیلومتر طول سواحل دریای مازندران به حدود 922 کیلومتر از آستارا تا رود اترک متعلق به ایران است.
مساحت این دریا حدود 424 هزار کیلومترمربع است. ژرفای دریاچهی مازندران در حوضهی شمالی بسیار کم، تقریبا چهار پنجم وسعتش دارای ژرفای کمتر از 10 متراست، تا جایی که بخش وسیعی از کاسپین شمالی به قدری کمژرفاست که فقط کرجیهای بسیار کوچک میتوانند در آن رفت و آمد کنند. ژرفای متوسط این حوضه حدود 2/6 متر است. در حوضهی جنوبی، ژرفای دریا نسبت به حوضهی شمالی بیشتر است و به حدود 960 تا 1000 متر میرسد و متوسط آن 325 متر است. دریای مازندران از نظر ژرفا و ویژگیهای دیگر، از شمال به جنوب به سه حوضه تقسیم میشود. حوضهی جنوبی یا کاسپین جنوبی که به سواحل ایران منتهی میشود، دارای شکلی تقریبا مربع است و وسعت این حوضه حدود 1555 کیلومتر مربع است که حدود 36درسد از مجموع وسعت دریا را شامل میشود.
دریای مازندران از نظر صید ماهی اهمیت بسیار دارد و ماهیان خاویاری دریای مازندران دارای شهرت جهانی هستند. سالیانه حدود 300 تن خاویار از صید این ماهیها به دست میآید. در دریای مازندران، حدود 100 گونه ماهی زندگی میکند که درحال حاضر تنها حدود 15 نوع آن مورد بهرهبرداری است.
نوشته در آریا بوم
آب های ایران
رودهای ایران را از نظر مقدار آب آنها میتوان به دو دسته تقسیم کرد :
یکی رودهای دائمی که پیوسته و به طور دائم در بستر آنها آب جریان دارد و دارای آبگیر مشخص هستند،
و دیگری رودهای موقت یا فصلی که فقط درفصول پرباران آب دارند و در دیگر فصول، کمآب و بلکه خشکاند.
رودهای ایران از حیث آبریزها به سه حوضهی عمده تقسیم میشوند :
حوضهی آبریز دریای مازندران
حوضهی آبریز خلیج فارس و دریای عمان
حوضه آبریز داخلی
حوضه آبریز دریای مازندران : دریای مازندران سطح مبنای رودخانههایی است که آبهای ارتفاعات البرز، کوههای خراسان، کوههای کردستان و بخشی از فلات آذربایجان را از حوضهای به مساحت تقریبی 206750 کیلومترمربع کشیده و به حوضهی جنوبی این دریا میرساند.
مهمترین رودخانههای این حوضه از مغرب به مشرق عبارتند از : ارس، سفیدروس، چالوس، هراز، گرگان و اترک.
حوضهی آبریز خلیج فارس و دریای عمان : این حوضه وسیعترین حوضهی آبریز ایران و از کردستان غربی تا بلوچستان شرقی شامل مجموع ناهمواریهای ابرسن و ارتفاعات جنوبی جازموریان است.
الوند و زردکوه دو منبع بزرگ تأمین آب رودخانههای عظیم این حوضه به شمار میآیند و غالب رودخانههایی که در پیچ و خم درههای ابرسن غلتیده و آبهای کفآلود را از درهای به دره دیگر منتقل ساخته، سپس در جلگهی خوزستان گسترش مییابند، از این منابع سرشار سرچشمه میگیرند. مهمترین رودخانههای این حوضه از مغرب به مشرق عبارتند از : گاماساب، کارون، جراحی، شور و میناب.
حوضههای آبریز داخلی : بین رشته کوههای ابرسن و رشته کوههای مرکزی، همچنین میان کوههای مرکزی و رشته کوههای شرقی، حوضههای پست داخلی قرار گرفتهاند که همگی ظاهری کاسه مانند (ناودیس) دارند. صفت مشترک رودخانههای تابع این حوضههای نامنظم و قلیل، یک دورهی کوتاه طغیان و کاهش سریع مقدار آب است و هرقدر به طرف مشرق نزدیک شویم، بستر رودخانهها در فصول گرما خشک شده و وسعت سطوح مبنا که معمولا گودالهای کوچک و پراکنده هستند، محدودتر میشود. حوضههای آبریز داخلی با توجه به موقعیت جغرافیایی، تفاوت آب و هوا و اختلاف ارتفاع سطح پایهی شبکهی آبها به شرح زیرند :
حوضهی آبریز غربی
حوضههای آبریز مرکزی
حوضههای آبریز شرقی
حوضه آبریز غربی (دریاچهی اورمیه) : دریاچهی اورمیه در ارتفاع 1225 متر از سطح دریا واقع شده و وسعت آن به 6 هزار کیلومتر مربع بالغ میشود. این گودال حوضهی وسیعی را تشکیل میدهد که رود ارس و ارتفاعات سهند و سبلان حد شمالی و شرقی، دره سفیدرود و کوههای کردستان حد جنوب شرقی و جنوبی، و کوههای مرزی حد غربی آن را تشکیل میدهند. آب دریاچه بسیار شور و تلخ و املاح آن در حدود 23درسد است، به علت زیادی املاح، به جز موجودات ذرهبینی محدودی، هیچ نوع ماهی و جانوری در آن زندگی نمیکند. در وسط دریاچه حدود 56 جزیره کوچک و بزرگ وجود دارد که از همه معروفتر جزیره اسلامی (شاهی) است که قسمت شرقی آن در موقع پسروی آب به شبه جزیره تبدیل میشود.
چشمههای آب معدنی شامل آبهای گوگردی و گازدار و قلیایی و نمکی و غیره در ارتفاعات دریاچه وجود دارد که از نظر بهداشتی و درمانی مفیدند. در فصل تابستان، مردم برای استفاده از این چشمهها و نیز گل و لای و لجنهای اطراف دریاچه به بنادر آن روی میآورند. مهمترین رودهای این حوضه عبارتند از : تلخه رود، زرینه رود، سیمینه رود.
حوضههای آبریز مرکزی : در فاصلهی کوههای بینالود و آلاداغ درخراسان، دامنهی جنوبی البرز در شمال، پیشکوههای داخلی ابرسن در مغرب و جنوب و دامنههای غربی کوههای کرمان و طبس، حوضههای آبریز پهناور مرکزی ایران را تشکیل میدهند که مساحت آن بیش از 455 هزار کیلومتر مربع است. این حوضهها عبارتند از :
حوضهی آبریز دریاچهی قم (دریاچه نمک)
حوضهی آبریز باتلاق گاوخونی
حوضهی آبریز دریاچههای نیریز، مهارلو، پریشان
حوضههای آبریز شرقی : در مشرق ایران در حد فاصل بین فلات ایران و افغانستان منطقهی پستی قرار دارد که از شمال به جنوب از مجموعهای از عوارض مرکب از درهها و دشتها، گودالها و باتلاقها تشکیل یافته و منطقهای طبیعی در حد فاصل این دو فالت ایجاد کرده است.
هریرود که در سرحد ایران «تجن» نامیده میشود، پس از خروج از افغانستان درهی خود را در همین سرزمین پست رو به شمال حفر کرده و بخشی از بستر آن مرز ایران با افغانستان است. رود هیرمند نیز که قسمت اعظم آبهای افغانستان را به سوی جنوب میکشد، در بستر سفلی به قسمت جنوبی این اراضی پست پیوسته و سطح اساس خود را در گودالهای وسیع آن به دست میآورد. بزرگترین حوضههای آبریز این منطقه که مهمترین حوضههای شرقی ایران نیزمحسوب میشود، دریاچهی هامون و باتلاق جازموریان است.
آبهای زیرزمینی
متوسط بارندگی در ایران 250 تا 300 میلیمتر است و مردم ایران از روزگاران گذشته، کمبود آب را با توسعهی فعالیتهای صحیح و دامنهدار آبیاری و آبیابی حل کردهاند، از جملهی این فعالیتها استفاده از آبهای زیرزمینی است. بنابراین شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که پایههای تمدن ایران باستان تا حد بسیاری بر اصول آبیاری مصنوعی استوار بوده و خدماتی که ایرانیان طی تاریخ خود در این زمینه انجام دادهاند، در نوع خود بینظیر و از لحاظ فنی قابل تحسین و شگفتانگیز است. شیوههای استفاده از منابع آبهای زیرزمینی متفاوت است. آبهای زیرزمینی ممکن است خود به طور طبیعی از زمین خارج شود و جریان یابد (مثل چشمهها) یا در اثر کندن و حفر قسمتی از زمین آن را خارج کنند و مورد استفاده قرار دهند (مثل چاه و قنات). بنابراین خروج آبهای زیرزمینی به سه وسیلهی چشمه، چاه و قنات امکانپذیر است.
جغرافیای ایران
موقعیت
ایران در نیمکره شمالی بین 25 تا 40 درجه عرض شمالی از خط استوا و بین 44 و 5/63 درجه طول شرقی از نیمروز گرینویچ واقع شده است که این موقعیت بیانگر آن است که ایران در منطقهی معتدله قرار دارد.
از این رو ایران در این عرض جغرافیایی، فاقد آب و هوای سرد است که معمولا در عرضهای بلند وجود دارد و اگر در بعضی نقاط هوای زمستانی بسیار سرد است، بیشتر به سبب ارتفاع زیاد از سطح دریاست نه عرض جغرافیایی.
ایران از دو سوی شمال و جنوب به دریا دسترسی دارد. از سوی شمال، ایران با دریاچهی مازندران (کاسپین) مجاور است. مجاورت با دریای مازندران از نظر آب و هوایی موجب شده که استانهای ساحلیِ این کشور، مثل گیلان و مازندران و گلستان که بین کوهستانهای البرز از یک طرف و دریا از طرف دیگر محصور شدهاند، کاملا زیر تأثیر و نفوذ بادهای مرطوب این دریا قرار گیرند و میزان رطوبت زیاد، به ویژه وجود باران درفصل تابستان، در رشد پوشش گیاهی و ایجاد مناطق جنگلی موثر افتد.
دسترسی به خلیج فارس و دریای عمان از نظر اتصال و ارتباط این کشور با کلیهی کشورهای جهان از طریق آبهای آزاد، بسیار مهم و قابل توجه است، اگرچه از نظر آب و هوایی، به علت گرما و رطوبت زیاد تابستانی محیط گرم و مرطوبی در فصل تابستان به وجود میآورد.
از سوی دیگر، ایران در جنوب غربی آسیا واقع است، آسیای جنوب غربی، در حقیقت منطقهی واسطهای است واقع میان سه قارهی آسیا، اروپا، آفریقا و ایران در این منطقه، از حوادث این سه قاره سخت متأثر است، زیرا هر نوع واقعهای که در این قارهها اتفاق افتد و یا رابطه و مراوده اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و نظامی بین این سه قاره برقرار شود، ناچار تأثیری در ایران خواهد گذاشت.
وسعت و شکل جغرافیایی ایران
کشور ایران امروزه دارای شکلی شبیه به متوازیالاضلاع ناموزون است و طول یک قطر آن، از آرارات در شمال غربی کشور به خلیج گواتر در جنوب شرقی به وسعت 2250 کیلومتر و طول قطر دیگر آن از خرمشهر در ساحل خلیج فارس به سرخس در شمال شرقی 1400 کیلومتر است. در نتیجه، دو استان آذربایجان در شمال غربی ایران و سیستان و بلوچستان در منتهیالیه جنوب شرقی کشور، نسبت به یکدیگر و همچنین نسبت به تهران ـ پایتخت کشور ـ از سایر استانها دورتر هستند.
شکل جغرافیایی و وسعت خاک کشور از قرن هشتم پیش از میلاد، یعنی زمان حکومت مادها که اولین سلسله آریایی را تشکیل دادند تا حدود یک قرن پیش همواره متغیر بوده است.
ایران امروز، با وسعت 1648195 کیلومتر مربع معادل یک بیست و هفتم وسعت قاره آسیا و نزدیک به یک نودم خشکیهای جهان است. خاک ایران به تنهایی، بیشتر از مجموع مساحت شش کشور اروپایی آلمان، فرانسه، انگلستان، ایتالیا، هلند و بلژیک است.
جنوبیترین نقطهی این سرزمین بندر «گواتر» و شمالیترین نقطه آن «دامنهی آرارات» است. شرقیترین ناحیهی ایران «کوهک» در مرز پاکستان و غربیترین آبادی آن «بازرگان» در مرز ترکیه قرار دارد. اختلاف ساعت میان شرقیترین و غربیترین نقاط مرزی ایران حدود یکساعت و هیجده دقیقه است.
آب و هوای ایران
ایران در منطقهی معتدلهی خشک شمالی و در عرض متوسط روی کره زمین در ناحیهی جنب استوایی و استوایی قرار دارد. همین موقع جغرافیایی با دوری از دریاهای بزرگ، به ویژه جریانات هوایی موجب شده است تا آب و هوای ایران خشک و بَری باشد، اما به سبب وسعت بسیار و وجود عوارض گوناگون طبیعی مانند ارتفاعات بلند در شمال و مغرب و پستیهای وسیع، چون دشتهای مرکزی در داخل فلات و افزون بر آن، مجاورت دریای مازندران و خلیج فارس و اقیانوس هند ـ که هریک از این افقها، اقلیمی جداگانه میسازند، ایران از اقلیم مختلف و آب و هوای متنوع برخوردار است.
ایران فلاتی مرتفع، نزدیک به دشتهای وسیع آسیا که ارتفاع متوسط آن حدود 1200 متر از سطح دریاست. وضع چینخوردگیها و ارتفاعات که بلندی برخی از آنها از 4 هزار متر بیشتر است و وجود دریاهای شمال و جنوب که دور از نواحی مرکزی قرار دارند، به ویژه وضع قرار گرفتن کوهها که بر گرد ایران حلقه زدهاند این کشور را از جمله کشورهای نادر جهان قرار داده است که میتوان در آن انواع آب و هوا را شاهد بود.
ارتفاع کوههای ایران بقدری بلند است که از تأثیر بادهای مرطوب دریای مازندران، دریای مدیترانه و خلیج فارس در نواحی داخلی ایران جلوگیری میکند. به همین سبب، دامنههای خارجی این کوهها دارای آب و هوای مرطوب بوده و دامنههای داخلی آن خشک است. در کرانههای جنوبی دریای مازندران، آب و هوا معتدل و میزان بارندگی آن به ویژه در سواحل غربی گیلان بیشتر از دیگر نقاط است.
مقدار متوسط گرمای سالانه در حدود 18 درجه سانتیگراد است. آب و هوای قسمت غربی کشور مدیترانهای است و در نواحی جنوبی آن، آب و هوای نیمه صحرایی گرم نیز بر آن تأثیر میگذارد. در این نواحی، تابستانها با گرمای سختی در درهها و هوای معتدل در ارتفاعات همراه بوده و در زمستانها هوای معتدل در درهها و سرمای سخت در ارتفاعات حکمفرماست.
در نواحی جنوبی، با وجود هوای مرطوبی که در سرتاسر این منطقه حاکم است، میزان حرارت بالاست، به طوری که حداکثر گرما در خوزستان به 54 درجه سانتیگراد نیز میرسد. از ویژگیهای این ناحیه تابستانهای گرم و زمستانهای معتدل است و اختلاف درجه حرارت در فصول مختلف و شب و روز زیاد نیست. به سبب وجود کوههای البرز در شمال و رشته کوههای ابرسن در غرب کشور، نواحی داخلی فلات ایران دارای آب و هوای خشک و بیابانی است. با توجه به مطالب بالا، سه نوع آب و هوا به طور کلی در ایران دیده میشود :
آب و هوای بیابانی و نیمه بیابانی، آب و هوای معتدل کوهستانی و آب و هوای معتدل مازندرانی.