شیخ اویس بهادرخان
شیخ حسن بزرگ، پدر اویس، از امرای برجستهٌ ایلخانان، پس از مرگ ابوسعید بهادرخان در۷۳۶ق آخرین ایلخان مقتدر ایران، سلسلة جلایریان را در عراق عرب بنیاد نهاد. مادر اویس، دلشاد خاتون که نسب به امیر چوپان میبرد، بیوة سلطان ابوسعید بهادرخان بود که به ازدواج شیخ حسن بزرگ درآمد و اویس از او زاده شد. به روزگار شیخ اویس، وسعت قلمرو جلایریان به اوج خود رسید و حکومت او بزرگترین خطر برای فرمانروایان نواحی مرکزی و شرقی ایران به شمار میرفت. سکههایی که به نام شیخ اویس بهادرخان در شهرهای بغداد، تبریز، نخجوان، ساوه، شیراز و ... ضرب شدهاست و بر آن نام خلفای راشدین به خط عربی و اویغوری دیده میشود، بیانگر گستردگی قلمرو حکومت اوست. به فرمان اویس، عمارتهای عالی در عراق و آذربایجان ساخته شد. کلاویخو (Clavijo) سفیر اسپانیا که حدود ۳۰ سال پس از مرگ اویس، در ۸۰۷ق/۱۴۰۴م از تبریز دیدار کرده، به توصیف قصر زیبا و عظیمی پرداخته که به فرمان اویس ساخته شده بود و بیش از بیست هزار اتاق داشته[۱]. همچنین والیان بغداد به روزگار فرمانروایی اویس، در تأسیس مدارس، مساجد، بیمارستانها و بازارها میکوشیدند که از آن میان دارالشفا و مدرسهای که خواجه مرجان در بغداد ساخت، شهرت بسیار یافت [۲].
شیخ اویس تلاش کرد روابط بازرگانی کشورهای اروپایی را با تبریز که به روزگار چوپانیان به رکود گراییده، و یا متوقف شده بود، دیگر بار رونق بخشد. او در ۷۷۱ق/۱۳۶۹م دو نامه به کنسول ونیز در طرابوزان و چند تاجر ونیزی مقیم آن شهر نگاشت و از آنان دعوت کرد که همچون زمان فرمانروایی ابوسعید بهادرخان، کار تجارت با تبریز را از سرگیرند؛ اما به سبب ناامنی کار به انجام نرسید
دربار اویس مجمع شعرا، سخندانان و هنرمندانی بود که آثاری به نام او نوشتند. اویس خود نیز در نقاشی و موسیقی و بهویژه شعر ماهر بود و با شاه شجاع مظفری که او نیز شاعری خوش ذوق بود، مکاتبه داشت. قطعاتی از سرودههایی که این دو فرمانروا به یکدیگر ارسال میکردند، در برخی منابع باقی ماندهاست .
مهمترین مأخذ دربارة زندگی وی کتاب تاریخ شیخ اویس، نوشتة ابوبکر قطبی اهری، مورخ دربار اوست.