مغول و ایلخانان «736 - 614 ق / 1335 - 1217 م»

در طی همان ایام که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش می‏داد و خلیفه بغداد - الناصر الدین الله - برای مقابله با توسعه قدرت او در جبال و عراق بر ضد محمد خوارزمشاه توطئه می‏کرد «حدود 613 ق / 1216 م»، در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاه، قدرت نو خاسته‏ای در حال شکل گیری بود که به تدریج به داخل مرزهای اسلامی می‏خزید و خود را برای تهدید و تسخیر دنیای اسلام آماده می‏کرد.

با این حال، خلیفه و سلطان، که آماج نهایی هجوم قریب الوقوع این نیروی تازه به پا خاسته بودند، در کشمکشها و مناقشات سیاسی خویش، آن را در نظر نگرفتند و یا آن قدر در محیط بسته افکار سیاسی و حشمت قدرتشان غرق شده بودند، که حضور این نیروی ویرانگر را اصلاً نمی‏دیدند و یا به عبارتی دیگر در مجموعه مناسبات سیاسی عصر، آن را وزنه‏ای به حساب نمی‏آوردند.

اما این نبردی عظیم و ویرانگر که از نواحی صحرای گوبی و جبال تیانشان به سوی ماوراءالنهر می‏خزید و از همان ایام فاجعه‏ای عظیم را برای دنیای اسلام تدارک می‏دید، مغولان نوخاسته ای بودند که ظرف چند سال، هم به دولت پر آوازه خوارزم خاتمه دادند، و هم به خلافت چندین ساله ی عباسیان در بغداد.

قدرت گیری مغولان به سرکردگی چنگیز

وقتی تموچین، سرکرده یک تیره از این طوایف با پیروزی بر اقوام مجاور، اندک اندک تمامی اقوام مغول را تحت فرمان درآورد، از جانب سرکردگان قبایل قوم ، خان بزرگ خوانده شد.

از طرفی چنگیز خان، که در مدت زمانی کوتاه هیبت و خشونتش مایه وحشت تمامی نواحی مجاور شد، به عنوان خان محیط یا خان اعظم، فرمانروای همه این طوایف شد.

به طوری که چندی بعد نیز قبایل اویرات و قنقرات را به اطاعت درآورد و بدین گونه خان اعظم سایر قبایل اطراف را به جنگ یا به صلح زیر فرمان خویش گرفت و با برقرار ساختن قانون عدالت - یاسای چنگیزی - اتحاد مستحکمی را بین آنها برقرار ساخت.

از آن پس، چنگیز خان فرمانروای بلا منازع تمام سرزمینهای مشرق مغولستان بود که البته او کسی نبود که به این میزان بسنده کند و پیش از الزام اطاعت مغولهای غربی، دست از جنگجویی با سرکردگان طوایف بردارد.

به زودی تموچین خان بزرگ، سرزمین ختای را تسخیر کرد و التون خان پادشاه آنجا را کشت؛ در چین شمالی به تاخت و تاز پرداخت و پکن را تسخیر کرد؛ طوایف اویغور را به اظهار اطاعت وا داشت؛ کوچلک خان، سر کرده قبایل نایمان را که بر اراضی اقوام قراختای تسلط یافته بود، از آنجا بیرون راند و بدین گونه با خوارزمشاه که حدود شرقی قلمرو خود را به این نواحی رسانده بود، همسایه شد و مرز مشترک پیدا کرد.

روابط تجاری ناکام تجاری

چنگیز خان، ایجاد رابطه با سلطان خوارزم را وسیله‏ای برای برقراری تجارت بین دو دولت می دانست. به طوری که نخستین سفیر سلطان خوارزم در جلوی دروازه پکن به حضور خان رسید و بر ضرورت توسعه مناسبات تجاری بین مغول و قلمرو سلطان تأکید کرد و آن را لازمه توسعه مناسبات دوستانه و صلح آمیز اعلام نمود.

در جریان سفر هیئت بازرگانی مغولان که از میان مسلمانان انتخاب شده بودند، قتل عام همگی این تجار و سوء تدبیرهای بعدی سلطان خوارزمشاه ، جنگ بین دو کشور را اجتناب ناپذیر ساخت.

حمله ی مغولان به ایران

خان مغول از سوء رفتار و بی رسمی سلطان خوارزمشاه به خشم آمده در 614 ق / 1217 م، ایران را مورد تهاجم قرار داد.

مغولان به هر دیار که وارد می‏شدند به کشتار نفوس، غارت اموال و ویرانی کامل شهر و آبادیها می‏پرداختند. به نحوی که در اندک مدتی کوتاه ماوراءالنهر، خراسان و عراق عرصه کشتار و ویرانی مغولان شد و مقاومت جلال الدین منکبرنی نیز نتوانست از ادامه هجوم چنگیز خان جلوگیری کند.

ده سال حضور مغولان ، بخشهای وسیعی از جهان اسلام را به ویرانی و تباهی کشاند. تا این که عاقبت چنگیز در بازگشت به مغولستان در 624 ق / 1227 م، درگذشت.

هلاکو خان،نسل جدیدی از مهاجمان مغول

چهل سال پس از این ماجرا، نوادگان مغول در موکب سپاه هلاگوخان دوباره به ایران آمدند. اما اینان با اعقاب خویش چنگیز خان، که به قصد تاخت و تاز آمده بودند، تفاوت بسیاری داشتند.

این نسل تازه از مغولان در این مدت با جهان اسلام خیلی بیشتر آشنایی پیدا کرده و از غارتگری عهد چنگیز، به مراتب معتدلتر و مجربتر به نظر می‏رسیدند.

لشکرکشی هلاگو بر خلاف چنگیز، با طرح و نقشه‏ای پیش پرداخته همراه بود. منازل بین راه از پیش تعیین و راه عبور لشکر آماده و حتی پلها و گذرگاه مرمت شده بود.

این بار تجربه به فرمانروایی مغول نشان داده بود که برای ایجاد یک قدرت پایدار در ایران، برچیدن بساط خلافت و اسماعیلیه ضرورت دارد و آنها می‏بایست به جای کشتار و تخریب بیهوده و بی نقشه، این دو قطب متضاد دنیای اسلام را که به خاطر جنبه های مذهبیشان با اهمیت بودند ، از بین بردارد.

سقوط قلعه الموت و برچیده شدن خلافت عباسی

برچیدن قدرت اسماعیلیه در ایران با مشکل و مقاومتی جدی رو به رو نشد و با سقوط قلعه الموت در 654 ق، دوره ی خداوندان الموت به پایان راه رسید.

از سوی دیگر خلیفه عباسی، علی رغم کوششهایی که در ترساندن مغولان از عواقب شوم در افتادن با خاندان عباسیان انجام داد، نتوانست از حرکت هلاگو به بغداد جلوگیری کند.

تختگاه عباسیان به زودی محاصره شد.

به همین دلیل مستعصم خلیفه ناچار به اردوگاه هلاگو آمد، این امر نیز مانع غارت و کشتار بغداد نشد.

خلیفه و اولادش نیز با عده کثیری از رجال دولت به قتل رسیدند.

بدین گونه خلافت عباسیان نیز فرو پاشید، هر چند سپردن امارت بغداد و عراق به عطا ملک جوینی، که از والیان مسلمان بود، تا حدی در کاهش اثرات فروپاشی خلافت عباسی و کشتار بغداد موثر واقع شد.

ایلخانان و پیش از آنان نایب السلطنه های خان بزرگ ، بیش از صد سال در آسیای غربی فروانروایی ( ایران ) کردند.

تجربه حکومت ایلخانان در ایران یک تحول جالب اجتماعی را در تاریخ به نمایش گذاشت. این که در فاصله دو نسل، ایلخانان اسلام آوردند، تجربه انحلال قوم فاتح را در فرهنگ قوم مغلوب یک بار دیگر در تاریخ ایران به صورت یک واقعیت تسلی بخش و قابل اعتماد به منصه ظهور رساند. این قوم مهاجم طی دو نسل، چنان مدافع قلمرو اسلام شدند که از آن در برابر تهاجمات دیگران و هجوم بیگانگان دفاع می کردند.

گروهی از مورخان همچون بویل معتقدند که اگر دودمان هلاکو یک یا دو دهه ی دیگز قدرت کامل خویش را حفظ می کرد، امروز ، خاورمیانه سیمایی در کل متفاوت داشت.

چرا که ظهور دو امپراطوری مینگ و عثمانی در مشرق و مغرب آسیا در پی فروپاشی دولت ایلخانی به مراودات شرق و اروپا خاتمه داد. شاید اگر غازان بیشتر عمر می کرد و یا در آغاز پادشاهی کمتر ختون شاهزادگان را می ریخت ، چه بسا مناسبات با اروپا ادامه می یافت و نتایج بی شماری برای آینده به بار می آورد.

حکمرانان و فرمانروایان مغول

چنگیز خان

جانشینان چنگیز و نمایندگان خان بزرگ در غرب

ایلخانان مغول

چنگیز خان «624 - 614 ق / 1227 - 1217 م»

زندگی افسانه گونه ی چنگیز خان

درباره گذشته احوال چنگیز، آگاهی دقیق و موثقی در تاریخ وجود ندارد. التون دفتر، که تاریخ اسمی خاندان اوست، و تاریخ سرّی مغول که شامل روایات محلی است، اطلاعات مبهم و افسانه آمیز، به دست می دهد.

در جامع التواریخ رشیدی، جهانگشای جوینی، طبقات ناصری و الکامل ابن اثیر هم، مطالب درباره احوال گذشته چنگیز، برگرفته از همان روایات محلی است .

کودکی چنگیز خان

در برخی از این روایات، حکایت کرده‏اند که چنگیز به هنگام ولادت لخته خونی در دست داشت.

شاید پرداختن چنین قصه‏ای برای این منظور بوده است که بعدها خونخواری و جنگجویی او را توجیه کرده باشند و نشان دهند که وی از آغاز برای تنبیه و مجازات گنهکاران عالم، نوعی رسالت داشته است. بر طبق همین روایات، پدرش تسوکای بهادر ، سر کرده قبیله کوچک مغول بود که او نیز به دلاوری و جنگجویی شهرت داشت.

تموچین پسر بهادر که ظاهراً نام او را پدر از پسر یکی از امیران تاتار برای فرزندش برگزیده بود به معنای آهنگر بود.

بعدها در افسانه‏ها گفته شد که سلطنت فرمانروای مغول از کناره کوره آهنگری آغاز شد به طوری که حتی به نام چنگیز - تموچین -هم جنبه جادویی دادند.

تموچین به قبیله قیات منسوب بود، که به جنگجویی شهرت داشت و به جهت کثرت عدد و سرعت حرکت، آن را به سیل قوی تشبیه می‏کردند، قیات هم در زبان قوم به همین معنی بود.

وقتی تسوکای به دست دشمنان هلاک شد، تموچین نه ساله بود و بر طبق آیین قوم، در بین قبیله مادرش بزرگ می‏شد.

جوانی چنگیز خان و آغاز قدرت طلبی او

تموچین در ایام جوانی به دست دشمنان اسیر شد تا این که با محنت و سختی بسیار از دست ایشان رهایی یافت.

همسر تموچین به نام برتد، از قبیله تنقرات بود و جهیزیه‏اش تنها یک پوست سمور سیاه بود که چنگیز با اهداء آن به طغرل فرمانروای قبیله گرائیت حمایت و محبت او را به خود جلب کرد.

در همان ایام، عده‏ای جنگجو از قبیله مرگیت که از طوایف وحشی جنگلهای اطراف بایکال بودند به اراضی و خیمه‏های خاندان تموچین شبیخون زدند که ضمن به دست آوردن غنایم، نو عروس وی را نیز به همراه بردند. چنگیز که در این ایام جوانی دلاور، سخت کوش و جنگجو بود به کمک دوست خود جاموکا که سرکرده یک دسته از جنگجویان طوایف بود و با پشتیبانی طغرل، که با پدرش تسوکای نیز دوستی داشت، مرگیتها را مغلوب کرد و همسر خود را از اسارت نجات داد.

هر چند دوستی با او با جاموکا دیری نپایید. به زودی تموچین از سوی اکثر طوایف اطراف به عنوان فرمانروا برگزیده شد و چنگیز خان - خان اعظم یا خان محیط - خوانده شد.

جاموکا هم که در رأس تعداد دیگری از جنگجویان طوایف بود به معارضه برخاست و خود را گورخان - فرمانروای جهان - نامید.

بدین گونه دوستی دیرینه و برادرانه این دو به دشمنی و کینه توزی سخت انجامید و به آسانی به شیوه معمول در زندگی صحرا نشینان، دوستان سابق به دشمنان خونی یکدیگر تبدیل شدند.

اما دوستی با طغرل تا مدتها بعد دوام داشت. تموچین و طغرل در نبردی بر ضد تاتار با چین متحد شدند و بعد از پیروزی، چینیها طغرل را شاهزاده یا اُونَک خان – خواندند.

پیروزی های پی در پی چنگیز خان

دوستی بین چنگیز و اونک خان رییس قبیله ی گرائیت که هم پیمان چنگیز خان بود ، نیز به دشمنی مبدل شد و اونک خان در صدد توقیف و اعدام چنگیز خان برآمد، اما در جنگ با چنگیز ناباورانه شکست خورد و سپاهیانش منهزم شدند. «597 ق / 1200 م».

با پیروزی بر اونک خان ، قبایل اویرات و قنقرات با او از در اطاعت درآمدند و بدین گونه خان اعظم ، تمامی قبایل نواحی شرقی مغولستان را متحد و تحت فرمان خود درآورد.

چنگیز خان در طی چندین نبرد، قبیله نایمان را مغلوب و جاموکا را به قتل رساند، سرزمین ختای را تسخیر و التون خان پادشاه آن جا را کشت.

در چین شمالی به تاخت و تاز پرداخت و پکن را متصرف شد و طوایف اویغور را وادار به فرمانبرداری نمود و بدین ترتیب با دولت خوارزمشاه که حدود شرقی قلمرو خود را به این نواحی رسانده بود، همسایه شد و مرز مشترک پیدا کرد.

آغاز برخوردهای چنگیز خان با خوارزمشاهیان

ماجرای حاکم اترار و بازرگانان مغول

خان مغول در آغاز خواهان روابط تجاری و بازرگانی با دولت خوارزمشاهی بود که این رابطه را لازمه دوستی و برقراری مناسبات مودت آمیز می‏دانست.

در جریان همین تحولات، تعدادی از بازرگانان مسلمان، از قلمرو سلطان تعدادی اجناس از قماش و البسه به ولایت خان مغول بردند.

چنگیز در آغاز ورود این هیئت بازرگانی از ایران، با خشونت و تندی رفتار کرد، اما سرانجام از آنان دلجویی نمود و آنها را با خشنودی به وطن بازگرداند. در بازگشت این هئیت، تعدادی بازرگان مغول که حدود چهار صد و پنجاه تن بودند و ظاهراً اکثرشان مسلمان بودند (؟)، با مقداری اجناس و مال التجاره به همراه هیئت ایرانی به قلمرو سلطان خوارزمشاه فرستاده و نامه‏ای مبنی بر تمایل به برقراری و توسعه روابط بین دو دولت تقدیم کرد.

اما غایر خان، حاکم اترار، این بازرگانان را که از سر حد آن ناحیه وارد قلمرو سلطان شده بودند، به اتهام جاسوسی در همان جا توقیف کرد، و با اجازه سلطان که در آن هنگام در ولایت عراق بود و گزارش غایر خان را نشانه سوء نظر چنگیز خان تلقی می‏کرد، آنها را به قتل رساند .

حمله ی چنگیز خان به قلمرو خوارزمشاهیان

چنگیز سفیری ویژه به دربار سلطان خوارزمشاه فرستاد و درباره این پیشامد توضیح خواست، اما سفیر نیز به دستور سلطان به قتل رسید. چنگیز خان برای تلافی این اهانت، هجوم به قلمرو سلطان را اجتناب ناپذیر یافت «614 ق / 1217 م».

جنگ به فرار سلطان خوارزمشاهی انجامید و در اندک مدت ماوراء النهر، خراسان و عراق عرصه کشتار و ویرانی مغول شد.

مقاومت جلال الدین منکبرنی هم مانع از ادامه هجوم چنگیز نشد.

در این تهاجم گسترده که پسران چنگیز جوجی، توشی و تولی هم با او همراه بودند، دنیای اسلام را فاجعه‏ای مواجه ساخت که حاصل آن قتل عام، ویرانی و پریشانی بی سابقه ای بود.

چنگیز خان پس از ده سال به مغولستان بازگشت تا این که در بستر جان سپرد «624 ق / 1227 م».

اما فرمانروایی مغولان در ایران، چهل سال بعد از شکست و فرار سلطان محمد خوارزمشاه از مقابل لشکر مغولان، بنیاد نهاده شد و سلسله فرمانروایی ایلخانان نام گرفت.

جانشینان چنگیز و نمایندگان خان بزرگ در غرب

اوکتای قاآن «639 - 626 ق / 1241 - 1229 م»

پس از مرگ چنگیز، چون پسرانش در مورد گزینش جایگزین ، دستورهای پدر را ارج نهادند، از این رو مشکل خاصی در جانشینی چنگیز روی نداد و قوریلتای - مجلس بزرگان مغول -، اوکتای پسر چنگیز را به فرمانروایی برگزیدند و او را قاآن لقب داد.

خان جدید برای نگه داری کشورهای تسخیر شده و پیگیری نقشه جهانگیری چنگیز، سه اردوی بزرگ نظامی تشکیل داد. به طوری که اردوی نخست موظف به تسخیر برخی از نواحی چین شمالی شد، به فرماندهی خان بزرگ اوکتای قاآن اردوی دوم عازم فتح روسیه شد به فرماندهی باتو و اردوی سوم، پیگیری کار سلطان جلال الدین خوارزمشاه و فتح نواحی غربی ایران شد به فرماندهی جرماغون نویان در رأس سپاهی پنجاه هزار نفری .

اردوی عازم روسیه توانست به پیشرفتهای زیادی نایل شود و قسمت اعظم آن کشور را تصرف کرده تا لهستان و مجارستان پیشروی کند.

اردوی ارسالی به ایران به فرماندهی جرماغون در «629 ق / 1232 م» وارد گرجستان شد و ارمنستان را نیز تصرف کرد. در 630 ق / 1233 م، شهر گنجه که به دست مغولان افتاد، به کلی ویران شد.

سپاه مغول در کرانه‏های کوهستانی گرجستان به کشتار و چپاول پرداخت تا آن جا که به کلیساها هم ارجی ننهاد و بسیاری از روحانیون مسیحی را از دم تیغ گذراند.

در 631 ق / 1233 م به دستور اکتای قاآن و با کمک مهندسان و معماران چینی در یورت اردو بالیغ در شمال مغولستان شهری ساختند که به مناسبت نزدیکی آن به کوههای قوروم ، به همین نام خوانده شد و از آن پس پایتخت مغولان شد.

اکتای قاآن چندی پیش از مرگش در پنجم جمادی الثانی 639 ق / 10 دسامبر 1241 م اداره هر بخش از امپراتوری را به یک امیر مغول سپرد.

منکو قاآن «1259 - 1251 / 657 - 649»

منکو قاآن فرزند تولی و نوه چنگیز خان مغول بود.

در 649 ق / 1251 م، چون خان دشت قبچاق که بزرگ مغولان بود، جایگاه فرمانروایی را نپذیرفت با پافشاری باتو، از سوی مجلس مغولان - قوریلتای - منکو قاآن به خانی برگزیده شد.

منکو پس از گزینش خود فرمان داد تا برادر جوانش، قوبیلای با هفتاد هزار سپاه روانه چین شود و برادر دیگرش هلاگو با سپاهی انبوه که از همه سرزمینهای تحت تصرف مغولان گرد آورده بود، به جانب شرق نزدیک و ایران به راه افتد. در زمان وی تا حدی از شرارتهای مغولان جلوگیری شد. از جمله اقدامات منکو قاآن، جلوگیری از شرابخواری و نیز تخفیف مالیاتها بود. منکو قاآن در 657 ق / 1258 م چشم از جهان فرو بست.

هلاکو ایلخان مغول «663 - 653 ق / 1265 - 1255 م»

هلاکو برادر منکو قاآن، خان مغول بود که به دستور برادر، مسؤول فتح و فرمانروایی بر ایران و بغداد شد. هلاکو از فرزندان تولی بود که با حکومتش بر ایران، سلسله ایلخانان یا خانان محلی بنیاد گذاشته شد.

آغاز حملات هلاکو به غرب

حمله ی هلاکو به ایران

هلاکو در 30 ذی القعده 653 ق / 1 ژانویه 1256 م به همراه 000/129 مرد جنگی از جیحون گذشت و تقریباً بدون مقاومتی بخشهای شمالی فلات ایران را متصرف شد.

تنها اسماعیلیان بودند که در پناهگاههای مستحکم و غیر قابل دسترس خود سنگر گرفتند که عاقبت آنان نیز چون توان مقاومت و پایداری نیافتند ، تسلیم شدند. واپسین امام اسماعیلی پس از این واقعه از دنیا رفت . امیران و شاهان کوچک محلی مستقر در کوههای زاگرس، فارس و کرمان به میل خود فرمانبردارِ حاکمان تازه مغول شدند و خود و متصرفاتشان از آسیب در امان ماند.

در ایران نیز همچون آسیای مرکزی، مغولان به هیچ وجه در صدد آن نبودند که همه خاندانهای فرمانروایان محلی را براندازند و همه جا خود مستقیماً زمام امور را به دست گیرند. هر کس به میل خود تسلیم آنان می‏شد، در امان می‏ماند و دیگر از ایشان بیم نداشت.

ولی لازم بود تا یک فرد مغول به عنوان ناظر در هر ناحیه مقیم شود تا خراج و مالیات را بستاند.

مغولان همچنین برخی از نواحی را که تسلیم نشده بودند، دست نخورده باقی گذاشتند، از آن گذشته مناطقی وجود داشت که به سبب صعب العبور بودن، قادر به تصرف آن جا نمی‏شدند.

از جمله امارت کَرت در اطراف فرات، مناطق گرم و مرطوب جنوب دریای خزر و کرانه‏های شمالی خلیج فارس، که به دلیل بدی آب و هوا و موانع طبیعی، مغولان را از اقامت طولانی در این نواحی باز می‏داشت.

پیشروی هلاکو به غرب و تصرف بغداد

هلاگو به پیشرفت خود به سوی غرب ایران ادامه داد.

در این هنگام سیاست سست و متزلزل مستعصم خلیفه عباسی و وزیرش، بستن یک پیمان مسالمت آمیز را با مغولان غیر ممکن ساخت.

بغداد در 4 صفر 656 ق / 10 فوریه 1285 م به تصرف مغولان درآمد و در مدت چند روز در معرض تاراج این قوم قرار گرفت.

اهل سنت مقیم این شهر، در مقایسه با شیعیان و مسیحیان، وضعی به مراتب ناگوارتر و وخیم‏تر داشتند. چرا که مسیحیان توانسته بودند محبت خان مغول را که همسر اصلی او مذهب نسطوری داشت، نسبت به خود جلب کنند. شیعیان هم از حمایت دانشمند ایرانی، خواجه نصیر الدین طوسی «وفات 672 ق / 1274 م» برخوردار بودند که در نزد هلاکو منزلتی عالی داشت.

نصیر الدین طوسی که از چنگ اسماعیلیان الموت همراه هلاکو شده بود ، به عنوان مشاور هلاکو خان و برتر از آن به عنوان منجم قرون وسطی شخصیتی برجسته داشت.

زیجی که او برای رصدهای نجومی در رصد خانه مراغهی آذربایجان فراهم آورده بود، به مدت چند سده مورد توجه قرار گرفت.

سقوط خلافت عباسی و پیشروی هلاکو

مغولان خلیفه را پس از چند روز کشتند و خلافت عباسیان پس از پانصد سال پایانی نافرجام یافت و

سپاهیان مغول در ادامه پیشروی خود از بغداد به کرانه‏های مدیترانه، از «جزیره» و دامنه‏های جنوبی کوههای ماورای قفقاز گذشتند.

عده‏ای از فرمانروایان محلی نیز که سر تسلیم فرو نیاوردند، پس از زد و خورد، مقهور و ناچار به طاعت شدند.

از آن گذشته، برخی نیز با توسل به دیپلماسی ماهرانه به سلامت رستند، چنان که ارتقیان و سلجوقیان روم نیز چنین کردند.

مرگ منکو قاآن و بازگشت هلاکو به آسیای مرکزی

در همین ایام منکو قاآن برادر هلاکو دار فانی را وداع گفت «657 ق / 1259 م» و چون قرار بود که خان دیگری به جای وی برگزیده شود، هلاگو ناگزیر عازم آسیای مرکزی شد.

در غیبت هولاگو در سال 658 ق / 1260 م، پیشرفت مغولان به سوی باختر محدود شد.

در عین حال، در این بین حادثه‏ای به وقوع پیوست که مسیر تاریخ را تغییر داد و به ویژه برای آینده جهان اسلام اهمیتی فراوان داشت. با بازگشت هولاگو خان، شهرهای سوریه به آسانی تسلیم فاتحان شرقی شد؛ تنها چند دژ کرانه دریا که برخی به صلیبیان تعلق داشت از تصرف مغولان مصون ماند.

درگیری مغولان با سپاه ممالیک

در 25 رمضان 658 ق / 3 سپتامبر 1260 م نیروهای مغول با سپاه ممالیک مصر در عَین جالوت واقع در شمال بیت المقدس رو به رو شدند.

ترکیب نژادی سپاهیان مملوک مصر بسیار شبیه مغولان بود، چه آنان را بیشتر از میان بردگان ترک و

قفقازی خریداری شده تمرین دیده و سپس آزاد شده، برگزیده بودند.

مملوکان با راه و رسم جنگی مهاجمان مغول - که بیشتر سوار نظام بودند - آشنایی کامل داشتند به طوری که می‏توانستند همچون حریفی برابر، در مقابل آنان بایستند.

در نبرد با مغولان، سپاه ممالیک به فرماندهی سیف الدین قدوز بر سپاه مغولان به سرداری کیتو بوقا که آیین مسیحی داشت، چیره شدند و این نخستین باری بود که مغولان به صورت قطعی ضربه خوردند و ناچار از سوریه عقب نشینی کردند.

لشکرکشی هلاکو؛ سیاست استیلا و ماندگاری

گفتنی است که ایران و قسمت خاوری هلال حاصلخیز در حمله هلاکو، آن اندازه آسیب ندید که یک نسل پیش از آن دیده بود. این بار مغولان با اعقاب خود بسیار متفاوت بودند، با دنیای اسلام خیلی بیشتر آشنا شدند و از غارتگران وحشی گونه عهد چنگیز معتدل‏تر و مجرب‏تر به نظر می‏رسیدند.

لشکرکشی هلاکو بر خلاف لشکر کشی چنگیز که بیشتر برای انتقامجویی و تخریب و ویرانی بود، مبتنی بر یک نقشه و طرح از پیش تعیین شده صورت گرفت و هدف از آن نیز فرمانروایی، استیلا و ماندگاری بود.

تحکیم قدرت هلاکوخان

در بازگشت از مغولستان، هلاکو به تحکیم قدرت و دفع مدعیان پرداخت.

پسر عمو و مدعی عمده خود برکای - پسر جوجی - را که در دشت قبچاق حاکم بود، و دائماً بر ضد هلاکو تحریک می‏کرد، در اران، نزدیک شماخی مغلوب نمود «جمادی الاول 661 ق».

متصرفات خود را نیز بین پسران و امرای مطیع و دست نشانده خویش تقسیم کرد. از جمله خراسان و جبال را به پسرش اباقا ، و اران و آذربایجان را به پسر دیگرش یشموت داد.

معین الدوله پروانه را شحنه مغول در روم و امیر انکیانو را شحنه مغول در فارس کرد. وزارت خود را نیز که در آغاز ورود به ایران به امیر سیف الدین خوارزمی سپرده بود، در اواخر و به دنبال قتل او «661 ق»، به شمس الدین محمد جوینی برادر عطا ملک جوینی داد.

مملوکان بعد از پیروزی بر مغولان

کیتو بوقا سردار مغول که همچون همسر هلاکو آیین نسطوری داشت، تعصب و شوری زیاد در نشر مسیحیت و ایجاد اتحاد با صلیبیها نشان می‏داد و از آغاز فتح دمشق، شروع به تبدیل کردن مساجد به کلیساها کرد. پس از شکست سپاه مغول، فرمانده سپاه ممالیک به محض آن که به کیتو بوقا دست یافت، در کشتنش درنگ نکرد. تسلط مصر بر سوریه بار دیگر برقرار شد، و فرقه‏های گوناگون مسیحی، از جمله ارامنه ساکن شهرها که احتمالاً حامی دشمنان بودند، وضع ناگواری پیدا کردند.

سپاه ممالیک، خطوط دفاعی مقدم به سوریه و فلسطین را که برای پاسداری از دره نیل به آنها نیازمند بود در تصرف گرفتند و صلیبیان را از بسیاری جاها بیرون راندند. بدین ترتیب بقای حکومت ایشان تأمین شد. حتی حمله‏های بعدی مغول که از پایگاه میانرودان «بین النهرین» صورت گرفت، نتوانست در این وضع تغییری به وجود آورد.

سیاست آبادانی هلاکو خان

هلاکو در آباد کردن خرابیهایی که لشکرکشیهایش موجب آن شده بود، اهتمام بسیار ورزید.

بناهایی هم به وجود آورد که از جمله یک معبد بودایی در خوی و قصری در دامنه جبال آلاقاغ بود.

خود او هم در سن چهل و هشت سالگی در ربیع الثانی 663 ق / ژانویه 1265 م در حوالی دریاچه ارومیه درگذشت و در کوهِ شاهو به خاک سپرده شد.

مطابق آیین مغول برایش دخمه ساختند و جسدش را با زر و جواهر در آن جا دفن کردند تا در عالم دیگر به وحشت تنهایی دچار نشود. تختگاه او در اواخر عمر، مراغه بود.

میگویند غنایم و اموالش را در قلعه‏ای در یک جزیره واقع در ارومیه ذخیره کرد که بعدها به زیر آب رفت و نشانی از آن به دست نیامد.

نتایج حمله ی مغول

البته تهاجم مغول باعث شد که از اهمیت ماوراءالنهر به عنوان یک مرکز اسلامی بسیار کاسته شود.

بالاتر از همه، بغداد به سرعت از یک مرکز خلافت و ام القرای اسلامی به مقام یک شهر کوچک ایالتی تنزل کرد.

از سوی دیگر، در دره نیل، شهرها دست نخورده باقی ماند و مردم به هیچ وجه در معرض قتل و غارت قرار نگرفتند، در نتیجه قبطیان مسیحی بر سر جای خود باقی ماندند. سازمانهای تعلیمی اسلام به ویژه جامع الازهر ، که مدرسه اهل سنت شده بود، اکنون می‏توانست به راحتی به فعالیت خود ادامه دهد و دره نیل را به صورت مرکز روحانی اسلام عربی در سده‏های آینده درآورد. تأثیر این امر در شمال آفریقا نیز احساس می‏شد. مقارن این اوضاع و احوال، یک اسلام ایرانی دوش به دوش و با حقوق مساوی و برابر با اسلام عربی وجود پیدا کرد و حتی در آناتولی و هند، مراکز فرهنگی و اسلامی مشابهی به زودی تأسیس شد.

ایلخانان مغول

اباقا خان ایلخان مغول

تکودار ایلخان مغول

ارغون ایلخان مغول

گیخاتو،ایلخان مغول

بایدو ایلخان مغول

غازان خان ایلخان مغول

الجایتو ایلخان مغول

ابوسعید ایلخان مغول

منبع-اشنای با ایران